«هیچی» ای که جهان را دگرگون کرد!

30 سال بعد از آن 12 بهمنی که «امام آمد.»
[...] شخص بنده زمانی که انقلاب شد یکی از نوجوانان پرشور آنروز بودم. خوب یادم است روزی را که با شوق فراوان به پای تلویزیون نشستم تا آمدن «فرشته» را به چشم ببینم، ناگهان برنامه تلویزیون ـ گویا بطور عمدی ـ قطع شد و وقفه ای در تماشای صحنه ی «یکی از طولانی ترین استقبال تاریخ» مردی که از آسمان می آمد ایجاد شد. همین باعث خشم بسیاری گردید. لیکن شب هنگام موقعی که صحنه ی «یکی از کوتاه ترین جواب های تاریخ» در سوالی که پرسیده بودند «(از اینکه ـ بعد از ۱۵ سال تبعیدـ به میهن تان برمی گردید) چه احساسی دارید؟» یعنی «هیچی!» چندین بار از تلویزیون پخش شد، شکوفه های شوق من و هزاران نوجوان دیگر به یکباره هیچ و پوچ شد! واقعا لازم نبود که ۲٨ سال بگذرد تا بفهمیم که چه باختی کرده ایم، آنهم به یک هیچ! باید رک و پوست کنده به همه ی آنهایی که هنوز بعد از این همه سال در درک «حقیقت این هیچ» عاجز بوده اند، بگویم که این ناشی از دیرفهمی شان بوده است و لاغیر!
***
دو سال پیش که این مطلب را در مقاله ای به نام «اگر انقلاب نمی شد » نوشتم ، خیلی مورد توجه قرار گرفت. منتها درآنزمان امکانات یوتوب اینقدر فرا گیر نشده بود که بتوان از آن استفاده کرد و این «هیچی» را در معرض تماشای نسل امروز قرار داد. انقلابچی های ما هم که همیشه سعی می کردند این «هیچی» بزرگ را ازمردم سانسور کنند. شاید خودشان هم کاملا درک کرده بودند که این جواب می توانست یکی از بدترین جواب هایی باشد که «امام بزرگوار» داده بود. شاید هم تصویر کسانی که در هواپیمای عازم ایران همراه آقای خمینی اند، مسئله آفرین بود. مرحوم قطب زاده یکی از این چهره ها بود که در این مصاحبه کوتاه تاریخی بعنوان مترجم امام حضور داشت. همان که بعدها به جرم جاسوسی اعدام شد. دقت کنید به ترجمه ی ایشان در سوال خبرنگارخارجی! کاملا نمایان است که ایشان از ترجمه ی جواب امام هم متعجب و هم خجالت زده است. منتظر می شود که شاید اشتباهی رخ داده است. اما چنین نیست. امام همچنان مصممانه «هیچی!» را تکرار می کند. و قطب زاده جواب ایشان را به غلط چنین ترجمه می کند:
یعنی که [آقا] نظری ندارد. Dosn't make any comments -
در حالیکه ترجمه ی آنچه آقا گفته بود میشد:
- Noting.
و خبرنگار هم گویا شاید اشتباهی در کار شده باشد همچنان می پرسد «هیجان» یا «خوشحالی» ... ولی قطب زاده تکرار می کند که آقا نظری ندارد.
اما آقای خمینی می توانست هر چیز دیگری بگوید جز هیچی! مثلا می توانست مثل «لوترکینگ» بگوید که:
I have a dream
یا مثلا می توانست بگوید که دلش نه حالا برای مردم یا مملکت (که بهر حال 15 سال از آن دور بوده) ولی به عنوان مثل برای زیارت تنگ شده است. امری که در طی عمر ده ساله بعد از انقلاب ایشان هرگز رخ نداد.
تنها تفسیری که از این جواب بر می آید «صداقتی» است که در آن نهفته است. و نتیجه ی سی ساله، روشن می کند که آقا به واقع در آنچه گفته بود صادق بوده است.
اکنون بعد از سی سال به برکت تکنولوژی می توانیم به آن لحظه ی تاریخی سفر کرده و شاهد همان جواب کوتاه باشیم. همان:
ـ «هیچی!» (نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر!)

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!