پست‌ها

نمایش پست‌ها از مارس, ۲۰۱۰

سوئیسی ها و خلق کائنات

تصویر
دیروز سوئیسی ها جشن بزرگی برپا کردند. تمام رسانه های تصویری دنیا دانشمندان سوئیسی را نشان می داد که شادمانی می کردند. البته حق هم داشتند. آنها پا توی کفش خدا گذاشته بودند. برای خیلی ها در جهان باور این مسئله غیرممکن است که بشر بتواند فرضیه ی خلقت کائنات را در تونلی که به این منظور ساخته شده آزمایش و به معرض نمایش دید جهانیان در آورد. ولی چنین چیزی را سوئیسی ها طی 20 سال زحمت بی وقفه، با کمک 8 هزار دانشمند از سراسر دنیا و ده میلیارد دلار صرف هزینه ممکن ساختند. این باید یکی از بزرگترین و بی نظیر ترین آزمایش علمی در تاریخ بشر باشد. رادیو فردا در مورد این پروژه ی عظیم چنین می نویسد: «در این پروژه که زیرنظر مرکز تحقیقات هسته ای اروپا «سِرن» به اجرا در آمد، اشعه هایی از ذرات اتمی پورتون با سرعت نور در جهت مخالف یکدیگر در درون یک دستگاه عظیم شتاب دهنده با یکدیگر برخورد کردند. این دستگاه که بشکل استوانه ای 27 هفت کیلومتری است در تونلی در زیر زمین در مرز سوئیس و فرانسه جاسازی شده است. دانشمندان امیدوارند با ایجاد شرایط «انفجار بزرگ » در مقیاس کوچکتر، به اطلاعاتی در مورد رمز پدید آم

«خانه ی مسجد» کتابی برای شناختن بهتر ایرانی ها

تصویر
مدتها بود که دلم برای کتابخوانی تنگ شده بود. کتاب « Huset ved moskeen » یا « خانه ی مسجد» یا « خانه ی کنار مسجد» نوشته «عبدالله قادر» نویسنده ی هلندی ایرانی تبار یکی از آن کتابهایی بود که در دست خواندن داشتم ولی فرصت فراهم نمی شد. بالاخره ایام پوسکه Påske یا عید پاک که در نروژ 10 روز تعطیلی همراه دارد فرصتی به من داد تا به این مهم بپردازم. من قبلا در وبلاگم راجع به «عبدالله قادر» آشنایی مختصری داده ام ( می توانید در اینجا به زبان نروژی بخوانید ). اتفاقا آوریل سال گذشته که از طرف دانشگاه اسلو به مناسبت هفته ی کتاب دعوت شده بودیم، من ایشان را برای اولین بار ملاقات کردم. او برای معرفی کتابش «پیامبر» آمده بود. و ما هم قرار بود که مراسم را با موزیک آذربایجانی افتتاح کنیم. بین برنامه فرصتی شد تا یک سلام و علیکی با این نویسنده بکنم. به قول گفتنی مراسم آبرومندی برایش گرفته بودند. او اکنون بعنوان یکی از نویسندگان معروف اروپا شناخته می شود. تیراژ کتابهای او در نروژ به 50 هزار می رسد. وقتی که تجربه های نویسنده را در این عرصه مرور می کنم شباهت های زیادی با تجربه های شخصی خود م

دندان شیری و بچه ها

تصویر
بچه که بودیم وقتی دندان های شیری مان شروع به لق شدن می کرد دلمان خوش بود که بزودی چیزی کاسب می شدیم. دندان که می افتاد با مراسم باشکوهی آنرا زیر بالش قرار داده و در طول شب چهار چشمی منتظر فرشته خانم می شدیم که از راه برسد و دوزاری ش را زیر بالش رنگ و رورفته ی ما بگذارد. اما هرگز میسر نمی شد که فرشته ی مهربان راملاقات کنیم. صبح که بیدار می شدیم کیف ما کوک بود . و دوزاری هم سر جایش. اما مادر دم در آنرا از ما می گرفت که نکند توی راه مدرسه آنرا گم کرده و یا صرف خرید آت آشغال «مشت انقولی» و آب آلبالوی «مشت مهدی» همان فراش مدرسه بکنیم. به عبارتی دوزاریه نصیب «مادر» می شد! نه اینکه دندان شیری بود شاید بابت حق شیر! یادم می آید کلاس دوم که بودم دندان ابراهیم یکی از هم کلاسی هایم که اهل لاکوژده بود در کلاس لق شد و افتاد. او بعد از اینکه دندان افتاده را به ما نشان داد آنرا گرفت و با تمام زوری که در بازویش بود پرتش کرد درحیاط مدرسه. گفتم چرا نمی بری زیر بالشت بگذاری؟ گفت ـ برای چه ؟ گفتم: خب برای اینکه چیزی گیرت بیاید. او خندید. هر روز چیزی حدود سه چهار کیلومتر پیاده می

از تجربه تا احساس

تصویر
گاهی انسان باید خود را برای چیزهایی که انتظارش را نداشته است آماده کند. گاهی باید به استقبال حل معماهایی برود که شاید تا چندی پیش اصلا وجود نداشته است. اما چگونه؟ در زندگی عوامل زیادی را می توان سراغ گرفت که دلیل بدبختی ها ی ما باشد. دلیل محرومیت هایی که مانع خوشبخت بودن ما بوده است. بسیاری از این عوامل خارج از ما عمل کرده است که خوب مرا اندرزی برای آن نیست. اما بسیاری از این عوامل ریشه در درون ما داشته است. در شیوه ی نگاه ما نهفته بوده است. کلید کار همینجاست: زاویه ی نگاه ما به این مشکلات! مثلا دیدن محرومیت ها از زاویه ای که محرومیت های ما را تداوم دهد چه کمکی می تواند برای ما باشد؟ انسان برای این است که برای بهتر شدن زندگی کند. برای لذت بردن از لحظه هایی که در آن غوطه ور است. بنظرم فلسفه ی زندگی این نیست که ما فقط بدبختی هایمان را بزرگ کنیم و آنرا ببینیم. حتی این هم کافی نیست که بگوییم به این دلیل بدبخت بوده ایم. اگر چنین باشد که کار بسیار داریم. باید مادام العمر دنبال لحظه ها بگردیم و تجربه ها را چند باره تجربه کنیم. بهتر است بگویم باید دور خودمان دور بزنیم. فلسفه ی زندگی باید برا
تصویر

گول گولی چهارشنبه

تصویر
گول گولی چهارشنبه یکی از روزهایی است که هرگز نباید فراموش شود. حتی اگر صد تا آخوند هم جمع شوند و بگویند که این روز ربطی به دین و ایمان ما ندارد، باید آنرا با شکوه هر چه تمامتر برگزار کرد. اصلا من که می گویم به همین خاطر باید چهارشنبه سوری را گرامی داشت. چهارشنبه تان گول گولی باد

«آموزش مشارکتی» متدی جدید در مدارس نروژ

تصویر
نظرهای رسیده به وبلاگ حکایت از آن دارد که بخشی از خوانندگان من توجه خاصی به مطالبی که در رابطه با مدرسه و «آموزش و پرورش نروژ» نوشته می شود دارند. حدس من این است که عمده این مخاطبان باید از مراکز فرهنگی ایران بوده و یا به گونه ای در رابطه با «امور تربیتی و آموزشی» دانش آموزان به کار و فعالیت مشغول باشند. از این رو بر آن شدم که در این باره بیشترنوشته و تجربیات خود را در اختیار این خوانندگان قرار دهم. امیدوارم این مقدماتی باشد تا بتوان از طریق گفتگو تحلیل درستی از شرایط «آموزشی» کشور بدست دهد. یا حداقل بدانیم که دنیای امروز تا کجا پیش رفته است. هفته ای که گذشت هفته ی پر کار و پرباری برای من در مدارس بود. به ازای 30 واحد درسی که امسال از دانشگاه گرفته ام باید دو هفته کار و تدریس در مدرسه را بعنوان «کارآموز» یا پراکتیکانتر تجربه کنم. نگارش این تجربیات می تواند برای خود من که قرار است در نظام آموزشی این کشور به عنوان معلم مشغول به کار شوم آموزنده باشد. در نظام آموزشی ـ پرورشی نروژ روش های تعلیمی مختلف یا متدهای آموزشی متنوعی را برای تدریس دانش آموزان بکار می برند

بوی عید می آید و ما برف تکانی کردیم

تصویر
عید دارد بر در می کوبد. عید نوروز... یادم می آید کوچکتر که بودیم بوی عید با«جابجایی خانه» ـ به لفظ گیلکی ـ همان خانه تکانی می آمد. مادر همه چیز را می ریخت به هم. آن قدیم ها حصیرها را آب و جارو می کرد، و این جدید ها فرش ها را آفتاب می داد. پرده های خانه را می کند و هر از چند سال رنگی به سر و روی خانه می کشید. روی دیوار کوچه هم «آهک» می زدیم. آشتالو ها ی حیاط خانه تی تی می زدند. خلاصه می توانستی از هر گوشه و کناری بوی عید را حس کنی! گندم ها را از دو سه هفته مانده به عید خیس می دادند که سبز شوند و سبزی را بنمایند. آن موقع سبز بودن جزایش گلوله و شلاق نبود. ما برای عید روزشماری می کردیم . مشق هایمان را تند و تند می نوشتیم که برای نوروز انبار نشود و تعطیلات مان را خراب نکند... بله آن موقع بوی عید می آمد. اما درغربت این بو به مشام نمی رسد. ما هنوز یک نیم متری برف روی زمین داریم ،چطور بوی عید را استشمام کنیم. خانه را هم هر هفته با جارو برقی فشار قوی چنان تمیز می کنیم که لزومی برای خانه تکانی اخر سال نمی ماند. اصلا آخر سال ما اول سال اینجاست. خیلی از عادت ها را واقعا نمی شود اینجا تجربه کرد. مث

هشتم مارس روز زن گرامی باد

تصویر
امروز موقع برگشتن از کار، از رادیوی اتومبیلم مطالبی راجع به امروز هشتم مارس، روز جهانی زن شنیدم که جالب بود. خانمی در این رابطه می گفت «زنان آرزوی اینرا ندارند که بر مردان مسلط شوند، آرزوی بزرگ ما این است که زنان بر خود مسلط شوند». برای ما که از کشوری مردسالار می آییم این مفاهیم غیر آشنا نیست. زنانی که به نام مذهب در حجاب پیچیده شده اند و احکام شریعت و سنت ها مانع آن شده است که آنها به مقام و منزلت واقعی خود دست پیدا کنند. بنظر می آید که اولین چالش این زنان نه خلاص شدن از دست مردان، بلکه خلاص شدن از افکار و باورهایی است که آنها را در همان قدم اول فرمان بر مردها کرده است. آن اعتقاداتی که آنها را اسیر و در بند روبنده و چادرو حجاب و بورقه می کند نمی تواند شخصیت آزادگی را در آنها تعمیق دهد. هیچ جای تاریخ هم سراغ نداریم که زنانی که هنوز از بندهای خود نرسته اند توانسته باشند نمونه ای برای آزادگی باشند. برعکس همیشه زنانی به نمونه ی ترقی و رشد دیگر زنان تبدیل شدند که اول از همه مشکل پوشش خود را حل کردند. در کشوری آزاد مثل نروژ که زنان از انتخاب و امکانات برخوردارند، وقتی با زنان محجبه

عراق می تواند نمونه ای برای ما هم باشد

تصویر
امروز عراقی ها بار دیگر به پای صندوق های رای می روند تا بتوانند نقشی دیگر در آینده این کشور بازی کنند. دیروز تلویزیون nrk نروژ فیلم مستندی در باره ی فعالیت های دو کرد عراقی نشان داد. این دو خودشان را برای مجلس قانونگذاری عراق کاندید کرده بودند. در این فیلم ا ین دو شهروند نروژی ـ عراقی را می دیدیم که مناطق ناامن عراق را پشت سر می گذاشتند و مردم را دعوت به شرکت در انتخابات می کردند. یکی از این کاندیداها انگیزه ی کاندیداتوری خود را چنین گفت: « ما چیزهای زیادی در غرب یاد گرفته ایم. وقتش است که بعضی از اصول دمکراسی را در عراق هم پیاده کنیم.» امیدوارم مردم عراق یاد بگیرند که چگونه با وجود داشتن افکار و عقاید مختلف می توانند در کنار هم زندگی کنند . متاسفانه عراق و افغانستان قادر نشدند از فرصت تاریخی ای که غرب با سرنگون کردن استبداد دینی و سیاسی در اختیارشان گذارد خوب استفاده کنند. درست بعد از انتخابات فلسطین و پیروزی حماس بود که وحشتی بزرگ بر غرب چیره شد. بسیاری از آگاهان معتقد بودند که اگر هر انتخابات آزادی در خاور میانه برگزار شود اسلامگراها به پیروزی خواهند رسید. هنوز زود است که قضاوت کر

ملا، مطرب ، گربه های ایرانی و بهمن قبادی

تصویر
د ر تاریخ کشورما هیچوقت دو طیف در کنار هم همزیستی مسالمت آمیزی نداشته اند. طیف روحانیون و طیف موسیقی چی ها. اگردرست تر بگوییم روحانیون همیشه با موسیقی مخالف بوده اند. و از آنجایی که روحانیون در جامعه سنتی و مذهبی ما همیشه از نفوذ وقدرت قابل توجه ای در بین مردم برخوردار بوده اند، بدر کردن حریفان آنها کار زیاد دشواری نبوده است. آنها خوب می دانستند ملتی که پای موسیقی می نشیند دیگر مشکل بشود که آنها را به پای منبر کشاند. اما این ظلم موقعی که «ملاها» با انقلاب مردمی به قدرت سیاسی رسیدند بیشتر و رسمی ترشد. بنابر این اگر بگویم که در تاریخ ما هیچ طیفی به اندازه ی «موسیقی دانها» مورد اجحاف قرار نگرفته اند حرفی به گزاف نگفته ام. روحانیون موسیقی چی های ما را کافر نامیدند، مرتدشان کردند و از اینکه اینها بساط لهو و لعب را برپا می داشتند آنها را «مطرب» می خواندند تا بی اعتبارشان سازند. حکایت حسین تهرانی بزرگترین تنبک زن ایرانی را بخوانید که در چه شرایطی به یاد گرفتن موسیقی می پرداخت. بسیاری ازبزرگان موسیقی هویت خود را پنهان می ساختند. آنها بیم این داشتند که مورد اذیت و آزار قرار گیرند. از