پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئن, ۲۰۱۰

بدون دخترم هرگز حکایتی دردناک

تصویر
پریشب شبکه N تلویزیون نروژ، فیلم «بدون دخترم هرگز» را پخش کرد. من شخصا بسیار در باره ی این فیلم جنجالی شنیده بودم. حتی خیلی سالها پیش در ایران تلویزیون جمهوری اسلامی مصاحبه ای را با آقای محمودی ـ که باید شوهر خانم بتی محمودی نویسنده این کتاب باشد ـ ترتیب داده بود که در آن این آقا به انکار همه ی آن اتهاماتی که زده شده بود پرداخت. آن موقع ما خود فیلم یا کتاب را ندیده ونخوانده بودیم، بنابر این قضاوت ما می توانست بر اساس داده هایی باشد که تلویزیون جمهوری اسلامی آنرا پخش کرده بود. و شاید تا آن موقع ما هنوز شناخت زیادی از این «رسانه ی ملی جمهوری اسلامی» نداشتیم. یکی از مطبوعات اینترنتی نوشته است: جنجال بتي محمودي عليه همسرش و فرهنگ ايران در سال 1984 ميلادي بعد از چاپ كتاب او، تبديل به فيلم سينمايي نيز شد كه با واكنش بسياري از ايرانيان در كشورهاي غربي و همچنين داخل كشور روبه رو شد. ( بهتر است موضوع داستان فیلم را از ویکی پدیا دنبال کنید :) برای من کاملا روشن است که ایرانیان آنروز نه بر اساس تحلیل فیلم و موضوع داستان بلکه از روی «حس و عرق ملی» به نقد و جنجال علیه فیلم پرداخته بودند. فیلم

پسته ی بی مغز چون لب وا کند رسوا شود

در هفته ای که گذشت آقای حجت السلام کتیور در مصاحبه ی خود با صدای امریکا که گویا اولین مصاحبه ی ایشان در طی عمر با عزت ش با این رسانه ی «امریکایی» بوده ، گندی بالا زد که خودش هم نمی تواند جمع کند. گوینده ی ضعیف برنامه ی «تفسیر خبر»، «خانم درخشش» عین شاگردی که در برابر بازپرس مدرسه قرار گرفته، سوالات را شمرده و با احتیاط جلوی آقای «دکتر» قرار می داد. و آقای دکتر هم گویا که ارث پدری از تلویزیون امریکا طلب داشته باشد، هر چه دل تنگش خواسته بارامریکا و اسرائیل می نماید. البته با نام مردم ایران و جنبش سبز. البته من نمی فهمم که این فیگور «ضد آمریکایی» و «ضد اسرائیلی» داشتن هنوز در بین «مردم» ـ بله مردم و نه حکومتی ها ـ خریدار دارد یا نه؟ که این می تواند عقیده شخصی آقای کتیور باشد. ولی آنچه که تاسف بر انگیز است اینکه ایشان یکی از گردانندگان سایت «جرس» است. یعنی باید امانتدار باشد و اخبار را درست نقل قول کند. اما چنین نبوده است. دیروز در فیس بوک این فیلم کوتاه مصاحبه آقای کتیور با صدای امریکا در سطح وسیعی پخش شد. دیگر جای انکار نیست! اما توضیح کوتاهی هم در کنار این فیلم پخش شده است ک

معجزه مایکل جاکسون: 6 میلیارد در آمد بعد از مرگش

تصویر
امروز اولین سالروز مرگ مایکل جکسن است. هنرمندی که با رقص و موزیکش جهان را به تسخیر در آورد. هنگامی که خبر مرگ او انتشار یافت میلیونها نفردر جهان ناباورانه در مرگ او اشک ریختند. در رابطه با زندگی او اخیرا فیلمی ساخته و کتابی وارد بازار شده است. فیلم «Gone Too Soon » در باره زندگی مایکل در یکسال اخیر است. و کتاب «Michael Jackson Treasures » هفته ی پیش به نروژی ترجمه و روانه ی قفسه های کتابفروشی ها شد. قدر مسلم اینکه تا سالها هر خبر و کتاب وفیلم و اثری که در باره مایکل جاکسون به بازار آید می تواند «درآمد زا» باشد. بنا به گفته ی رسانه ها مایکل جکسون 6 میلیارد کرون بعد از مرگش درآمد کسب کرده است! عجیب نیست؟ هنرمندی که در هنگام زنده بودنش محبوبترین و پول درآور ترین ها بوده ، اکنون بعد از مرگش نیز همچنان پول است که به ... روح پر فتوحش سرازیر می شود! با خود گفتم اینها دیگر چه «عجوبه هایی » هستند، حیات و مماتشان هر دو برایشان پول نصیب می کند. واقعا به این می گویند اقبال. این چنین خوش اقبال های قرن بسیار هستند. گفته می شود خدابیامرز «الویس پریسلی» خواننده و هنرمند مشهور و محبو

پدر «غریبی» بسوزد!

تصویر
البته اصل مطلب این نیست، هست: «پدر عاشقی بسوزد.» ولی من نمی فهمم که چرا باید پدر عاشقی بسوزد. در دنیای شلوغ پلوغ امروز ثابت شده که بدون عشق زندگی میسر نیست. اصلا توصیه کارشناس ها این است که با عشق باید زندگی کرد. به زندگی، به کار، خانه، خانواده و خلاصه به عشق باید عشق ورزید. به یقین گوینده ی بخت برگشته ی گفتار بالا از چیز دیگری در رنج بوده نه عشق. حتما مقصودش چیزی دور و بر «بی وفایی» بوده است. اما چرا پدر غریبی بسوزد؟ چونکه «غریبی بد دردی است.» پدر خدا بیامرزمن می گفت: «غریب لیک ده بیر پوخ دئییل.» راست می گفت. او درد غریبی را کشیده بود. سالها پیش از اینکه ما بفهمیم غریبی یعنی چه. به خاطر همین موقعی که فهمید ما راه غربت را پیشه کرده ایم، بنای مخالفت گذاشت. از آن روزها سالهاست که می گذرد. و ما غربت را با گوشت و خون حس کرده ایم. اما نه موقعی که در غربت زندگی می کردیم! چطور الان عرض می کنم: آدم موقعی احساس غریبی می کند که حس کند او را فراموش کرده اند. بنابر این مسئله جغرافیا در غریب بودن منتفی می شود. «غریبی» و «غربتی» هم مثل بسیاری از مفاهیم مدرن دستخوش تغییرات شده است. دیگر نمی توا

گزارش تصویری از برنامه های تفریحی قبل از تابستان مدارس نروژ

تصویر
داشتن «مدارس چند فرهنگی» یا «چندصدایی» یکی از چالش هایی است که جامعه آموزشی نروژ با آن مواجه است. چرا باید به جامعه چند فرهنگی ـ چند صدایی توجه شود؟ تحت چه شرایطی احترام متقابل به فرهنگ ها حاصل می شود؟ چگونه می توان با فرهنگ های مختلف زیر سقف واحد های کوچکتر جامعه همچون مدارس زندگی کرد و موفق بود؟ چگونه می توان یک مدرسه چند فرهنگی داشت؟ یک مدرسه ی چند فرهنگی ـ چند صدایی ـ چه مختصاتی دارد؟ چگونه باید بچه ها در مدارس این «چند فرهنگی» بودن را آموخته و آن را به عنوان اصلی از اصول مدرن آموزش بکار ببرند؟ این ها سوالاتی است که سیاست گذاران برنامه های آموزشی جامعه ی نروژ با آنها مواجه اند. از این رو برای نیل به این اهداف قبل از هرچیز بستری را فراهم می آورند تا در آن حضور فرهنگ های مختلف قابل رؤیت باشد. برگزاری جشن ها، فستیوالهای فرهنگی و موسیقی ، کارهای دستی و هنری از جمله کارهایی است که مدارس می توانند انجام دهند تا در آن امکان آشنایی با فرهنگ های دیگر فراهم آید. از این رو هر ساله قبل از تعطیلات تابستانی، مدرسه ای در اسلو (FURUSET SKOLE ) به همین منظور با دعوت از گروههای هنری و موسیقی