اسکی هم یاد گرفتیم...


دیروز عین بچه ها ذوق خرید داشتم. بالاخره بعد از ده سال اقامت در نروژ، دیروز تصمیم گرفتم که برای خودم «اسکی» بخرم.

امروز بچه های کلاس ششم ما برنامه ی «روز اسکی» داشتند. و من هم اعلام کرده بودم یا بهتر است بگویم مجبور شدم اعلام کنم که من هم هستم. وقتی امروز صبح در محل اسکی حاضر شدم، آن هم با اسکی تازه بچه ها خوشحال شدند. یکی از بچه ها به دیگران گفت: مختار هنوز اتیکیت قیمت رو هم از رو اسکی هاش برنداشته... 
خیلی کنجکاو بودند. همه از من می پرسیدند که تا حالا چند بار اسکی کرده ام. ... و من در طی این ده سال، دو یا سه بار به اسکی رفته ام. البته بار اول که می خواستم اسکی کنم، «رفتم دیدم آنقدر که برف بود برگشتم.»  


با همه روز خوبی داشتم. دو تا از شاگردانم تمام مدت اسکی با من بودند و به من یاد می دادند که چه کار کنم... و من امروز توانستم خیلی چیزها را از همین بچه ها یاد بگیرم.
ـ خودمونیم ... اسکی هم باحاله ها....  


با جدیتی بی سابقه ... 

می خواستم فقط امتحان کنم افتادن چه مزه ای داره ! 


با همکارام... 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!