رابطه ی پارچ آب، گریه ی بچه و عشق!
می گن: «تا بچه گریه نکنه، مادر بهش شیر نمی ده». خب این چه کاری یه آخه؟ مگه آزار داریم؟ به خاطر همین من هم از ضبح یه پارچ آب پر کرده م و جلوم گذاشته م و فعلا دارم نگاش می کنم ... با خود فکر می کنم و میگم : ـ این یاد گرفتن هم هزینه داره ها... بعد به خودم دلداری می دم: اینکه ما دو جور هزینه داریم: مثبت و منفی . ومطمئن هستم که این یکی از اون هزینه های مثبت ـه. فقط باید کمی تمرین کنم. حالا این پارچ آب چه ربطی به گریه ی بچه داشت؟ عرض می کنم. راستش آدم هر روز می تونه به آموخته هاش اضافه کنه. مخصوصا اگه این آدم، آدم با استعدادی مثل من باشه که عطش یادگیری در او فواره می زنه!! بنابر این باید اعتراف کنم که من هم دارم هر روز چیز تازه ای یاد می گیرم. حالا فکر نکنین که چیز تازه منظورم «فرمول کوانتوم» یا امثالهم ـه. نه ... همین چیزهای معمولی که دم دستمونه و ما از اون غافل مونده یم. مثلا؟ دوستی دارم که هر روز قبل از ناشتا یه لیوان بزرگ ـ بخون یه پارچ ـ آب می خوره. البته اینقد راحت که انگار داره یه استکون آب می خوره. یه روز ازش پرسیدم : مگه تشنه ت می شه سر صب