آموزه ها و تجربیات من بعنوان یک معلم از مدارس نروژ و چگونگی تعلیم و تربیت در کشوری که یکی از بهترین سیستم های تربیتی دنیا را داراست، این فرصت را می دهد تا دیگران نیز ز با این تجارب آشنا شوند. امیدوارم که این آموخته ها بتواند روزی ـ روزگاری در اختیار و مورد استفاده ی کسانی قان دارند.
در مدارس نروژ هر ساله هفته ی آخر قبل از «تعطیلات پاییزی» دانش آموزان کلاس هفتم را به «اردوی ویژه» می برند. این اردوها در مراکزی که در نروژ به آن «مدارس اجاره ای» گفته می شود به مدت یک هفته کاری یا 5 روز به طول می انجامد. و دانش آموزانی که به این اردو عازم می شوند، چیزهای جدیدی را هم به صورت تئوری و هم بصورت کاربردی فرا می گیرند.
امسال من به اتفاق سه تن از آموزگاران دیگر، بچه های کلاس هفتمی مدرسه را در این اردو همراهی کردیم. اتوبوس ها ما و دانش آموزان را در وقت مقرر از دم مدرسه گرفته و بعد از دو ساعت مسافت در مرکز مورد نظر که در 50 کیلومتری اسلو قرار داشت پیاده کردند.
برای من که اولین تجربه ام را با دانش آموزان نروژی در اینگونه سفرها می گذراندم، سفر جالبی بود. ما مسئولیت 68 نفر دانش آموز 12 ساله را به عهده داشتیم. و این خود می توانست یکی از چالش های کاری من باشد. در چهره های هر یک از دانش آموزان ذوق و شوق پنهان و آشکاری موج می زد. به نظر حس «خود بودن»، «مستقل بودن» در هر یک از این نوجوان ها شکفته شده بود. حسی که آنها مالک آن در این سن می شدند. بسیاری معتقدند که این دوره یکی از بهترین ایام مدرسه دانش آموزان در نروژ محسوب می شود. چرا که بسیاری چیزها را برای اولین بار تجربه می کنند. و حس شیرین خود بودن، می تواند سرآغاز زندگی نوینی برای خیلی ها باشد. گر چه برای بعضی ها دلهره ی دور بودن از خانه و خانواده، و تنها شدن زیاد هم جالب و پسندیده نمی آمد.
نام این مرکز اردو Haraldvangen هارالدوانگر می باشد. این مرکز با برنامه ریزی و هماهنگی قبلی مدرسه و معلمین، کلبه هایی را در اختیار دانش آموزان می گذارد. و آنها را در گروههای 5 یا 6 نفره تقسیم و در این کلبه ها که به آن Hytte می گویند ساکن می کند. تصویر بعضی از این کلبه ها را در زیر می بینید.
در اینجا مسافران ما پیاده شده و Erlen مسئول این مدرسه به ما خوش آمد می گوید. و اطلاعاتی را که بطور موقت باید آنرا بدانیم در اختیار ما می گذارد.
بعد از جابجایی وسایل و چمدانها، انتقال آنها به کلبه ها، همه در سالن بزرگ گرد هم می آییم تا اطلاعات لازم را مسئولین در اختیار ما قرار دهند. اینکه در طی این 5 روز چه اکتویته هایی خواهیم داشت، مکان و زمان آکتویته ها و اطلاعاتی راجع به غذا، رستوران، خواب و محیط اطراف ما ...
من به اتفاق دو تن از آموزگارها مسئول چند تا از این گروهها بودیم. وظیفه ی ما همراهی کردن دانش آموزان در این کلاس ها، مراقبت از آنها هنگام اوقات فراغت، و در کنار آنها بودن و احتمالا رسیدگی به مسائلی بود که پیش می آمد. در اردو یکی از مهمترین ها این است که دانش آموزان یاد می گیرند که خود مسئول کارهای خود باشند. کارهایی از قبیل زندگی جمعی، نظافت، نظم و ترتیب، برنامه ریزی، تقسیم کار و غیره. آنها مسئول رفتار خود نسبت به یکدیگر هستند.
نمایی از مرکز «مدارس اجاره ای» در هاراوانگن:
مهمترین آکتویته های این مرکز، کوهنوردی، جنگل پیمایی، ماهیگیری و قایق سواری ست. در زمستانها «اسکی» نیز به این فعالیت ها اضافه می شود.
هارالدوانگن در یکی از مناظق اطراف اسلو قرار دارد. خوش آب و هوا و بسیار دیدنی. ساعت 8 و سی دقیقه سالن غذا خوری صبحانه را سرو می کند. بنابر این دانش آموزان زودتر از خواب برخاسته، بعد از انجام کارهای خود، خود را به سالن غذا خوری می رسانند. در آنجا هر کدام با نظم و ترتیب بر اساس شماره ی کلبه های خود کنار میز غذاخوری قرار گرفته و منتظر می مانند تا وقت آنها شود.
بعداز صبحانه دانش آموزان به کلبه های خود برگشته و به نظافت آن می پردازند. یکی از وظایف ما معلمین سرکشی و بازدید از کلبه ها بعد از صبحانه بود. دانش آموزان موظف به تمیز و مرتب نگه داشتن کلبه ها می باشند.
بعد از آن کلاس ها شروع می شود. دانش آموزان که قبلا در گروههای بزرگ سه نفره تقسیم شده اند، در این کلاس ها ابتدا تئوری ی لازم را فرا گرفته، سپس عازم انجام آکتویته های مربوطه می شوند.
یکی از آکتیویته ها «ماهیگیری» می باشد. در این قسمت دانش آموزان را به گروههای پنج نفره تقسیم کرده و به هر کدام یک قایق می دهند. و هر کدام از قایق ها به پست های خود که در دریاچه شماره گذاری شده است رفته، و از تورهایی که قبلا در دریا پهن شده است، ماهی می گیرند. قایق ما آنروز سه ماهی گرفت. که دو نوع آنرا می شناختم: صوف، کپور چاکی....
هنگام ماهی گرفتن دانش آموزان بسیار خوسحال شدند. شاید بعضی از آنها ماهی گرفتن از قلاب ماهیگیری را تجربه کرده بودند، ولی ماهی گیری به این روش برایشان تازه و جالب بود.
بعد از اتمام ماهیگیری ماهییها را به ساحل انتقال دادیم. در آنجا مربی ما «میکائیل» که دانشجویی کار آموزی از دانمارک بود، به دانش آموزان یاد می دهد که چگونه ماهی ها را از تور در آورده و تور ها را به صورتی منظم جمع کنند.
به این ترتیب همه ماهیهای صید شده را در سطلی بزرگ جمع می کنیم.
در این قسمت دانش آموزان یاد می گیرند چطور ماهی را پوست کنده، و آنها را برای سرخ کردن آماده کنند.
سپس هر کدام در همان گروههای خود این کار را به طور عملی انجام داده. سپس ماهی ها را سرخ کرده و از آن مزه می کنیم.
به به ...چه مزه ای .... ماهی تازه و خوش طعم ...
'
***
کوهنوردی و جنگل پیمایی نیز یکی از آکتیویته های دانش آموزان است. در کلاس های تئوری نقشه خوانی را یاد می گیرند، و با گرفتن یک قطب نما و نقشه عازم منطقه می شوند. در جنگل و کوه «پست» هایی بر اساس شماره تعبیه شده است که دانش آموزان باید آنها را یافته و بوسیله ی استمپ هایی که در پست ها قرار دارد کاغذهای مخصوصی را که نشان می دهد آنها در آن پست حاضر بوده اند را نشانه گذاری کنند.
مثلا این پست شماره 11 است که من به اتفاق دو تن از دانش آموزان گروه بعد از پیدا کردن آنرا نشانه گذاری کردیم:
تکلیف دانش آموزان پیدا کردن 28 پست می باشد، که در مسیرهای مختلف در کوه و جنگل جاگذاری شده است. کل مسافت بین پست ها 14 کیلومتر می باشد.
یکی از پست ها شماره 26 برای استراحت و خوردن نهار منظور شده بود. دانش آموزان بین ساعت 12 و 13 باید آنجا می بودند تا هم نهار خود را که اینجا به آن «matpakke» «عذا پاکتی» می گویند خورده و هم «نان کبابی» را که به آن pinnebrød می گویند بخورند. گرم و تازه ....
آننه Anne مربی دانمارکی ما، در این قسمت به بچه ها یاد می دهد که چطور «نان کبابی» درست کنند. البته من ترجمه ی بهتری پیدا نکردم چرا که ما اصلا چنین چیزی نداریم. او اول خمیرها را آماده می کند.
سپس این خمیر ها را لوله کرده و روی تکه چوب Pinne هایی که از قبل برای اینکار تدارک دیده شده، می پیچاند.
و در آخر همه ی بچه ها چنین کرده و خمیرها را سیخ زده روی آتش می گذاریم:
و بعد از حاضر شدن با مربا نوش جان می کنیم:
و این مناظر که مرا به یاد داستانهای توی کتاب بچه ها می اندازد. کلبه ی مادر بزرگ شنل قرمزی....
***
و سومین آکتویته ی مهم ما «کانو سواری» ست. که بسیار برای دانش آموزان لذت بخش بود. بعد از تئوری و کورس به سوی ساحل رفته و در دو گروه بزرگ کانو های خود را گرفتتیم. و سپس با پارو زدن و استقرار در ساحلی دور دست، فرصتی شد تا «قایق سواری» هم بکنیم.
بعضی از کارهای من گاها برای این بچه ها که دور از فرهنگ ما هستند، عجیب می آید. مثلا در آن روز ما دو کانو در دریاچه بودیم. و من سکان دار یکی از کانو ها بودم. برای اینکه بچه ها را به جنبش بیشتری وادارم، نوعی روح مسابقه را در آنها بیدار کردم. مثلا می شمردم یک ـ دو و آنها باید بر اساس شماره پارو می زدند. بعد از مدتی که ار کانوی دیگر جلو افتادیم پرسیدم: خسته کیه؟ همه برگشته نگاهم کردم. و سپس جواب دادم: دشمن! جالب این است که دانش آموزان خوششان آمد. و دفعه ی بعد که سوال کردم خسته کیه؟ همه داد زدند: دشمن ... و به سرعت پارو زدند.
در آخرین روز اردو، دانش آموزان یک دیپلم نیز به مناسبت اینکه این کلاس و دوره ها را گذرانده اندمی گیرند. بعضی از دانش آموزان که در مسابقات اول شده اند، دیپلم افتخار می گیرند.
.Godt oppsumering.Fantastisk opplegg.
پاسخحذف