آی عشق ... آی عشق!

آی عشق ... آی عشق!
امان از دست تو! از دست تو که از دست ما اسیری. نه ما می دونیم با کدوم ساز تو برقصیم و نه تو! نه موقعی که تو رو داشتم، ثمری از زندگی گرفتم و نه الان که بی تو ام!
آی عشق! آی عشق! چه موجودی هستی که ما رو تحمل میکنی، و ما که تو رو. درست موقعی که تمام وجودم عاشق بود، فکر کردم که اگه دست از سرم برداری همه چیز روبرا می شه. که عشق برام جز زجه های شبانه چیزی به یادگار نداشت. شب های تنهایی م فقط کابوسی بود که باعث شد آرزوی رفتنت رو کنم.
و حالا بی عشق ... آی عشق، آی عشق! انگار شعرام یه چیزی رو کم دارن که وزن بگیرن. و نت های آهنگام فالژ به گوش می رسن. انگار برای دلخوشی های شبانه م، چیزی باید باشه که به جای خواب، رؤیا ببینم.
بذار اعتراف کنم حالا که بی تو ام: انگار تماشاگر بی اراده ای هستم که زندگی رو از مونیتور لپ تاپ تماشا می کنم. و با عبور رهگذران رنگارنگ ازصفحه ی فیس بوک، زندگی مو با انتخاب گزینه هایی از قبل تعیین شده، رنگ می دم. «اسمایلی» می فرستم. «لایک» می زنم. «کامنتی» می ذارم و اونوقت می شینم و انتظار «قرمزی» های «پیام» ها، «رخداد» ها و «درخواست های دوستی» رو می کشم... ولی به محث خاموش شدن لپ تاپم، دوباره تنها می شم.
آی عشق... آی عشق! چقدر دلم برات تنگ شده. گر چه همه می گن زندگی کن! زندگی کن ولی عاشق نشو! می گن: «دیگه وقت اشتباه کردن نیست!». «وقته اینه که به جلو بری و با یه دنیای جدید آشنا بشی!» دارم فکر می کنم که به آدم بگن برنج بخور، بدون فسنجون! یا بگن فسنجون بخور، بدون مرغ! یا بگن مرغ بخور بدون رون! و یا رون، بدون استخون... آی عشق ... چه حکایتی با تو داریم.
دلم برای همه ی اونایی که بی تو زندگی کردن می سوزه، و برای همه ی اونایی که با تو بودن، بدتر... آی عشق! انگار هم خوبی هم بد! انگار هم موقعی که آدم دلتنگه، تو رو می خواد، هم موقعی که تو رو داره، دلتنگه. انگار تو هم دور رویی عشق! گاهی با قصه هات آدم رو جوون می کنی و به آدم جون می دی. گاهی هم با غصه هات پدر آدمو در می یاری و جون به لب...
اصلا ای عشق ... مرده شورتو ببرم. عین خوشبختی یی! فقط موقعی آدم به وجودت پی می بره که دیگه نیستی... آدم موقعی می فهمه عاشق بوده که دیگه نیست... مثل همه ی چیزهایی که بعد از گم شدن، پیدا می شن!
دارم فکر می کنم که بیخود نگفتن پدر عشق بسوزه ... بر پدرت لعنت آی عشق!

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!