پست‌ها

نمایش پست‌ها از سپتامبر, ۲۰۱۰

آخرین فصل

انگار باد زوزه می کشد ... در آن سوی پنجره ی اتاقم بدون آنکه رنگی ظاهر شود مادیان زمان در مرگ آخرین کرٌۀ خود، حضور گردش را شیهه می کند. و در شیشه ی نمناک در خطوط ممتد قطره ها می خوانم: «آخرین فصل گذشت.» پس پرستوهای پاییزی لانه هایشان را که از تخم پوک گندیده پر شده، ترک نمی کنند چرا؟ آه بر انگشتری لحظه ها نگین عادت به چه زیبا می درخشد! و در چهره ی آرزوهای خسته چه خوب ترسیم می شود، عزای سبز آویخته بر قامت خشک طراوت. بین زیستن و مردن تکرار فاصله را پاک کرد. نسیم پایان از لابلای درزهای آخرین به درون نشت می کند. و آواکنان گوید: آخرین فصل گذشت! آغاز اما هنوز در هوس های من نمی جنبد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دفتر «پاره پاره ها» بهار 1368

مردی ایرانی همسر و سه فرزندش را به قتل رساند

تصویر
امروز واقعه ای غم انگیز و دهشتناکی همه ی مردم نروژ را شوکه کرد. صبح درست موقعی که از خانه عازم کار بودم، این ماجرای غم انگیز را از اخبار رادیو شنیدم. بعد از ظهر پلیس اسلو در یک کنفرانس مطبوعاتی پرده از یک «قتل خانواده گی» برداشت. خانم کمیساریای پلیس قادر نشد انگیزه قتل را توضیح دهد، ففط گفت در حالیکه ماموران پلیس در تعقیب فرد مشکوکی بودند، وارد خانه ای شده، مادر و نوزادی را که به قتل رسیده بودند یافتند. بعد از بررسی بیشتر معلوم شد که که پدری در ابتدا همسر و نوزاد خود را به قتل رسانده، سپس به مدرسه رفته و دو فرزند خود (کلاس اول و چهارم) را از آنجا گرفته، آنها را به کنار رودخانه ای برده و جانشان را می گیرد. این مرد 41 ساله سپس به زندگی خود خاتمه می دهد. روزنامه VG هویت این فرد را نروژی ـ ایرانی معرفی کرده و نام او را «سعید احمد زاده» اعلام کرد. بر اساس تحقیقات VG «سعید احمد زاده» یکی از فعالین سیاسی کرد و عضو کومه له می باشد. او بارها در اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران در تظاهرات جلو سفارت ایران شرکت کرده و حتی یکبار به خاطر شکستن خودروهای سفارت ایران دستگیر شده است. همس

مدرسه، ما و کله سیاهی!

تصویر
حدود بیست سال پیش در مدارس نروژ بندرت «کله سیاه» ها کار می کردند. اگر هم چنین بود مسلما در بخش هایی مشغول به کار بودند که کمتر در معرض دید دانش آموزان قرار داشت. اما این روزها چشم همگان به جمال این «کله سیاه» ها روشن است. علاوه بر مدارس، در کودکستان ها، «مراکز فعالیتهای بعد از مدرسه»، و اینجا و آنجا، کله سیاه ها به عنوان معلم و معاون دیده می شوند. از اینرو طبیعی است که برای بسیاری از بچه ها این سوال مطرح شود که اینها کیستند و از کجا می آیند؟ بعضی از این بچه ها توانسته اند جواب خود را از طرق های مختلف بگیرند، ولی بعضی ها نه. و وقتی حادثه ای در رسانه ها پررنگ می شود که «کله سیاهی» در آن دخیل بوده حس کنجکاوی آنها گل می کند! یادم است چند سال پیش که در کودکستانی کار را شروع کردم، بچه ی 5 ساله ای از من پرسید که «فلانی تو به این مهربونی، نمی فهمم پس چرا اینجوری حرف می زنی؟» دقت کنید که این بچه ها در این سن هنوز هیچ ذهنیتی از «خارجی» بودن دیگران ندارند. اما سوال او مرا متوجه نکته ی بسیار مهم تر دیگری کرد. اینکه از نظر بچه ها یک آدم خوب کسی ست که نروژی را خوب بلد باشد! به عبارتی برای بچه