پست‌ها

نمایش پست‌ها از 2009

Çillə gecəsi

تصویر
30 il İslam hakimiyyəti İranı əlinə geçirəndən bəri, rəsmi təşkilatlar tərəfindən çoxlu əngəlləmə bizim milli- mədəni adətlərimizə yaranmışdı. Bu əngəlləmə təkcə azərbaycanlılara aid deyil. Başqa millətlərdə öz musiqi og digər mədəni adət - ənənələrini düz- əməlli qeyd etməsinə çox azqınlıq və sıxıntı çəkmişlər. Aydınca desək mollalar bütün bu adətləri İslam dövründən öncəyə sancaqlayıb, müsəlman millətin böylə adətlərə gərəyi yoxdur deyə bu adətlərin qeyd etməsinə mani olurlar. Mollalar özləri musiqi ilə araları olmadığı üçün, onu haram deyib bütün musiqi ilə münasibəti olan, yaxud belə deyək ki dini məzmunundan nişanəsi olmayan hər bir fəalliyəti danıb bəzən onu aradan qaldırmağa çalışmışlar. Bu ənənələrdən biri İranın milli bayramı Novruz bayramıdır. Düz ildönüm saatı bütün televizia və medialar İranda qəbristanlıqlara gedib oraya yığışmağı təbliğ edərək “şəhidlərin məzarını” göstərib xoş anıları xalqımızdan əsirgəyib, bedbəxtçılıq, yas və mətəmi təqdim edirlər. Bu sahədə hakimiyyət

جامعه ی مدرن و مشکلی به نام استارت

همیشه زندگی در یک جامعه صنعتی و مدرن مطابق روال پیش نمی رود. گاهی مشکلاتی پیش رویت قرار می گیرد که قابل پیش بینی نیستند. یا به عبارتی راه حل آن از طریقی که ما به آن خو کرده ایم امکان پذیر نمی شود. نمونه اش واقعه امروز خود من است: صبح امروز درجه دماسنج دمای 12- درجه را نشان می داد. بهتر است بگویم سرمای! اتومبیلم استارت نخورد. و من نتوانستم به سر کارم برسم. به کارم زنگ زدم و جریان را اطلاع دادم. حالا باید چکار می کردم؟ باید اعتراف کنم که اگر ایران بود این مسئله بدون دردسرتر حل می شد! همان آشنا بازی! مثلا زنگ می زدم به تعمیر کار آشنا و از او می خواستم که تُک پایی قدم رنجه نموده از اتومبیلم دیدن کند. یا که مزاحم دوستی می شدم و به او زحمت می دادم که اتومبیلم را تا تعمیرگاه بوکسل کند و الی آخر. اما اینجا! چنین چیزی عملی نیست. اولا که آن تعمیرکار آشنا پیدا نمی شود. دوما اگر هم پیدا شود چنین خدمتی نمی کند که دم در خانه بیاید. سوما دوست بوکسل کن هم گمان نکنم که پیدا شود. چهارمم اصلا آدم رویش نمی شود که به کسی ولو دوست صمیمی زنگ بزند و از او چنین درخواستی کند. پنجمم اصلا بوکسل کردن در اینجا قدغن

اگر امام زنده بود ـ بازم همین بساط بود

اخیرا شعارهای از جانب مردم و بخصوص دانشجویان شنیده می شود که سنخیتی با واقعیت ندارد. یکی از این شعارها این است «اگر امام زنده بود ـ شک نکنید با ما بود.» در حالیکه من بعید می دانم که چنین باشد. اما لزومی هم نمی بینم که خود را وارد معرکه ای بکنیم که حکومت آنرا تدارک دیده است. بحث ما لگد مال شدن خواسته های دمکراتیک و قانونی ماست نه لگد مال شدن عکس شخصیتی. خمینی متعلق به امروز نیست. بنابر این لزومی ندارد که او را در این کارزار وارد کنیم که عایدی ای نصیب ما نمی شود هیچ، ممکن است اعتبار جهانی ما را خدشه دار سازد. *** طی سی سال عمر حکومت اسلامی، برای همه کاملا مسلم شده است که مخالفت با حکومت اسلامی چه از نوع نرم باشد و چه سفت، چه از نوع مسالمت آمیز باشد و چه غیر مسالمت آمیز، چه اصلاح طلبانه، و چه قهر آمیز قابل تحمل نیست. اصلا در دیکشنری حکومت اسلامی چیزی به نام «مخالفت» معنا نداشته و ندارد. چرا که از نظر روحانیون حاکم «مخالف خوب کسی است که نباشد!» (یا همان مرده باشد.) این روحانیون طی حکومت سی ساله خود اگر در هیچ کار مثبتی به موفقیت نائل نیامده باشند، از عهده ی یک کار بخوبی بر آمده اند و آن هم

قوی ترین مرد جهان در اسلو

تصویر
بالاخره قوی ترین مرد جهان برای گرفتن جایزه نوبل وارد اسلو شد. میلیون ها کرون خرج شده بود تا امنیت رئیس جمهور امریکا برقرار شود. حتی آخرین مضنونی که سال گذشته به سفارت اسرائیل در اسلو حمله کرده و بی هدف دیوارهای سفارت را هدف گلوله قرار داده بود به بهانه ی اینکه مشکوک به خرید اسلحه گرم می باشد دستگیر شد. جمعیت در اسلو موج می زد. حدود 15هزار نفر می شدند که البته همه برای هورا کشیدن این مرد سیاه پوست که حدود یکسال پیش با نشستن بر کرسی ریاست جمهوری یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان تعجب و حیرت همگان را بر انگیخت، نیامده بودند. سه هزار کودک و بزرگ با انجام مراسم مشعل عصر را در خیابان های جلو «گراند هتل» به انتظار لحظه ای نشستند تا در قاب پنجره ی حفاظ دار هتل «باراک اوباما» که برایشان دست تکان می دهد را مشاهده کنند. اما گروههای کثیر دیگری نیز آمده بودند تا نوعی توجه دیگران را جلب کنند. و یا هم که اعتراض هایی داشتند که خدمت رئیس جمهور امریکا عرض کنند. عده ای از ایرانیان معترض جز این دسته بودند. آنها خواهان توجه اوباما به مسئله حقوق بشر در ایران بودند. اما خیابان های اسلو پر بود از شخصیت هایی سی

چون پیر شدی هاشم(!) از میکده بیرون آی!

تصویر
هفته ی جاری رفسنجانی و احمدی نژاد در مراسم شکرانه مجلس حاضر نشدند. تا اینجای کار ایرادی ندارد. بعد از یکی دو روز رفسنجانی حرف هایی زد که قابل تعمل است. او گفت: «امروز جای مخفی کردن نيست؛ مشکل اختلاف واقعا جدی است.» اکبر رفسنجانی با اشاره به اجماع قدرت های جهانی بر سر برنامه هسته ای ايران، چنين تحولالی را خطرناک ارزيابی کرده و گفت: «در اين شرايط ما در داخل کشور مهم‌ترين نياز را وحدت و اتحاد می‌دانيم اگر آنها احساس کنند کشور ما از نظر وحدت صدمه ديده است وسوسه می‌شوند که شرارت‌های خود را زياد کنند.» (نقل از رادیو فردا) تا اینجای کار که ایشان حرف تازه ای نزده است. هیچ خبری هم از مردم و اعتراض و این حرفها نیست. تنها چیزی که این روحانی با سابقه جرئت کرده بگوید و این یکی انگار تازه است مخفی نکردن اختلافات مقامات است که به گمانم تنها خواجه حافظ شیرازی است که از این موضوع بی خبر است. اما این قسمت سخنان رفسنجانی قابل تعمق تر است: این آقا با اشاره به اين که «بايد با اتحاد و همدلی وضعيت کنونی را سامان داد»، گفته است: «بنده فکر می‌کنم غير از رهبری انقلاب ديگران نمی‌توانند وحدت را ايجاد کنند و همه

کلوخ انداز را پاداش سنگ است

تصویر
بالاخره جمهوری اسلامی با این گندی که به سیاست داخلی و خارجی خود میزند باید دوزاریش افتاده باشد که مردم خارج هم بیکار نمی شنینند. هفته ی پیش مردم نروژاز اقدام اخیر دولت ایران در رابطه با ضبط مدال نوبل شیرین عبادی شوکه شدند. این یکی از اقدامات بیسابقه در جهان بود. مطبوعات نروژ نوشتند که تاکنون دیکتاتورترین رژیم های دنیا از جمله رژیم برمه نیز دست به چنین اقدام وقاحت باری نزده است. نروژی ها بسیار به «جایزه نوبل» افتخار می کنند. در واقع این جایزه نشانه ی هویت ملی نروژی هاست. نمی شود که به سادگی با آن شوخی کرد. ضبط آن نشانه به حرمتی به نورم های یک ملت است. از اینرو تعجب آور نیست که بدانید امروز پنچ شنبه مجلس قانونگذاری نروژ میزبان مریم رجوی بود. خانم رجوی از طرف نمایندگان مجلس از احزاب مختلف مورد استقبال گرمی قرار گرفت. Morten Høglund نماینده حزب دست راستی رفاه در پرسشی در رابطه اینکه مجاهدین در لیست گروههای تروریست امریکا قرار دارد گفت: ما بارها با امریکایی ها در این مورد گفتگو کرده ایم. و به آنها گفته ایم که آنها اشتباه می کنند. اروپا موضع اش را در رابطه با مجاهدین اصلاح کرده است. » او همچ

شوخی تلویزیون نروژ با ایرانی ها

چنین بنظر می آید که ما ایرانیها در نروژ خیلی مهم شده ایم. اخیرا تلویزیون نروژ شوخی کردن با ایرانی ها را در سطح جدی تری شروع کرده است. البته از مضمون برنامه ها چنین بر می آید که منظور این برنامه ایرانی ها نیستند. بلکه ایرانی ها را دستاویز قرار داده اند تا با بعضی های دیگر شوخی کنند! از این رو انتخاب سوژه ی ایرانی ها در این موضوعات طنز همچین اتفاقی هم نیست. به هر حال ایرانی ها در نروژ لیبرال تر از دیگر مهاجرین مسلمان معرفی می شوند و به اصطلاح طاقت شوخی را دارند و مسائل ایدئولوژیکی به قبایشان بر نمی خورد. یکی از شوء های سرگرمی پنج شنبه شب ها که طرفداران زیادی هم دارد، به اصطلاح یک غرفه ثابت را به ایرانی ها اختصاص داده است. در این برنامه ی کمدی که نامش Torsdags kveld i nydalen است با چند زنی ایرانیها، و به عبارتی با تحقیر کردن زنان در کشورهای اسلامی، و حتی «سنگسار» کردن زنان شوخی می کند. هفته ی گذشته دراین غرقه قسمتی پخش شد به نام «Unkarn Iran ». اونکارن یکی از برنامه های محبوب چند سال اخیرتلویزیون های اروپایی است، که یک پسر جوان نقش اول را به عهده دارد تا از بین 20 دختر جوان و زیبا یکی را

آزادی خبرنگار نروژی به قیمت مسلمان شدنش؟!

تصویر
از سال 2000 تا کنون 1344 خبرنگار در جهان کشته شده اند. یک سازمان جهانی خبرنگاریInternational News Safe Institute اعلام کرده است که فقط در سال 2008 ، 109 خبرنگار در هنگام انجام وظیفه جان خود را از دست دادند. از این تعداد 16 نفرشان در مناطق جنگی عراق جان باخته اند. امسال تا امروز 63 خبرنگار در جهان در هنگام تهیه خبر جان خود را از دست داده اند. خبرنگاران نروژی هم از این خطرات مستثنا نبوده اند. طی 25 سال اخیر 7 تن از خبرنگاران نروژی در هنگام تهیه خبر، عکس یا فیلمبرداری کشته شده اند. آخرین آنها Carsten Thomassen بود که در ژانویه گذشته طی یک بمب گذاری انتهاری در افغانستان جان خود را از دست داد. اما هفته پیش ناپدید شدن یک خبرنگار نروژی در افغانستان بار دیگر اخبار مربوط به این کشور را در مرکز توجه قرار داد. طی هفته های اخیر، دولت نروژ با انتقادات بسیاری از طرف اپوزیسیون مواجه شده است. به اعتقاد اپوزیسیون کمک های نقدی و مالی دولت نروژ به مناطق محروم در پاکستان و افغانستان که به منظور تاسیس مدارس و مراکز آموزش بوده است، صرف کارهای دیگری شده است. دولت پاکستان طی اقدامات نظامی اخیر علیه طالبان، س

2012 روز قیامت

برای آنهایی که در این سالها سینما نرفته اند 2012 فرصت خوبی است که آنرا تجربه کنند. بی شک تجربه ی خوبی برای آنها خواهد بود. اینکه قدرت سینمای جهان را در معرض دیدگان خود احساس کنند. من به شخصه عاشق چنین فیلم هایی هستم. فیلم هایی با صحنه هایی که تو هرگز در واقعیت های معمولی قادر نخواهی بود که شاهد آن باشی. استیون اسپیلبرگ کارگردان برجسته ی سینما گفته است که حدود 8 سال دیگر، نیاز به وجود هنرپیشه ها در فیلم نخواهد بود. باور کردن این حرف کمی مشکل بود ولی با دیدن فیلم هایی که اینروزها هالیوود روانه ی بازار می کند دور ازذهن نیست که بزودی گفته های اسپیلبرگ جامه ی عمل می پوشد. سه سال پیش وقتی فیلم «جنگ دنیا» با بازی درخشان تام کروس به سینما آمد، دیدن صحنه های باورنکردنی فیلم مرا در صندلی های سینما میخکوب کرد. 2012 هم چنین فیلمی است. پیامی مشابه دارد. اینکه احساس می کنی انسانی و حداقل در یک چیز با دیگر انسانها مشترکی: «مردن». به زبان ما فیلمی است از روز قیامت. اما من بیشتر محصور جلوه های ویژه فیلم شدم. جلوه هایی که باور کردنش غیر ممکن است ولی تو شاهد آن هستی. 2 ساعت و نیم فیلم تو را چنان با خود

آسان سخت

تصویر
ـ دیگه باید تموم بشه. نمی دانستم چه را باید تمام کنم! گفت: بایست در انتظار چنین روزی می بودی! با خود فکر کردم که در انتظار کدام روز؟ و این چه تمامی است که بعد از انتظارها تجلی می یابد. چه تمامی که بدون آغازها آغاز می شود! گفتم: به همین سادگی؟ گفت: به همین سادگی! گفتم: تحملش چی؟ گفت: برا من که آسونه.  و برای اینکه تسلی ام داده باشد گفت: تو هم می تونی آسونش کنی.  من دیدم چه آسان سختی! پرسیدم: چرا اینجوری شدی؟ گفت :خب آدم عوض می شه! دروغ می گفت. عوض نشده بود، عوضی شده بود. اما چرا تمام؟ چرا اراده ها فقط در زمان کامیابی ها قوی و مصمم اند. چرا به وقت اولین جدایی زمان بر پنجره ی قلب ها پرده می کشد. «باید در انتظار چنین روزی بود!» و چرا در انتظار روزهایی از نوع دیگر نه! و انگار سایه های تسلیم او قویتر از ظلمت ترس من بود که گفتم: ـ می ترسم. و گفت: نترس! همیشه جایی تو این گوشه ـ کنارا با توام. ولی هرگز در دایره المعارف سرگردانی مترادفی برای «همیشه» نیافتم. جز تمام کردن، شکستن و فراموشی. بله ساده است. ساده شروع می شود. ولی ساده تمام نمی شود. ساده های اول دست خودمان است، ولی آن دیگری نه! و

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت!!

تصویر
خدابیامرزد مشت بُلود را. بالاخره به پای رادیو های خارجی پیر شد. هر روز و هر ساعت منتظر بود که خبر مهمی را از این جعبه ی جادویی بشنود. خدا بیامرز وقتی در انظار ظاهر می شد مشتش را گره می کرد و یواشکی می گفت: «بزودی انقلاب خواهد شد!» فقط کافی بود که چهار نفر اعلامیه ای را روی تیر برقی بچسبانند. خوشحالی می کرد. دلش با همین ها خوش بود. اما راهپیمایی های حکومتی دلخوشی های او را بر باد داده بود. می آمد و فحش نثار مردم می کرد. می گفت حق اینهاست که آخوند ها سوارشان باشند. بیچاره با همین حساب و کتاب ها آروز به دل از دنیا رفت. باید اقرار کنم که این فقط او نه بود که حالش از از این راهپیمایی های تکراری حکومتی بهم خورده بود. سی سال است که این نمایش های مسخره همه ی ما را خسته کرده است. اصلا روزی یکی از من پرسید که خارج رفتی که چکار؟ گفتم اقلا از یک چیز راحتم. آنهم این نمایش های مسخره است. لامسب پیرمان کرده بود. سی سال بود که غصه می خوردم که بالاخره ما کی به خود می آییم. سی سال بود که با خودم، مملکتم و ملتم احساس بیگانگی می کردم. با خود می گفتم آخه تا کی؟ بگذار اینگونه بگویم که سی سال حکومت گور گرفت و

گرامی نباد روز سیزده آبان !

تصویر
چنین به نظر می آید که ما واقعا آدمهای بیکاری بودیم. یا اقلا حکومت بیکاری داشتیم. این بیکاری به معنی کار و زندگی نیست. به معنی فکری است. بخاطر همین مملکت ما به این گندی افتاده است که می بینیم. اصلا زمان انگار از همان اول در مملکت ما خوابیده بود. شما حساب کنید تعطیلات رسمی کشورما را. تکان می خوردیم می ریختیم خیابان و از یک جایی شعار می دادیم. حکومت ایران روز کم آورده بود. یکی از این کم آوردن ها یا زیاد آوردن ها همین روز 13 آبان است. مناسبت ها در این روز به قول گیلکی افتاده است «سر به سر» . یعنی هم روز دانش آموز، هم روز تبعید آقای خمینی و هم که روز تسخیر سفارت آمریکا و هم که قربونش برم یوم الله! واقعا ملتی در دنیا هست که همانند ما چنین ترافیکی در یک روز داشته باشد؟ البته که نه. اما به قول ترکها «هامیسی بیرینه ده یمز بیری ده هئچه.» (همه به یکی نمی ارزد و یکی هم به هیچ!) 13 آبان کاریکاتوری ازروز دانش آموز! اجازه دهید یک به یک بررسی کنیم. اول از این «روز دانش آموز» شروع می کنیم که نمی دانم چه تاجی بر سر دانش آموزان گذاشته است؟ اصلا اسمی از دانش آموزان ایرانی در بین نیست. انگار قشر دانش آموز

کوچه های بن بست ما

تصویر
انگار خانه های رنگارنگ ما در یکی از این کوچه های بن بست قرار داشت و ما بی خبر بودیم: «کوچه ی نسیم»، «کوچه ی دلسرا، فرزاد سرا». همه ی اینها بن بست های دل ما بود و بس. انگار زندگی ما در پیچ و خم های همین کوچه ها گذشت و ما انگاشتیم که این زندگی است که پیچ و خم دارد. با همه بایست که هر از گاهی آب و جاروبی به سرو کله ی این بن بست ها می کشیدیم. نگاه کن همسایه را! انگار «کاروان شتر» از کوچه اش گذشته! و آن یکی ... بدتر از این و ما، هنوز وقت نکرده ایم که به خود برسیم. و من گویا در پیچ یکی از این بن بست ها بود که گم شدم. آنوفت بود که فکر کردم برای پرسه زدن وقت بسیار است و برای رسیدن اندک. فکر کردم برای جفا کردن وقت بسیار است وبرای محبت اندک. *** نه درست است، آن خانه ی ویلایی ته کوچه مال ما نبود. برای همین یادم آمد که برای از یاد بردن، فرصت ها چه بسیار است و برای به یاد آوردن اندک. یادم آمد که برای بی مهری و بی وفایی موقعیت بسیار است و برای عشق اندک ... اکتبر 2009

کرزای و فشارهای خارجی

بالاخره آقای کرزای زیرفشار بین المللی زیر بار رفت تا انتخابات را به مرحله دوم بکشد. گرچه این اقدام را باید مثبت تلقی کرد، ولی بحث بر سر اختیارات یا ظرفیت های مثبت و منفی آقای کرزای رئیس جمهوری افغانستان نیست. بحث بر سر «فشارهای خارجی» است . چرا که بسیاری از دولت های خود رای عادت دارند این «فشارهای خارجی» را دخالت در امور داخلی کشورها بخوانند. ولی کمی فکر کنید، واقعا اگر این «فشارهای خارجی» نبود چه بر سر ما می آمد؟ تکلیف مردمی که دستشان از قدرت و عدالت کوتاه است چه می شد؟ مثلا در زندانهای ایران جان آقای اکبر گنجی بر اثر همین فشارهای خارجی بود که نجات یافت. بعد از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه گذشته، دولت ایران به دروکردن معترضین پرداخت. این از چشم دنیای امروز پنهان نماند. اما محکومیت آنها از طرف دولت ایران دخالت در امور داخلی کشور تلقی شد. در خود افغانستان هم همین چند وقت پیش موقعی که آقای کرزای تصمیم گرفت تا در خوش خدمتی به سران قبیله های قشری لایحه ای ارتجاعی را از تصویب بگذراند که در آن حقوق زنان افغان بطور ظالمانه ای محدود میشد، این فشارهای خارجی بود که مانع تصویب چنین قوانین ضد ب

18/5 میلیاردی که مثل بمب در ترکیه صدا کرد، ولی در ایران انگار نه انگار

لابلای خبرهای سرکوب و شکنجه ها، خبری بسیار مهم گم شد که نمی توان از آن به سادگی گذشت. این خبر آنچنان بهت آور بود که بسیاری را در کشور همسایه ما ترکیه در شادمانی فرو برد. به گونه ای که رئیس جمهور ترکیه در جلسات کنگره ی حزبی خود با اتکا به همین خبر به ملت ترک مژده داد که: «با نعمت خدادادی ترکیه بدون دردسر بحران اقتصادی را پشت سر خواهد گذاشت.» این «نعمت خدادادی» چیزی نبود جز تزریق پول هنگفتی به مبلغ هیجده و نیم میلیارد دلاربه اقتصاد ترکیه! اما چگونه؟ بنا به گفته کانال D ماجرای این پول بسیار اسرار انگیز است. اما ترک ها چه کار به اسرار پشت پرده دارند. مهم این که بالاخره معجزه اقتصادی روی داده بود. چرا که از مدتها قبل بسیاری از دولتمردان ترکیه در صدد راه حلی برای پشت سر گذاردن کابوس بحران اقتصاد جهانی بودند که ناگهان از گمرک آنکارا خبر رسید که هیجده و نیم میلیارد دلار پول پیدا شده است. خبر کوتاه و ناگویاست: «کانتینری که از ایران وارد خاک ترکیه شده بود، تردید ماموران را بر می انگیزد. راننده و کمک راننده ی کره ای تبار کامیون با مشاهده ماموران ترسیده، کامیون را در خیابان رها کرده متواری می شوند

غریبانه ها

تصویر
آهای سلام! گفتم من که جایی نرفته ام، پس نوشتن را چه جایز؟ اما دیدم چه یک قدم و چه هزار فرسنگ، چه یک لحظه و چه یک عمر، چه یک شهر چه یک جهان، وقتی دل فاصله را احساس می کند، بهتر است که خود را از بار فرسوده سبک کند... اصلا وقتی انسان در اولین دلتنگی ها، به سراغ خاطره هایش می رود معلوم است که تنهاست و در دوردست افتاده. پس می نویسم. تنها عادتی که روی دستم مانده تا مرا از تنهایی برهاند. بعد از چاق سلامتی، اگر از من می پرسی بد نیستم. اگر از کارم می پرسی بد نیست. اگر از تصمیمم... بد نکردم. اگر از امروزم .... بد نمی گذرد. می گذرد رفیق! همانطور که همیشه گذشته است. هنوز به خود نیامده ام. هنوز آن سنگینی مسئولیت ولم نکرده است. و نگرانی هایی که در فراسوی آن در کمین نشسته است. هنوز گاهی بیخود می اندیشم. گاهی بیخود می گریم. مثل آن وقت ها که بیخود عاشق می شدم و بیخود هم جدا. بالاخره این بیخود ها یقه ی ما را هنوز هم ول نکرده است. فقط تنها چیزی که ول مان کرده، یا بهتر است بگویم که من در آن ول شده ام: بیخود به بیخودها اندیشیدن است. که این هم به نوع خود حکایت از نوعی تکامل است. زیرا کار چنان مرا پر کرده

Azərbaycanlı Jurnalist Məlahət Nəsibova Norveçin insan hüquqları fondunun illik mükafatına layiq görülüb

تصویر
Dünən bütün norveçin mediası azərbaycanlı jurnalist Məlahət xanımın Rafto mükafatına layıq gördüyündən söz etdilər. Bu xanım bu mükafatı cəsarətinə görə almışdır. Xəbəri aşağıda Amerika radiosundan oxuyuq. Norveç dilində oxuyan istəyənlər və bu mərasimi görmək üçün Norveçin 2. TV kanalında tamaşa edə bilərsiniz. http://www.tv2nyhetene.no/innenriks/raftoprisen-tildeles-malahat-nasibova-2922572.html Norveçin insan hüquqları qrupu Azərbaycanda müstəqil jurnalist və insan haqları fəalı Məlahət Nəsibovaya 2009-cu il mükafatını təqdim edib. Norveçin Rafto Fondu bu gün açıqladığı bəyanatda bildirib ki, mükafat Məlahət Nəsibovaya Azerbaycanın muxtar Naxçıvan respublikasında rəsmilərin hakimyyətdən sui-istifadə etməsi, insan hüquqlarının pozulması və korrupsiya halları haqda məlumatlarına görə verilib. Fond Nəsibovanın susa bilməyən, qanunsuzluq və ictimai təhlükəsizliyin mövcud olmadığı ekstremal şəraitdə çalışan bir jurnalist olduğunu deyib. 40 yaşlı Məlahət Nəsibova Turan informasiya agentli

احزاب سرخ ـ سبز برنده ی انتخابات مجلس در نروژ

تصویر
هفته پیش یکشنبه و دوشنبه انتخابات مجلس در نروژ به خوبی و خوشی برگزار شد. ساعت 5و1 شب همان روز، یا به عبارتی اولین ساعات روز سه شنبه معلوم شد که برنده ی انتخابات کیست. همه ی اینها به وسیله تکنولوژی پیشرفته و اجرای سیستماتیک روندی که ما به آن دمکراسی می گوییم، انجام شد. رهبران هفت حزب عمده در صحنه تلویزیون ظاهرشدند و به آقای Jens Stoltenberg از حزب کارگر یا Arbeiderpartiet که برنده ی اصلی این انتخابات بود تبریک گفتند. یکی از رقبای سرسخت این آقا، خانم Siv Jensen که رهبر حزب دست راستی و ضد خارجی است گفت: «ما می رویم تا خود را برای انتخابات سال 2013 آماده کنیم.» به همین سادگی. عکس پایین: برندگان این انتخابات، به یکدیگر تبریک می گویند. به این ترتیب حزب کارگر Arberiderpartiet با ائتلاف حزب سوسیالیست چپ SV و حزب دیگری به نام Senterpartiet اکثریت کرسی مجلس را برای چهار سال آینده به دست آوردند. به این احزاب احزاب سرخ ـ سبز Rød-grønne partiene گفته می شود که جمعا 86 کرسی (از 169 کرسی مجلس) را در اختیار گرفته اند. در حالیکه احزاب رقیب یعنی Frp یا Fremskrittspartiet حزب رفاه، Kristelig Folkeparti

انتخابات مجلس نروژ یا Stortingsvalget

تصویر
فردا روز انتخابات مجلس در نروژ است. به زبان نروژی می گویند Stortingsvalget. Stortinget یا مجلس قانونگداری نروژ از 169 نماینده تشکیل می شود که از 19 استان این کشور انتخاب می شوند. حق انتخاب در نروژ یکی از حقوق شهروندی در این کشور به حساب می آید. استفاده از این حق به منزله ی این است که شما به عنوان جزئی از کل جامعه تصمیم می گیرید که چه کسانی سکان سیاست جامعه ی نروژ را ظرف چهار سال آینده در دست خود گیرند. «اگر تو از این حق استفاده نکنی، اجازه می دهی که دیگران برای تو تصمیم بگیرند» یکی از جملاتی است که در دعوت نامه هایی که برای شهروندان فرستاده می شود نوشته شده است. از این روی مهم است که همه در این انتخابات شرکت کنند تا امکان حضور نیروهای که منافع آنان را تامین می کنند را تضمین نمایند و اجازه ندهد دیگران برای آنها تصمیم بگیرند. حضور گسترده تر شرکت کنندگان در انتخابات پروسه دمکراتیزاسیون را بیشتر تضمین می کند. لازمه چنین گستردگی ای حضور گروههای مهاجر اقلیت نیز هست. در سال 2005 حضور رای دهندگان مهاجر تبار پر رنگ بود. امید است که اینبار نیز خارجی های نروژی با شرکت و رای دادن به احزابی که می

آغاز سال تحصیلی در نروژ

تصویر
هجدهم اوت روز شروع مدارس در نروژ است. و دانش آموزان بعد از تعطیلی دو ماهه تابستانی خود را آماده می کنند که در کلاس های درس حاضر شوند. برای کلاس اولی ها این روز روز ویژه ای است. دلهره ی روز اول مدرسه را بسیاری از ماها هنوز در خاطر داریم. از این رو در این کشور مراسم خاصی توسط مدیریت مدرسه اجرا می شود تا این دانش آموزان تجربه خوبی را از روز اول تحصیلی شان کسب کنند. و به اصطلاح خودمانی «ترس» شان بریزد. این مراسم را می توان «استقبال از کلاس اولی ها» نامید. طی این مراسم تمام دانش آموزان کلاس های دیگر ـ از پایه ی دوم تا هفتم ـ در محوطه مدرسه جمع می شوند. هر کدام از آنها با دست داشتن پرچم دورتا دور محوطه را فرا می گیرند. معلم ها، مربی ها و معاون های کلاس های مربوطه نیز به همراه شاگردان خود حضور دارند و بر آنها نظارت می کنند. علاوه بر کارکنان مدارس، اولیای کلاس اولی ها نیز حضور دارند تا اولا این روز مهم را در کنار فرزندان خود بوده و ثانیا موجب دلگرمی آنها شوند. در این لحظه مدیر مدرسه از روی لیست یک به یک نام دانش آموزان جدید کلاس اولی را خوانده، شخصا به استقبال رفته و به گرمی به آنها خوش آمد م

تجاوز به نوجوانان معصوم به خاطر خدا!

تصویر
دیشب در لابلای خبرهای توی سایت های نروژی مطلب رضا را در مصاحبه با «تایمز» خواندم. همان رضای 15 ساله. و در واقع رضاهای 15 ساله. به خود پیچیدم. دلم گرفت. حالم به هم خورد. نالیدم. غمگین شدم. دلم سوخت. از خودم بدم آمد. نوشته است «رضا تمایلی به بیرون رفتن ندارد و از تنها ماندن می‌ترسد. او می‌‌خواهد به زندگی‌اش خاتمه دهد.» آخر به چه جرمی باید چنین جنایتی را یک طفل 15 ساله تحمل کند؟ او چه گناهی کرده است؟ باورم نمی شود که چنین جنایت کارانی خبیث سکان مملکت را در دست دارند. باورم نمی شود که سجایا و صفات انسانی تا بدین درجه به ورطه ی سقوط کشیده شده باشد. باورم نمی شود بدین درجه شقاوت، بدین درجه بی رحمی! آخر در کجای تاریخ سراغ داریم؟ در کجای حمله ی مغول ها چنین حکایتی شنیده شد؟ کجای قتل و غارت هیتلر به جهان چنین بلایی سر زندانیان آوردند؟ او حداقل با ملت خود چنین ستمکار نبود. کجا شنیده ایم که در گولاک های استالین به مخالفین تجاوز جنسی می کردند؟ در ایران اسلامی « رضا را ۲۰ روز زندانی کردند، کتک زدند و بارها مورد تجاوز قرار دادند». «او [رضا] را همراه با ۴۰ نوجوان دیگر در تظاهراتی که علیه نتایج انتخ

این چفیه دارها و آن چفیه دارها!

چندی پیش در رابطه با حکایت دردناک قتل محسن روح الامینی فرزند رئیس ستاد آقای محسن رضایی، آقایی به نام سردار حسین علایی که از فرماندهان سابق سپاه پاسداران است طی یادداشتی به شرح این جنایت پرداخت. سردار پاسدار سابق در جایی تعجبش از این واقعه چنین را اعلام داشت: «بسیار متعجب شدم. زیرا آقای روح الامینی ـ منظور پدرـ را که از سالیان دراز میشناسم، فردی انقلابی، مومن و متعهد و همیشه در خدمت نظام جمهوری اسلامی بوده است. او از کسانی است که برای سرنگونی رژیم طاغوت تلاش زیادی کرده است. تعجب من بیشتر از آن جهت بود که چگونه ممکن است جوانی آن هم از خانواده ای شناخته شده، در جمهوری اسلامی دستگیر و سپس پس از دو هفته جنازه او تحویل خانواده اش گردد!» می دانم که به قول گفتنی زمان زمان گلایه کردن و از این حرفها نیست و می دانم که همه ی این حرفها را این پاسدار سابق از سر درد می گوید. ولی نگاه اینچنینی به قضایا مثل نمکی است که برزخمِ زخم خورده ها ریخته می شود. اینگونه به قضایای تاریخی نگاه کردن خود جفا کردن است به جفا دیدگان. کنفوسیوس می گوید «آنچه که به خود نمی پسندی به دیگران مپسند». اجازه دهید این مطلب را ا

سنت زیبای غربی ها در مقابل سنت مشمئز کننده ی صدا و سیما

تصویر
برنار کوشنر وزیر خارجه فرانسه با صراحت و شجاعت اعلام داشته که «درب سفارت فرانسه به روی مردم بی پناهی که در فرار از تعقیب نیروهای سرکوبگر بودند باز بوده است.» او همچنین گفته است «اين حکم اتحاديه اروپا بود. اين در سنت دموکراتيک ماست.» (رادیو فردا) و چه سنت جالبی دوستان! در شرایطی که شهروندان ایرانی اینچنین مورد سرکوب و آزار و اذیت خودی ها قرار گرفته اند این کشورهای غربی هستند که با همه امکانات خود سعی کرده و می کنند به مردم کمک کرده و صدای آنها را به جهانیان برسانند. حاصل همین تلاشهای این کوشندگان بود که «ندا» ها سمبل شدند و وحشت رژیم کودتا را افزودند. و بسیار پیشتر از آنکه آقای کروبی اشاره به تجاوز دختران و پسران جوان در شکنجه گاهها داشته باشد آنها آن را برزبان آورده بودند. این سخنان نماینده امریکایی مک کاتر را در کنگره امریکا ببینید: نگاه کنید که چطور در کنگره امریکا با پرتره ی «ترانه موسوی» که گفته می شود مورد تجاوز اوباشان و شکنجه گران بسیجی و پاسدار قرار گرفته یاد او را گرامی می دارند. صد البته که غیرت و همت این نماینده امریکایی بیشتر از آقای لاریجانی است. به شما قول می دهم که اگر م

Hol-gününün adətləri bizimkilərə bənzəyir

تصویر
Hol şəhəri Hallindal`ın bir bölgəsi olaraq , Norveçin ortasında tam iki böyük şəhərin Oslo ilə Bərgen`in arasında yerləşir. 600 nəfərə yaxın onun nifusunu təşkil edərək, ölkədə gözəl bir turism yer sayılır. Norveç ölkəsində çoxlu şəhərlər turism sənətini gücləndirmək, turistləri öz tərəfinə cəlb etməsinə görə bəzi işlər görürlər. Məsələn hər şəhər ilin bir gününü öz adına həsr edir. Hol` şəhəridə bundan müstəsna olmuyaraq Agustos ayının birimci gününü Holgünü olaraq qeyd etmişdir. Hərşeydən əvvəl bunu deməliyəm ki Norveç ölkəsi modern və ilərlənmiş olmasına baxmayaraq, onun anadili, kültür, adət və ənənələri böyük bir önəm daşıyır. Deməli elə bir organlar vardır ki bu məsələ ilə əlaqələnib, milli adətləri sistem üzərində öyrənib gənclərə də təlim verirlər saki bu adətlər zaman boyu unudulub aradan getməsin. Buna görə belə günləri aranjement eliyənlər kültürel sahəsini qətiyyətlə nəzərə almalıdırlar. Holgünundə bizdə belə bir mərasemi görmək üçün çox maraqlı idik. Mərasimdə simbol olara