پست‌ها

نمایش پست‌ها از فوریه, ۲۰۱۱

ما و دیکتاتوری که «ضد امپریالیست» بود!

تصویر
نمی دانم تا حالا آلبوم های قدیمی تان را ورق زده اید یا نه؟ و چشم تان به عکس های جوانی یا نوجوانی تان افتاده است یا نه؟ من خیلی ها را می شناسم که از عکس های قدیمی ی خود خشنود نیستند و آنها را از دید دیگران پنهان می کنند. اما بحث من عکس ها نیست. فکر ماست. عکس ها را می شود آتش زد و از بین برد، ولی فکر را چه؟ اگر شما از افکار آنروزتان خشنود نبودید، آنوقت چه؟ می شود آنها را سوزاند و از بین برد؟ سوال مشکلی است. دارم با خود فکر می کنم که سی سال پیش ما چگونه فکر می کردیم؟ بر چه اساسی فکر می کردیم؟ اصلا فکر می کردیم؟ دارم خیلی با خودم کلنجار می روم که مثلا بر اساس چه معیاری آن موقع «معمر قزافی» برای ما جوانهای چپ اسطوره ی «مبارزه ی ضد امپریالیستی» بود؟ آخر چطور چنین حیوانی شاه مهره ی «ملی گرایی» محسوب می شد؟ « راه رشد غیر سرمایه داری»، چشم و چراغ جنبش های ملی منطقه.... ؟ جالب این که آن موقع جمهوری اسلامی را با مدل لیبی مقایسه می کردیم و افسوس می خوردیم که چرا جمهوری اسلامی مثل لیبی یا سوریه نشد. خب، این فکرها را چطور آدم باید پاره کند و دور بریزد که کسی نبیند؟ به خاطر دارم که عکس چه گوا

شکوه از شکایت

تصویر
دل به تو دادم و گفتم که تویی دلدارم. سر به مهر تو نهادم که تویی سردارم . غم عشقت چو بخوردم که دل آزاد کنم دل آزاد چه دانم که کند بر دارم! سر به بالین تو بنهادم و گفتم با تو آنقدر تا تو بخوابی که من بیدارم گفتم ای یار خرابم زجمالت، بنما! گفتی ای یار از این قصه ی تو بیزارم! گفتم هر قصه ی عشقی ز چنین آغازد گفتی این قصه نه آنست که من پندارم گفتم این رسم وفا نیست، زمان را شاهد گفتی از جور زمان تو چنین خونبارم گفتم از عشق و جدایی ثمرش چیست به ما؟ گفتی از هر دو در این دهر غمی انبارم گفتم این پس به کجا شکوه برم شکوه گری؟ گفتی از شکوه ی تو نیز شکایت دارم. گفتم و گفتی و گفتیم که آن شب طی شد و سحر آمد و من باز همان مختارم

22 بهمن مصری ها و ایرانی ها

تصویر
الان سه هفته ای ست که از طریق رسانه ها و مخصوصا تلویزیون فارسی بی بی سی، حوادث مصر را بدقت دنبال می کنم. نمی دانم چرا حوادث مصر چنین مرا مجذوب خود کرده است؟ نمی دانم چه چیزی توی این اعتراض ها هست که حسرت فرو خورده ی ما را به رخ مان می کشد. دیروز هلهله ی شادی مردم مصر را هنگامی که رسانه ها خبر استعفای «مبارک» را اعلام کردنددیدم. واقعا نمی دانستم که خوشحال باشم یا غمگین. مردم داشتند توی خیابان می زدند و می رقصیدند. سقوط یک دیکتاتور واقعا باید خوشحال کننده باشد. مثل موقعی که مردم ما در انقلاب 57 در فرار شاه هلهله ی شادی سر میدادند. ولی مدتهاست که دیگر این «سقوط» ها خوشحالم نمی کند. حتی اگر سقوط دیکتاتورها باشند. چرا که بعد از استقرار انقلاب اسلامی فهمیده ام که نتیجه مهم است نه نفس عمل. هیچکس نمی داند بعد از سقوط این دیکتاتور مهربان مصر چه سرنوشتی منتظر مصر خواهد بود؟! مخصوصا که ... دیروز مصادف بود با روز 22 بهمن! و اگر یک رژیم دکیتاتوری از سلف جمهوری اسلامی نصیب آنها شود چه؟ امیدوارم مصری ها به سرنوشت شومی که برای ما رقم خورد دچار نشوند. امیدوارم بفهمند که اسلامیست ها نمی توانند بهروزی

زخم خاطره ها

تصویر
و اویی که سوار بر بادِ بهانه ها شده است و بر انکار خاطره ها می وزد در آخر به انکار خود خواهد رسید؛ نه مقصد لیک در پشت سر خرابه ای از دل بر جای می گذارد و خاکستری و زخمی که از تبار همان خاطره هاست

هنر خوب زندگی کردن...

تصویر
خوب زندگی کردن کار ساده ای نیست. به عبارتی کار هر کس نیست. همت و پشتکار می خواهد، و مهمتر از همه صداقت. فرض کنید شما زندگی ی سالمی دارید. سالم به معنای کلاسیکش: یعنی دارای خانواده ای، فامیلی، دوستانی، کس و کاری ووو هستید. و مهمتر از همه آن آرامش اندرونی ای که در زندگی بدان نیاز دارید. لپ کلام: شما شب را راحت بر بالین می گذارید... بعد از مدتی، چالش هایی ذهن تان را به خود مشغول می کند. شما در می یابید که در محیط کار به «وسیله ای» می توانید در آمد بیشتری کسب کنید. البته ...؟! این وسیله نام خوبی ندارد: «رشوه خواری!» نه نه! شما نمی توانید تن به این کار دهید. چرا که این خلاف همه ی شئوناتی است که منش شما را تشکیل می دهد. در طول عمر، سعی تان بر این بوده که تعریف مشخصی از خود داشته باشید. این تعریف از تربیت، شخصیت، منش، تجربه و طبیعت شما سرچشمه گرفته است. و «رشوه و دزدی» با همه ی این داده ها منافات دارد. به همین دلیل در برابر وسوسه های «پولدار شدن»، مقاومت می کنید. اما تا کی؟ بعد از گذشت سالها، در یکی از روزها، شما مریض می شوید. بر بستر بیماری می افتید و مدتی بر سر کار نمی روید. و این، فر