پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۰۹

شوخی تلویزیون نروژ با ایرانی ها

چنین بنظر می آید که ما ایرانیها در نروژ خیلی مهم شده ایم. اخیرا تلویزیون نروژ شوخی کردن با ایرانی ها را در سطح جدی تری شروع کرده است. البته از مضمون برنامه ها چنین بر می آید که منظور این برنامه ایرانی ها نیستند. بلکه ایرانی ها را دستاویز قرار داده اند تا با بعضی های دیگر شوخی کنند! از این رو انتخاب سوژه ی ایرانی ها در این موضوعات طنز همچین اتفاقی هم نیست. به هر حال ایرانی ها در نروژ لیبرال تر از دیگر مهاجرین مسلمان معرفی می شوند و به اصطلاح طاقت شوخی را دارند و مسائل ایدئولوژیکی به قبایشان بر نمی خورد. یکی از شوء های سرگرمی پنج شنبه شب ها که طرفداران زیادی هم دارد، به اصطلاح یک غرفه ثابت را به ایرانی ها اختصاص داده است. در این برنامه ی کمدی که نامش Torsdags kveld i nydalen است با چند زنی ایرانیها، و به عبارتی با تحقیر کردن زنان در کشورهای اسلامی، و حتی «سنگسار» کردن زنان شوخی می کند. هفته ی گذشته دراین غرقه قسمتی پخش شد به نام «Unkarn Iran ». اونکارن یکی از برنامه های محبوب چند سال اخیرتلویزیون های اروپایی است، که یک پسر جوان نقش اول را به عهده دارد تا از بین 20 دختر جوان و زیبا یکی را

آزادی خبرنگار نروژی به قیمت مسلمان شدنش؟!

تصویر
از سال 2000 تا کنون 1344 خبرنگار در جهان کشته شده اند. یک سازمان جهانی خبرنگاریInternational News Safe Institute اعلام کرده است که فقط در سال 2008 ، 109 خبرنگار در هنگام انجام وظیفه جان خود را از دست دادند. از این تعداد 16 نفرشان در مناطق جنگی عراق جان باخته اند. امسال تا امروز 63 خبرنگار در جهان در هنگام تهیه خبر جان خود را از دست داده اند. خبرنگاران نروژی هم از این خطرات مستثنا نبوده اند. طی 25 سال اخیر 7 تن از خبرنگاران نروژی در هنگام تهیه خبر، عکس یا فیلمبرداری کشته شده اند. آخرین آنها Carsten Thomassen بود که در ژانویه گذشته طی یک بمب گذاری انتهاری در افغانستان جان خود را از دست داد. اما هفته پیش ناپدید شدن یک خبرنگار نروژی در افغانستان بار دیگر اخبار مربوط به این کشور را در مرکز توجه قرار داد. طی هفته های اخیر، دولت نروژ با انتقادات بسیاری از طرف اپوزیسیون مواجه شده است. به اعتقاد اپوزیسیون کمک های نقدی و مالی دولت نروژ به مناطق محروم در پاکستان و افغانستان که به منظور تاسیس مدارس و مراکز آموزش بوده است، صرف کارهای دیگری شده است. دولت پاکستان طی اقدامات نظامی اخیر علیه طالبان، س

2012 روز قیامت

برای آنهایی که در این سالها سینما نرفته اند 2012 فرصت خوبی است که آنرا تجربه کنند. بی شک تجربه ی خوبی برای آنها خواهد بود. اینکه قدرت سینمای جهان را در معرض دیدگان خود احساس کنند. من به شخصه عاشق چنین فیلم هایی هستم. فیلم هایی با صحنه هایی که تو هرگز در واقعیت های معمولی قادر نخواهی بود که شاهد آن باشی. استیون اسپیلبرگ کارگردان برجسته ی سینما گفته است که حدود 8 سال دیگر، نیاز به وجود هنرپیشه ها در فیلم نخواهد بود. باور کردن این حرف کمی مشکل بود ولی با دیدن فیلم هایی که اینروزها هالیوود روانه ی بازار می کند دور ازذهن نیست که بزودی گفته های اسپیلبرگ جامه ی عمل می پوشد. سه سال پیش وقتی فیلم «جنگ دنیا» با بازی درخشان تام کروس به سینما آمد، دیدن صحنه های باورنکردنی فیلم مرا در صندلی های سینما میخکوب کرد. 2012 هم چنین فیلمی است. پیامی مشابه دارد. اینکه احساس می کنی انسانی و حداقل در یک چیز با دیگر انسانها مشترکی: «مردن». به زبان ما فیلمی است از روز قیامت. اما من بیشتر محصور جلوه های ویژه فیلم شدم. جلوه هایی که باور کردنش غیر ممکن است ولی تو شاهد آن هستی. 2 ساعت و نیم فیلم تو را چنان با خود

آسان سخت

تصویر
ـ دیگه باید تموم بشه. نمی دانستم چه را باید تمام کنم! گفت: بایست در انتظار چنین روزی می بودی! با خود فکر کردم که در انتظار کدام روز؟ و این چه تمامی است که بعد از انتظارها تجلی می یابد. چه تمامی که بدون آغازها آغاز می شود! گفتم: به همین سادگی؟ گفت: به همین سادگی! گفتم: تحملش چی؟ گفت: برا من که آسونه.  و برای اینکه تسلی ام داده باشد گفت: تو هم می تونی آسونش کنی.  من دیدم چه آسان سختی! پرسیدم: چرا اینجوری شدی؟ گفت :خب آدم عوض می شه! دروغ می گفت. عوض نشده بود، عوضی شده بود. اما چرا تمام؟ چرا اراده ها فقط در زمان کامیابی ها قوی و مصمم اند. چرا به وقت اولین جدایی زمان بر پنجره ی قلب ها پرده می کشد. «باید در انتظار چنین روزی بود!» و چرا در انتظار روزهایی از نوع دیگر نه! و انگار سایه های تسلیم او قویتر از ظلمت ترس من بود که گفتم: ـ می ترسم. و گفت: نترس! همیشه جایی تو این گوشه ـ کنارا با توام. ولی هرگز در دایره المعارف سرگردانی مترادفی برای «همیشه» نیافتم. جز تمام کردن، شکستن و فراموشی. بله ساده است. ساده شروع می شود. ولی ساده تمام نمی شود. ساده های اول دست خودمان است، ولی آن دیگری نه! و

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت!!

تصویر
خدابیامرزد مشت بُلود را. بالاخره به پای رادیو های خارجی پیر شد. هر روز و هر ساعت منتظر بود که خبر مهمی را از این جعبه ی جادویی بشنود. خدا بیامرز وقتی در انظار ظاهر می شد مشتش را گره می کرد و یواشکی می گفت: «بزودی انقلاب خواهد شد!» فقط کافی بود که چهار نفر اعلامیه ای را روی تیر برقی بچسبانند. خوشحالی می کرد. دلش با همین ها خوش بود. اما راهپیمایی های حکومتی دلخوشی های او را بر باد داده بود. می آمد و فحش نثار مردم می کرد. می گفت حق اینهاست که آخوند ها سوارشان باشند. بیچاره با همین حساب و کتاب ها آروز به دل از دنیا رفت. باید اقرار کنم که این فقط او نه بود که حالش از از این راهپیمایی های تکراری حکومتی بهم خورده بود. سی سال است که این نمایش های مسخره همه ی ما را خسته کرده است. اصلا روزی یکی از من پرسید که خارج رفتی که چکار؟ گفتم اقلا از یک چیز راحتم. آنهم این نمایش های مسخره است. لامسب پیرمان کرده بود. سی سال بود که غصه می خوردم که بالاخره ما کی به خود می آییم. سی سال بود که با خودم، مملکتم و ملتم احساس بیگانگی می کردم. با خود می گفتم آخه تا کی؟ بگذار اینگونه بگویم که سی سال حکومت گور گرفت و

گرامی نباد روز سیزده آبان !

تصویر
چنین به نظر می آید که ما واقعا آدمهای بیکاری بودیم. یا اقلا حکومت بیکاری داشتیم. این بیکاری به معنی کار و زندگی نیست. به معنی فکری است. بخاطر همین مملکت ما به این گندی افتاده است که می بینیم. اصلا زمان انگار از همان اول در مملکت ما خوابیده بود. شما حساب کنید تعطیلات رسمی کشورما را. تکان می خوردیم می ریختیم خیابان و از یک جایی شعار می دادیم. حکومت ایران روز کم آورده بود. یکی از این کم آوردن ها یا زیاد آوردن ها همین روز 13 آبان است. مناسبت ها در این روز به قول گیلکی افتاده است «سر به سر» . یعنی هم روز دانش آموز، هم روز تبعید آقای خمینی و هم که روز تسخیر سفارت آمریکا و هم که قربونش برم یوم الله! واقعا ملتی در دنیا هست که همانند ما چنین ترافیکی در یک روز داشته باشد؟ البته که نه. اما به قول ترکها «هامیسی بیرینه ده یمز بیری ده هئچه.» (همه به یکی نمی ارزد و یکی هم به هیچ!) 13 آبان کاریکاتوری ازروز دانش آموز! اجازه دهید یک به یک بررسی کنیم. اول از این «روز دانش آموز» شروع می کنیم که نمی دانم چه تاجی بر سر دانش آموزان گذاشته است؟ اصلا اسمی از دانش آموزان ایرانی در بین نیست. انگار قشر دانش آموز