پست‌ها

نمایش پست‌ها از مه, ۲۰۰۸

نگاهی به کتاب «سفرنامه حاج سیاح به فرنگ» به کوشش علی دهباشی(3)

تصویر
امنيت غربی در 160 سال پیش سیاح از صفحه 100 کتاب تا 136 فقط به تعریف و تمجید از دیده های خود از ایتالیا و دیگر کشورها می پردازد. در پایین به بخشی اشاره می کنم: «... از جاهای سیاحتگاه سرای مشهور پرنس می باشد که اطراف آن باز و مردم می گردند... هر روز زنها بسان طاووس خرامان با لباسهای تابستانی، زن دست شوهر را و طفل دست مادر را و برادر دست دست خواهر یا برادر را گرفته با یکدیگر می گردند. ... شب تا صبح شهر منور است به چراغ گاز. هر گاه پولی از دست کسی بیفتد می تواند بجوید . »ص 127 وصف ديژن «... راه آهن و تلگراف بره جانب کشیده ... شهر به گاز منور، کوچه ها وسیع، معلم خانه خوب منظمی، ... اهالی علوم فراوان، بی سواد احدی را ندیدم، مدارس مجاینه روحانیه فراوان، مردمان با محبت، به هر مدرسه که شخص بخواهد سیاحت کند با ادب و انسانیت تمام به همه جای آن مدرسه راهبری می نمایند، ... جمله مردم به شغل و صنعتی مشغولند. همینکه عصر می رسد غالبا در کالسکه ها نشسته به هواخوری می روند و هر کجا که بخواهند بر حسب امکان پیاده یا سوار می شوند.» ص 153 وصف تولون ـ فرانسه «... کنار دریا چادر زده اند و در زیر آن کرسی نهاد

نگاهی به کتاب «سفرنامه حاج سیاح به فرنگ» به کوشش علی دهباشی (2)

تصویر
تاریخ خوانی ما و تاریخ دانی ما! واقعیتش این است که ما ایرانی ها بعد از زلزله ای به نام «جمهوری اسلامی» که در عصر آنفورماتیک بر ما نازل شد، به اين فکر افتادیم که کمی در خود کنکاش کنیم. «که بودن» و «چکاره بودن» ها خیلی ها را واداشت تا به خواندن و نوشتن کتاب های تاریخی همت بگمارند. به هر حال همه می دانیم «ملتی که تاریخش را نداند آنرا تکرار می کند.» و ما هم که استاد این تکرارها هستیم. گرچه بعید می دانم که اگرما تاریخ را هم فوت آب باشیم آنرا تکرار نکنیم. چون مسئله در تاریخ دانی یا ندانی ما نیست. ما در هر چیز افراط و تفریط داریم. در همین مقوله هم صادق است. بعضا ما چنان شیفته و غرق تاریخ خود می شویم که حاصر نیستیم به قرن حاضر برگردیم. چنان عاشق این هستیم که خود را در اوج و اقتدار «پرسیا» در اعصار گذشته ببینیم که بکلی فراموشمان می شود که احمدی نژاد رئیس جمهور ماست. هم از این رو می شود که در کنار حساسیت که لازم است آدم داشته باشد نوعی تعصب هم عین علف هرز خود را در لابلای افکار ما جا باز می کند. همان می شود که شاهنامه ی فردوسی تبدیل به یک کتاب مقدس شده، مانیفیست مبارزه ی ما می گردد. همین می شود

28 مه «روز ملی آذربایجان» یا «روز جمهوری آذربایجان» گرامی باد

تصویر
بعد از الحاق آذربایجان به روسیه تزاری بر اساس معاهده ی گلستان و ترکمانچای در سالهای 1813 و 1828، این منطقه زیر سلطه و استعمار این کشور قرار داشت. در آغاز قرن بیستم باکو یکی از مراکز کارگری و انقلابی منطقه به حساب می آمد. نفوذ افکار غربی و ایده های رهایی و آزادیخواهی از هواخواهان بسیاری برخوردار بود. خیلی زود در کنار این افکار انقلابی و ایده هایی که تحت تاثیر ایده های روشنفکری و مترقی غرب بود افکار ملی نیز شروع به خودنمایی کرد. تلاش برای احیای هویت ملی مرکز اهداف و مبارزات جوانان دمکرات در این منطقه قرار گرفت. بنابر این عصر بیستم را نباید فقط عصر علم و تکنولوژی، بلکه می توان از آن به عنوان عصر بیداری هویت ملی و پدید آمدن دولت های ملی نیز نام برد. سقوط روسیه تزاری و تلاش برای احیای حکومت ملی در سال 1917 طی انقلاب کمونیستی، امپریالیسم تزاری سقوط کرد. این خود فعل و انفعالاتی را در مناطق تحت نفوذ روسیه باعث شد. روشنفکران آذربایجانی به رهبری محمد امین رسول زاده از ضعفی که در نتیجه جنگ جهانی اول و انقلاب روسیه این کشور را فرا گرفته بود استفاده کرده و خود مستقیما وارد عمل شده و در 28 مه 19

نگاهی به کتاب «سفرنامه حاج سیاح به فرنگ» به کوشش علی دهباشی (1)

تصویر
فرق ایران با اروپا در 160 سال پیش کتاب « سفرنامه ی حاج سیاح به فرنگ » به کوشش « علی دهباشی » کتابی است خواندنی. از آن کتابهایی است که ما ایرانیها حتما باید آنرا خوانده و از آنجایی که در حساب و کتاب زرنگیم، دو دو تا چارتا کرده و ببینیم که از زمان وقوع این سفر یعنی حدود 160 سال پیش تا کنون درچه چیز و تا چه حد پیشرفت و پسرفت داشته ایم! این کتاب از آنرو خواندنی است که نانوشته های بسیاری را می توان از لابلای نوشته هایش بدر آورد. ما در این نوع «نانوشته خواندن ها» استاد هستیم. از طرفی نسل امروز ما شرایطی که «سیاح» داشته را درک می کند. برای من که انگار این آقای محمد علی سیاح نشسته و از روزگار امروز ما نوشته است و بس! چیزی که جالب است اینکه ایشان اصلا قرار نبوده است سیاح باشد. یعنی مثل مارکوپلو و یا جهانگردان اعصار گذشته قصد جهانگردی نداشته است. بلکه قضای روزگار او را آواره ی جهانی ساخت که او تا آن روز حتی وصفش را نیز نشنیده بود. با همه این هم غنیمت است. و یاید چنین شخصی را به دیده ی احترام نگریست. چرا که به هر حال ایشان در آن روزگار سیاه جهل و نادانی یکی از روشنفکران زمانه ی خود به حساب می آمد

من اورتاق دردم، باغیر منی!

تصویر
گؤز یاشی بیر سیر دیر گولومسه‏مه بیر سیردیر سئوگی ده هابئله او گئجه نین یاشی، سئوگی مین گولوش ایدی حئکایه دئییلم کی سؤیله یه سن نغمه دئیلیم کی اوخویاسان سس دئییلم کی ائشیده سن یا اؤیله کی گؤره سن یا بؤیله کی بیله سن من اورتاق دردم باغیر منی! آغاج اورمانلا دانیشیر اوت صحرا ایله اولدوز سما ایله و من سنین له آدینی منه سؤیله اه لینی منه وئر سؤزونو منه دیندیر قلبینی منه تاپشیر من کؤکونده ن سنی دویموشام دوداغلار ایله دوداغلارا سؤز قوشموشام و اه‏للرین تانیش دیر اه‏للریم له ایشیغین خلوتینده سنین له آغلامیشام دیری لرده ن اؤتور قارانلیق مزاردا سنین له اه ن گؤزه ل ماهنی لاری اوخوموشام نییه کی بو ایل اؤلولر دیری لرین اه ن سئودالی سی ایدی لر اه لینی منه وئر کی اه للرین تانیش دیر اه للریمله سنین له دانیشیرام، آی بئه‏واختدا تاپیلمیش بولود تک کیم فیرتینا ایله اوت تک کیم صحرا ایله یاغیش تک کیم دنیز ایله آغاج تک کیم اورمان ایله دانیشیر چونکو کؤکونده ن سنی دویموشام نییه کی سسیم سنین له تانیش دیر احمد شاملو Gözyaşı bir sırdir Gülümsəmə bir sırdir Sevgi də habelə O gecənin yaşı, sevgimin gülüş idi Hekayə

برگ هایی از تاریخ نروژ (قسمت آخر)Norges historie

تصویر
برگهایی از تاریخ نروژ قسمت اول برگهایی از تاریخ نروژ قسمت دوم تشکیل مجلس قانون اساسی در حالیکه هنوز سوئد از آثار مخرب جنگ خلاص نیافته بود و تحرکی برای اداره ی نروژ نداشت، 112 نفر از نخبگان و نمایندگان مردم در تاریخ 10 آوریل 1814 در «اِیدزوولEidsvoll » دور هم گرد آمدند تا قوانینی را وضع کنند که استقلال کشورشان را رسمیت ببخشد. از این عده 59 نفر را روشنفکران و تحصیلکرده ها بودند. 16 نفر از تجاران و سرمایه داران و 37 نفر را کشاورزان نمایندگی می کردند. نمایندگان بعد از صرف حدود 5 هفته ی مداوام برای این کار، بالاخره در تاریخ 17 مه همان سال قانونی را پایه گذاری کردند که به قانون اساسی نروژ یا Grunnlov معروف شد. بر اساس این قانون پادشاهی مستقل نروژ با یاری مجلس می بایست امور کشور را بدست بگیرد. و بدین ترتیب از آنجایی که خانواده ی سلطنتی در نروژ مدتها بود که در خانواده ی سلطنتی دانمارک ادغام شده بود، نروژی ها از شاهزاده دانمارکی «کریستیان فردریک» خواستند تا عنوان پادشاهی نروژ را بپذیرد و به نروژ نقل مکان کند. ولی پادشاه سوئد «کارل یوهانKarl Johan» این انتخاب را برسمیت نشناخت. بدنبال مذاکراتی ک

برگ هایی از تاریخ نروژ (2)Norges historie

تصویر
برگ هایی از تاریخ نروژ قسمت اول سالهای 1050 تا 1350 استقرار و قدرت گرفتن کلیساها وایکینگ ها بعد از پذیرش دین مسیحیت، همه ی آن طلا ها و جواهراتی را که از ازوپا با خود به کشــــــورشان آورده بودند به کلیساها و معبدهای خودی باز گرداندند تا به همان شکل مورد استفاده قرار گیرد. بدین ترتیب بتدریج کلیساها به یکی از مراکز ثروت و قدرت تبدیل شدند. این مراکز ثروت جدید رفته رفته با تصرف زمینها و املاک و اجاره دادن آن به کشاورزان موقعیت خود را بیشتر تحکیم بخشیدند. کشاورزان در ازای اجاره زمینها باید که مبالغ هنگفتی را به ملاکین جدید بازپس می دادند. علاوه بر این 10 در صد از تمام آنچه که کشاورزان بدست می آوردند از آن شاه بود. ازسال 1000 تا سال 1300 جمعیت نروژ از 150 هزار نفر به 400 هزار نفر رسید. و برای اولین بار در کشور یک دولت مرکزی تشکیل شد و اصلاحاتی در زمینه کشورداری و سیاست و اقتصاد انجام گرفت. در این زمان کلیساها 40 درصد از زمینهای کشور را در اختیار خــــــــود داشتند، در حالیکه شاه فقط 7 درصد از زمینهای کشور را مالک بود. دیگر ملاکین و اشراف نیز 15 در صد از آنها را صاحب بودند. بدین ترتیب بقیه

برگ هایی از تاریخ نروژ (1)Norges historie

تصویر
رشد جمعیت و ایجاد بحران حوالی قرن هشتم میلادی رشد جمعیت نروژ چنان افزایش می یابد که ادامه حیات برای بسیاری از مردمانی که به زمینهایشان وابستگی داشتند را مشکل می کند. به گونه ای که تامین معیشت به شيوه ی سابق برای آنها نا ممکن می شود. در نتیجه بسیاری از مردمانی که در کنار دریاها ساکن بودند و زندگی شان از راه صید می گذشت، به این فکر می افتند تا دریاها را در نوردند و مناطق بهتری را برای ادامه زندگی جستجو کنند. وایکینگ ها Vikinger این مردمان از مهارتی که در کشتی سازی داشتند بهره برده و توانستند بدین وسیله به سرزمینهای دورو دراز سفر کنند. آنها به اسکاتلند، ایرلند، ایسلند و به شبه جزیره های اطراف پناه بردند و با تامین زندگی ساده برای خود و خانواده هایشان اولین اجتماع نخستین خود را بــــــــنا نهادند. این مردمان را وایکینگ می خواندند. وایکینگ ها در ابتدا به منظور تجارت و فروش محصولات دریایی سفر می کردند. آنها به ازای فروش محصولات خود، آهن و فلزات تهیه می کردند. ولی بعدها دریافتند که می توان از راههای دیگری نیز کسب ثروت کرد. . وایکینگ ها متوجه ثروت کلان و طلا و جواهراتی شدند که در کلیساها و صوم

نروژ از کجا تا به کجا!

تصویر
ماه مه ماه نروژ است. نروژی ها نه اينکه ناسيوناليست باشند، ولی روز 17 مه را بسيار ارج می نهند. آنها اين روز را روز تولد نروژ می دانند. اين روز بعنوان روز استقلال نروژ و روز قانون اساسی اين کشور جشن گرفته می شود. از آن رو لازم ديدم ضمن مقدمه ای، برگ هایی از تاریخ این کشور را در «جای خالی ما» انتشار دهم. باشد که تاریخ دیگران درسی باشد برای ما ملت پرمدعا تا ببینیم چطور کشوری که هنوز بطور رسمی 200 سال از عمر قانون اساسی اش نرفته یکی از بهترین کشورهای دنیاست و ما با هزاران سال تقویم هنوز اندر خم یک کوچه ایم! I det siste årene var Norge etter fem vedvarende år, det beste landet i verden å bo. Jeg lurer på om vi flytninger har overveiet å se på hvordan det lille landet har oppnådd slik fullkommenhet fra vikingtidene? Har vi spurt oss hvordan den lille befolkningen på fire millioner har fått slik respekt i verden på en kort periode? Hvis vi kikker, finner vi mye smertefult i historien til det landet. Noen kapitler føler man ikke er stolthet i den historien. Det som vi østeligere pleier å tryd

دقایقی خنده با کمدین های تبریزی

وارلی نین باغی قالدی مین کیلو یاغی قالدی دونیا مالیندان بیزه بیر تومانباغی قالدی این بایاتی را در حالیکه بابک این کمدین با استعداد تبریزی با ساز عاشقی اش می نوازد می خواند... نگاه کنید به «جینگر و جینگر» که سرشار از خنده است: اول اینجا را کلیک کنید این هم مصیبت ژیان ... کمی بخندید:

Nabovarsel تجربه ای از کولتور نروژی!

تصویر
چندی پیش در صندوق پستی منزل خود نامه ای بدون پاکت دریافت کردیم از یکی از همسایه های پایینی ما، که برای مان جالب بود. یک Nabovarsel! نمی دانم باید آنرا چطور ترجمه کنم. چرا که معادل فارسی برای این کلمه ی ترکیبی نداریم. (Nabo= همسایه و Varsel= تذکر) و اگر بخواهیم آنرا تحت الفظی معنا کنیم می شود: «تذکرات همسایه ای» یا «پیشنهاد همسایه ای» یا چه می دانم یک چنین چیزی! چرا که اصلا در فرهنگ و تاریخ ما «چنین نامه هایی» وجود ندارد. در این نامه همسایه به ما اطلاع می دهد که حدود سه ماه دیگر قرار است جشنی در خانه ی او برپا شود بنابر این بهتر است ما خودمان را آماده کنیم. اما نه برای شرکت در جشن بلکه برای عدم شرکت! من از این نامه نوعی احترام به حقوق همسایگی نیز تعبیر میکنم و آنرا نمودی از یک فرهنگ مدرن غربی می دانم. موقعی که هیچ «آشنایی شفایی» به عبارتی هیچ ارتباطی بین همسایه ها در کار نیست نامه و ایمیل تبادلات را انجام می دهد. بنابر این شما را به متن این نامه جلب می کنم که بیشتر مطلب دستگیرتان شود: « دختر جوانی در خیابان [...] بهار امسال سی سالگی خود را پر می کند، از این رو تصمیم دارم که روز شنبه 24

آموزش الفبای آذربایجانی در یوتوب

بالاخره اینترنت راهی شده است تا با آن به جبران و تامین بخشی از نیازها و ضرورت های مختلف پرداخت. یکی از این نیازها برای ما ترک های ایران، یادگیری نوشتاری زبان آذربایجانی است. متاسفانه بسیاری از هموطنان آذری ما قادر به خواندن رسم والخط آذری ـ عربی ـ یا لاتین نیستند. ساده تر بگویم بسیاری از ما نمی توانیم زبانی را که حرف می زنیم نوشته یا بخوانیم. این خود می تواند خسارت های غیر قابل جبرانی برای نسل جدیدی که قادر نیست زبان خود را بنویسد و متاسفانه پدر و مادر او هم در این زمینه بیسواد است، داشته باشد. ویدئوی «آموزش الفبای آذربایجانی» به هر دو رسم الخط عربی و لاتین است، که این خود به ارزش کار می افزاید. بنابر این می تواند مورد استفاده بسیاری قرار گیرد. گرچه بعضی از ضعف های تکنیکی (از قبیل انتخاب غیر دقیق موزیک پشت صحنه و بلند بودن صدای آن) و مضمونی در ویدئو دیده می شود ولی این از زیبایی کار نمی کاهد. به بخش اول این ویدئو از یوتوب توجه کنید:

موقعی که یک سیاستمدار با نفوذ از سیاست کناره گیری می کند

تصویر
وینیستون چرچيل در جایی گفته بود که «عيب جامعه ما اين است كه همه دلشان مي خواهد آدم مهمي باشند و هيچ كس نمي خواهد فرد مفيدي باشد.» چند سال پیش من در یکی از مقاله هایم، گلایه کرده بودم که چرا سیاستمداران ما به این فکر نیافتاده اند که بازنشست شوند؟! نوشته بودم که « یکی از گرفتاریهای کشتی به گل نشسته سیاست ایران طی اعصار مختلف در این بوده که هیچ عمر مفید و غیرمفیدی برای سیاستمدارانش قائل نبوده است ». نوشته بودم « امروزه در حالیکه در قانون کار عقب مانده‌ترین کشورهای دنیا سن معینی برای حرفه های مختلف حتی باربری در نظر گرفته شده است، ولی نمی دانم چرا هیچ سازمان و یا ارگانی چه از بالا و چه از پایین سن بازنشستگی سیاستمداران را تعیین نکرده است .» [ 1 ] شاید یکی از علتش هایش این است که اغلب سیاستمداران ما ـ چه مخالف و چه حکومتیان ـ هنوز به سیاست به مثابه حرفه نگاه نمی کنند. آنها سیاست را آرمان، عقیده وایدئولوژی می پندارند. و بسیاری هم آنرا ارث پدری! هم از این روست که مملکت ما به این روز گرفتار آمده است. کا رل ای هاگن Carl I Hagen امروز یکی از مطرح ترین شخصیت های سیاسی نروژ، «کارل ای. هاگن Carl i.

پرتاپ بچه های نوزاد از ارتفاع 15 متری!

تصویر
درشهر سولاپور درهندوستان طی مراسمی مردان بچه های نوزاد خود را از ارتفاع 15 متری از پشت بام به پایین پرت می کنند. از نظر برگزار کنندگان این مراسم این کار سلامتی آینده بچه ها را تضمین می کند. به فیلمی از این مراسم نگاه کنید

اول ماه مه هنوز بوی اعتراض می دهد

تصویر
روز اول ماه مه تقریبا برای من تبدیل به سنتی شده است تا هر سال آن را به ترتیبی برگزار کنم. این سنت از اوان جوانی بر جای مانده است. موقعی که اول ماه مه واقعا حال و هوای دیگری داشت. اگر غلو نکنم این روز هنوز هم برای من حال و هوایی دیگر دارد. هنوز این روز برایم برگزارکردنی است. هنوز از این روز بوی مبارزه به مشام می رسد. بوی شعار نویسی! هنوز این روز برایم یاد آور خاطره های آن روزهای اعتراض است. روزهای کتک خوردن ها، دستگیر شدنها ... اما در اینجا ... چه راحت و آسوده این روز برگزار می شود. چه ابهت و منزلتی دارد این روز! امروز اسلو مملو از جمعیت بود. جمعیتی که برای گرامیداشت اول ماه مه جمع شده بودند. هوا بارانی بود و سرد. ولی با این همه شرکت مردم چشمگیر بود. رنگ قرمز بیشتر از هر زمان دیگر به چشم می خورد. گروه ها با پرجم ها و رهبران احزاب همه با کراوات های قرمز در میدان Youngstorget به چشم می خوردند. LO تشکیلات بزرگ کارگران و شاغلان، مسئول برگزار کننده ی برنامه ی امروز بود. بهتر است این را بگویم که «گرامیداشت اول ماه مه» در نروژ و یا کشورهای غربی با کشورهایی مثل کشور ما فرق زیادی دارد. هنوز م