پست‌ها

نمایش پست‌ها از مه, ۲۰۱۰

ما و «روز ملی» و نروژ

تصویر
« روز ملی در کشور شما چه روزی است؟» یکی از چالش آورترین سوالهایی است که من طی 9 سال زندگی در غربت با آن مواجه بوده و هستم. بارها این سوال از طرف دوستان و همکاران غیر ایرانی طرح شده که مرا با مشکل مواجه ساخته است. اما این بحران فقط دامن ما بزرگترها را نگرفته و نمی گیرد. بچه های نسل ما هم به گونه ای با این مشکل دست و پنجه نرم می کنند. دخترم هنوزم گاه و بیگاه از مدرسه به من زنگ می زند و گله می کند که «هم شاگردی ها از من می پرسند که روز ملی در ایران چه روزی است ؟ چی جواب بدم پدر؟» ـ «نمی دانم». اما این «نمی دانم» برای او قانع کننده نیست. برای خیلی های دیگر هم نیست. من معلم شاگردهای ایرانی در مدارس هستم. مدارس این کشور آزاد مناسبت هایی دارند که در آن «روزهای ملی» کشورهای مختلف را ثبت می کنند. از بچه ها با ملیت های مختلف پرسیده می شود که «روز ملی کشورشان» چییست، یا پرچم ملی شان چگونه است تا با رسم آن و به نمایش گذاشتن آن نشان دهند که چگونه یک مدرسه ی انترناسیونال کار می کند. این شاگردان از من در این خصوص می پرسند و جواب «نمی دانم» من کفایت نکننده نیست. واقعیت این است که من

جشن 150 سالگی یک روزنامه در نروژ

تصویر
دیروز روزنامه آفتن پُستنAftenposten نروژ 150 ساله شد. در سالن «تئاتر ملی» جشن مفصلی با حضور 1225 مهمان گرفند و نخست وزیر کشور هم در این جشن شرکت کرده و سخنانی در باب روزنامه گفت. مسئول روزنامه هم گفت: ما به خود می بالیم که 150 ساله شدیم. با خود فکر کردم که واقعا بالیدن هم دارد. فکرش را بکنید. این روزنامه 50 سال است که عمرش سه رقمی شده است. یعنی چهارـ پنج نسل است که روزنامه ی آفتن پستن را می شناسند و می خوانند. در حالیکه در کشور ما ایران، عمر روزنامه های مستقل ما بندرت به دو رقم می رسد، حالا سه رقم پیشکش! بخشی از این معضل به گردن دولت هاست. ما هیچوقت دولت های دمکراتیکی نداشته ایم. و دولت های غیر دمکراتیک هم همیشه از «اطلاع رسانی» بیم و واهمه داشته اند. در نتیجه طبیعی است که باید آنقدر کارشکنی می شد تا روزنامه های ما بسته می شدند. بنابر این سانسور یکی از دلایلی است که عمر روزنامه های ما را کوتاه کرده است. اما بخش دیگرش هم بر می گردد به فرهنگ روزنامه خوانی ما. در نروژ نصف جمعیتش هر روز صبح روزنامه می خوانند. اما ما مردم روزنامه خوانی نیستیم. که خب این هم علت های بسیاری دارد. که البته ب

اعتراض سندیکای معلمان نروژ به اعدام فرزاد کمانگر

تصویر
سندیکای معلمان نروژ همگام با سندیکای معلمان جهان به اعدام معلم فرزاد کمانگر اعتراض کرد. دیروز سندیکای تحصیلی ـ معلمان ـ در نروژ به اعدام فرزاد کمانگر معلم کردستانی اعتراض کرد. این سندیکا که پیشتر نیز کمپین های اعتراض براه انداخته و بیانیه هایی را در این خصوص صادر کرده بود در این اعتراضیه می نویسد: کمانگر یک معلم کرد ایرانی بود. او که در آگوست 2006 دستگیر شد در یک دادگاه 5 دقیقه ای در سال 2008 به مرگ محکوم شد. او طی این مدت بطور متدوال در سلول انفرادی مورد شکنجه فیزیکی و روحی قرار گرفته و خانواده ی او نیز از تهدیدات ماموران امنیتی در امان نبوده اند. Farzad Kamangar henrettet Den iransk-kurdiske læreren Farzad Kamangar (35) er henrettet, tross protester fra fagforeninger over hele verden. Kamangar ble ifølge rapporter henrettet i hemmelighet i Evin-fengselet 9. mai. Kamangar var en iransk-kurdisk lærer og politisk aktivist. Han ble arrestert i august 2006 og ble dømt til døden ved henging, i en fem minutters rettssak, i februar 2008. H

و او که پر کشید و گسست

تصویر
من تقریبا هیچوقت سعی نکرده ام که وقایع غم انگیز را نگارش یا تصویر برداری کنم. ولی از خود سوال کرده ام که آیا این وقایع جزئی از زندگی ی ما هستند یا نه؟ و اگر آری چرا نباید به آنها پرداخت یا آنها را ثبت کرد؟ از این گذشته بعضا خود وقایع نیست که انسان را تحت تاثیر قرار می دهد بلکه نوع برخورد ما با آنهاست که رسالت مان را پر رنگ تر می کند. هفته ی گذشته خانواده ی ما یکی از عزیزان خود را از دست داد. خواهرم حمیده مقیم کشور هلند، بعد از سه سال مبارزه ی بی امان با غول سرطان بالاخره از پا در آمد. پنج شنبه گذشته وقتی زنگ تلفن بصدا در آمد و صدای خواهر دیگرم با لرزشی خاص در گوشی تلفن پیچید که «اگر می خواهی به دیدار آخرت با حمیده برسی عجله کن!» فهمیدم که لحظه های وداع با او فرا رسیده است. این اواخر فقط خبرهای ناگوار بود که از او می شنیدیم ولی با همه هرگز خود را برای پذیرش مرگ این عزیز آماده نکرده بودیم. خود او هم هیچگاه حاضر نشد این را بپذیرد که بالاخره پر خواهد گشود و از ما خواهد گسست. گر چه مدتها بود که تحت معالجه ی شدید قرار داشت. دو سال و نیم روش های گوناگون درمان را آزموده بود. سختی ه