پست‌ها

نمایش پست‌ها از آوریل, ۲۰۰۸

رازهای پشت پرده ی 24 سال حبس خانگی

تصویر
تجمع و همدردی مردم هنوز مردم در اقصا نقاط جهان از شوکی که در اثر شنیدن خبر «جوزف اتریشی» و 24 سال حبس دختر خود «الیزابت» گرفته، در نیامده اند. بسیاری در شهرهای اتریش جمع شده، وبا قربانیان این حادثه همدردی می کنند. هنوز معماهای بسیاری حول و حوش این موضوع جریان دارد. خبرنگاران از تمام نقاط جهان ـ البته سوای ایران ـ به محل این خانه سرازیر شده اند تا برای سوال هایی که در ذهن بسیاری هنوز بی جواب مانده جواب هایی بیابند. آنها می پرسند: ـ چگونه این مرد قادر بوده چنین کنترلی بر روی الیزابت و بچه های او که یکی از آنها 19 ساله بوده داشته باشد؟ آیا با خشونت و تهدید توانست 24 سال آنها را از آزادی و فضای بیرون محروم کند؟ الیزابت در جایی به ماموران پلیس گفته است که پدر تهدید می کرده که او و بچه هایش را با گاز خواهد کشت. در عرض این 24 سال چگونه سیستم غذا رسانی، (آن هم حداقل به چهار نفرچرا که به گفته ی بی بی سی«یوزف، سه فرزند دیگر را هم از زیرزمین بیرون آورده و آنها را در مقابل خانه ای که با همسرش دارد به همراه نامه ای مبنی براینکه الیزابت نمی تواند از آنها نگهداری کند رها کرده بود. بعد این سه کودک را

پدری که 24 سال دخترش را در زیر زمین خانه زندانی ساخته بود

تصویر
عصر امروز دوشنبه بیست و هشتم آوریل پلیس شهر Amestettenدر اتریش در طی یک کنفرانس مطبوعاتی پرده از ماجرای هولناکی برداشت که جهان را در حیرت فرو برد. خبر در عرض چند ساعت که در تلکس خبرگزاری ها قرار گرفت، مورد توجه بسیاری از رسانه های خبری قرار گرفت بطوری که خبرنگار تلویزیون شبکه ی 2 نروژ نیز بسرعت در محل خبر حاضر شد. «الیزابت» زن 42 ساله، بعد از آنکه 24 سال بر خلاف میل خود در زیر زمین خانه ی پدری محبوس بود، دیروز آزاد شد. این واقعه در شهر آمستتن واقع در 130 کیلومتری وین اتفاق افتاد. Josef Fritzl مرد 73 ساله، در سال 1984 در اداره پلیس مدعی شد که دختر 18 ساله اش Elisabeth Fritzl گم شده است. اما بعد از گذشت 24 سال از آن روز معلوم شد که الیزابت (که اکنون صاحب 6 فرزند است) به همراه آنها به امر پدر در زیرزمین تنگ و کوچک زندگی می کرده اند. سه تن از بچه ها رنگ آفتاب را تا دیروز ندیده بودند. پای هیچکدامشان بیرون از زیرزمین خانه را لمس نکرده بود. و نمی دانند که مدرسه و کلاس یعنی چه؟ درهای ورود و خروج به زیر زمین بوسیله سیستم الکترونیکی پیشرفته و کد گذاری های مخصوص که فقط «جوزف» آنرا می دانست باز و

عشق فنا

تصویر
باز در خلوت تنهایی خویش بار اندیشه ی او بر سر من. باز سر در گمی عشق فنا دامن من بگرفت و بر من. باز کنجی که بگریم با او ناروا وصف وفا می گوید. باز دوری و جدایی از او دائم اورا به روا می جوید. باز خشمی که از او بر دل بود در خیال غم هجرش بگسست. باز مهری که از او محمل بود بهر خوش باوریم پر بر بست. باز شهری که تماشا گه ماست طعنه ها بر سر من می راند. باز بیگانگی و غربت و قهر در همین شهر مرا می خواند. باز اشکی که ببارد هر شب نابجا می رودش هرز و هدر. باز قلبی که بنالد از تب زجفا می کشد آن بار کدر. باز با عشق و علایق زیستن همه جا مایه ی آزار بُوَد. باز بی قیمتی شعر و هنر همه جا رایج بازار بُوَد. باز دنبال حقیقت بودن در حقیقت ز حقیقت عاری ست. باز بیهودگی و پوچی و وهم عاقبت، عاقبت بیداری ست. باز یک تازگی و فکر نوین اندک اندک به خفا می سازد. باز یک کهنگی و فکر کهن خسته در دور به خود می نازد. باز تا مرز عدم فاصله ایست و حیاتی که بطبع می باید. باز بیچارگی ممتد و کور بین ایندو دگری می زاید. باز یک فلسفه ی گنگ و سوال که مدام از پی ما هست روان. باز خاموشی «اندیشه ی کال» که جوابی نه به این است و نه آن!

هاوا خوشی دیلخوشی یه بره! (گیلکی)

تصویر
امی صیادانِ درون ایته مثل نه هه گویه: « هاوا خوشی دیلخوشی یه!». اَره یه م اَتؤیه. اروپایه گمه. اَ مردمان اَم وقتی هاوا خوشه بهه، خندانه بیدی. اَشان لبانه درون خنده تی تی کونه. اَمی کوچه، زاکانی جی پُوره بهه. اَشنه سرو صدا، مره یاد اَمی گیلان تاوده. یادش بخیر. خانه یانی حیاط ایجی بوی کباب آدمیه مست گوتی. و هر کس که تره دیی، سلام گوتی و محبت بساط بر پا بو^... اَصلا اَره یم، ا هاوا خوشی بهه آمان اَمی همسادگانه دینیمی. هاوا کی سرده به، مردم اَبیره بیدی . بله، اَیه اَم هاوا خوشی دیلخوشی یه. حتتا بولبولان اَم اَ چند روزه درون شروع بوکوتیدی به خواندن... بهار دیر بامو دره اما خوش بامو دره ... اَنم ایته شعر امی اَ غروبتی بهاره ره: دانی جانان کی منم عاشق و دلدار تویم دانی تی عشق واسین یار و وفادار تویم دانی دونیای میان جز تو نارم همنفسی شب و روزم همه وقت طالب دیدار تویم تو به بازار محبت بیبی چون جان گران جه تمنای وصال تو خریدار تویم چره پنهان کونی او زولف کمنده تو می جا دانی چون مرغک بی بال گرفتار تویم اینقدر ناز ه مره جور و جفا پیشه نوکون آخی ظالم تو طبیبی و مو بیمار تویم غافیل از درد منی و م

23 آوریل روز جهانی کتاب گرامی باد

تصویر
امروز وقتی برای قرض کردن کتاب به کتابخانه رفتم مسئول کتابخانه که مرا می شناخت از من پرسید آیا می دانم که امروز روز جهانی کتاب است، و من خجالت کشیدم! با خود فکر کردم که چرا باید چنین روزی فراموش شود! سپس فکر کردم که چرا باید چنین روزی فراموش نشود! به هر حال ملتی مثل ما که «روز پاسدار» یا «روز بسیج» دارد، روز کتاب دیگر چه صیغه ای می تواند باشد! بعد نگاه کردم به تاریخ ما. کتاب در کشور ما هم تاریخچه ی پر دردسری دارد. تاریخ کتاب سوزانی ما زبانزد است. و یک سری هم که همیشه شاکی اند. این وحشی گری ها را به «تازی ها» نسبت می دهند. اما پرسشی که هنوز بر جا مانده است این که اگر این کتاب ها نمی سوختند ما الان کتابخوان تر بودیم؟ من در مرکز کشور نروژ جایی که در یک کمپ پناهندگی بودم، 500 نفر جمعیت داشت. اما کتابخانه ی شهر بسیار بزرگ و مجهز بود. وقتی از تع داد کتاب ها پرسیدم، پاسخ گرفتم 16 هزار تا. یعنی به ازای هر نفر 32 جلد کتاب بود. در همان کتابخانه تقاضای کتابهای ایرانی کردیم. حتی آبونمان روزنامه کیهان لندن شدیم. یادم می آید که از خانواده های ایرانی خواهش می کردم تا سری به کتابخانه زده و کتابهای ایرا

Loppemarked بازار کهنه فروشان یا بیت بازاری!

تصویر
Typisk norsk! «لوپه مارکت Loppemarked» یا همان «بازار کهنه فروشان»، یکی از بازارهای سنتی نروژ است که بسیار مورد توجه و استقبال مهاجرین و از جمله ایرانی هاست. در این بازار همه می توانند اشیای مورد نیاز خود را با قیمتی بسیار نازل خریداری نمایند. در لوپه مارکت هرچه که فکرش را می کنید، پیدا می شود، از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد! اما این بازار با معنای متداول یک «بازار» در کشور ما که هفتگی است تفاوت دارد. واژه یLoppe به معنای «کک» یا «شپش» در فارسی و «بیت» در ترکی ترجمه شده است. و اگر بخواهیم آنرا تحت الفظی معنی کنیم می شود«بازار شپش» ها! که البته معنی خاصی برای ما نمی دهد. شاید «اشیای شپشو» دلالت بر کهنگی و ا زکار افتادگی دارد. بسیاری از ایرانی ها به لوپه مارکت همان «تاناکورا» می گویند. اما «فرهنگ تاناکورایی» در اینجا معنی ندارد. اما در ترکی خودمان اصطلاح «بیت بازاری» Bitbazarı کاربرد دارد که تقریبا همین معنی لوپه مارکت می شود. لوپه مارکت بر خلاف بازارهای هفتگی فقط دوبار در سال ـ به فاصله 6 ماه از هم ـ و هر بار در دو روز ـ روزهای شنبه و یکشنبه ـ تشکیل می شود و محل برگزاری آن مدارس محل

دایره تکرار موفقیت در عمر آدمی

نروژی ها نسبت به موفقیت آدمی نگاه دیگری دارند! «موفقیت» برای آنها در عمر آدمی تکرار مجموعه ایست از رفتارها: Suksess for en på 4 år er: å ikke tisse i buksa Suksess for en på 12 år er: å ha venner Suksess for en på 18 år er: å ha lappen Suksess for en på 20 år er: å ha regelmessig sex Suksess for en på 35 år er: å ha penger Suksess for en på 50 år er: ha penger Suksess for en på 60 år er: å ha regelmessig sex Suksess for en på 70 år er: å ha lappen Suksess for en på 75 år er: å ha venner Suksess for en på 80 år er: å ikke tisse i buksa موفقیت برای یک 4 ساله این است که: توی شلوارش خیس نکند موفقیت برای یک 12 ساله این است که: دوستانی داشته باشد موفقیت برای یک 18 ساله این است که: تصدیق ش را داشته باشد موفقیت برای یک 20 ساله این است که: که سکس منظمی داشته باشد موفقیت برای یک 35 ساله این است که: پول داشته باشد موفقیت برای یک 50 ساله این است که: پول داشته باشد موفقیت برای یک 60 ساله این است که: سکس منظمی داشته باشد موفقیت برای یک 70 ساله این است که: تصدیقش را داشته باشد موفقیت برای یک 75 ساله

پارادوکسال غربی!

تصویر
دنیای غرب هم در بطن رفتارهای خود دارای تناقض و پارادوکسال هایی از نوع دنیای شرق است. در این دنیا هم گاها آنچه که در قوانین آمده است در عمل رعایت نمی شود. به عبارت صحیح تر پیدا می شوند کسانی که فرسخ ها از ایده ها و آرمان های انسان گرایانه بدور هستند. البته که من این تناقضات را به کل جوامع غربی تعمیم نمی دهم، ولی با همه ی احوال به عنوان یک منتقد نمی توان از کنار چنین تناقضاتی بی تفاوت گذشت. * ماه پیش که مدت دو هفته ای در هلند بودم، حین گردش در خیابانها اتومبیل هایی نظر مرا به خود جلب کرد که رنگ های مخصوصی داشته و برایم ناآشنا آمدند. اتومبیل های مخصوصی که آژیر داشت ولی ماشین پلیس نبود چون راننده پلیس نداشت و گویا آمبولانس بود ولی اتاقک هایش به اندازه کافی بزرگ نبود که اندازه یک بیمار معمولی باشد! وقتی پرسیدم جواب گرفتم که این اتومبیل ها «آمبولانس حیوانات» است! این یکی را الحق نه شنیده و نه دیده بودم. ولی انگار درست بود. با خود فکر کردم که «ای بابا، کجای کاریم ما؟!» در کشور ما زندانی رو به مرگ ما حق بیمارستان رفتن ندارد، چونکه «سیاسی» است، اینجا زنگ می زنی که آقا سگ و گربه ما مریض است و ز

آفرین بر «کچل های تبتی»!

تصویر
براساس برنامه طراحی شده توسط مقامات چینی، قرار است مشعل المپیک در مسیر یکصد و سی روزه خود از آتن به سوی پکن، از کنار کوههای هیمالیا، واقع در مرز تبت و نپال، نیز عبور کند. مشعل المپیک در مسیر خود به سوی پکن، پایتخت چین و محل برگزاری بازی های المپیک سال 2008، از پاریس، پایتخت فرانسه، به سان فرانسیسکو در ایالات متحده انتقال یافته است. (بی.بی. سی.) اما ببینید چطور هنوز چند روزی از اجرای این مراسم نگذشته، این «کچل های تبتی» مزه شیرین میزبانی المپیک را بر قدرتمندان چین تلخ کام کرده اند. چطور به جای اینکه المپیک خوراک تبلیغی چشم بادامی های چینی باشد، جهان را متوجه دیکتاتوری و خفقانی که در آنجا حاکم است کرده است. من چیزی از ماهیت مبارزه ی تبتی ها نمی گویم، فقط از این فرصت استفاده کرده «طعنه ای» به ملت عزیز ایران می زنم که ببینید چطور این کچل ها همدردی جهانیان را در حمایت از خود جذب کرده اند. چطور با همدلی و اتحاد توانسته اند آبروی دولت چین را برده، تاثیر چنین خارق العاده ای بر جا بگذارند. در اخبار آمده است که تبتی های تبعیدی از هر طرف در آمریکا جمع شده و از ساعت سه نیمه شب گذشته خود را آماده

عطرین سنین Ətrin sənin

تصویر
اوتورموشدوم، بیرده ن بئله یئل اسدی دویونجا عطرینی دئدیم کی سنسن همیشه سن گلنده عطرین گلـــــــــــــر بیلمـــم گوللوک سنمی یوخسا چمن‏سن؟ یئله دوغرو گئدیب، قاپیـــنی آچدیــــــم سنــــــــــی قارشیلاماغا حاضیر اولدوم آمما، قاپیدا گؤرمه یینـــــجه‏ سنی سئــــوینج یئرینه هیچقیریق‏لا دولدوم سانمیشدیم کی پئشمان اولوب گلمیسن بونا گؤره گولدوم سنــــده گوله ‏سن بوتون گؤز یاشلاریمی ساخلامیشدیم بیر گون گلنده، سن اونو سیلــــه ‏سن * که‏شکه پئشمان اولوب منه گله ‏یدین منده اینان باغیشلییاردیم سنی عطرین گلیب آمما نه فایدا سنــــسیز ایسته ‏میره‏ م سنــــسیز گلن عطرینی اگر بیرآزجا ائتمه ‏سه یدین عینـــــاد یقین بو گون منیم یانیــمدا ایدین آرتیق یئلده ‏ن عطرینی دیله ‏مزدیم چونکو اؤزون جانیم ـ قانیمدا ایدین *** دوشونجه ‏لریمده دالغین ایدیم کی بیر ســــس گلیب قاپینی دالدان اؤرتدو گلدیم کی بس گؤره م گؤره سن نه دیر! بیرده ‏ن گلــــن کیمی بیردن ده اؤتدو نیسگیل قالیب اور‏کده آخیر نییه قوناق گلن یئله سالام وئرمه‏ دیم ... اوندان بئله یئلــــلر چوخ اسدی، آنجاق یاریمدان هئچ عطیر نیشان گؤرمه ‏دیم! Oturm

نسیم آشنا

تصویر
وقتی که پنجره را باز می کنی و هوا را استشمام می کنی، گویا فرقی نمی کند که بهار است یا زمستان... فقط نسیمی می آید و می وزد و تو در انتظار آشنا نسیم خود آه بلندی می کشی. و ... انگار همه چیز را در همان نسیم و آه پیدا می کنی. درست همانطور که گم کرده بودی. آنوقت چنان لذتی در دامن نسیم به تو دست می دهد که تصور می کنی راضی هستی. این رضایت همان حقیقت است. می بندی پنجره را و به خود می بالی که چه انتظار به موقعی!(؟) نه، چه نسیم به موقعی!! نه شاید هر دو ...

تشکل ها و نفوذ آنها در سیاست نروژ

تصویر
خبر: هفته ی گذشته (Landsorganisasjonen i Norge(LO یکی از قدرتمندترین تشکل های کارگران و کارکنان (شاغلین) نروژ، تشکیلات مقابل خود NHO که تشکلی است وابسته به سهامداران و سرمایه گذاران تهدید به اعتصاب کرد. اما بعد از دو هفته بحث و نشست و بالاخره پا درمیانی دولت، توافقاتی به عمل آمد که مطابق با بخش مهمی از خواسته های LO بود. بر اساس توافقات صورت گرفته دو کرون در هر ساعت به حقوق کاری اعضای LO اضافه می شود. همچنین شاغلین که سقف حقوق سالیانه شان کمتر از 283.500 کرون می باشد علاوه بر مبلغ فوق، سه کرون در هر ساع ت نیز اضافه دریافت خواهند کرد. یکی دیگر از توافقات این دو، پایین آوردن سن بازنشستگی است. AFP- ordningen قانونی است که به شاغلین این امکان را می دهد که خود را در سن 62 سالگی بازنشست کرده و از مزایای بازنشتگی برخوردار شوند. با توجه به اینکه عدم موافقت NHO با این درخواست، یکی از اختلافات و عامل اعتصابات احتمالی بوده و در صورت اعتصاب زیان های ناشی از آن دامن دولت را نیز می گرفت، لذا خود دولت پادرمیانی کرده و تضمین می نماید تا اختلاف مبلغ موجود ( که میلیاردی است) از ناحیه قانون AFP پرداخت ش