بوی عید می آید و ما برف تکانی کردیم

عید دارد بر در می کوبد. عید نوروز...
یادم می آید کوچکتر که بودیم بوی عید با«جابجایی خانه» ـ به لفظ گیلکی ـ همان خانه تکانی می آمد. مادر همه چیز را می ریخت به هم. آن قدیم ها حصیرها را آب و جارو می کرد، و این جدید ها فرش ها را آفتاب می داد. پرده های خانه را می کند و هر از چند سال رنگی به سر و روی خانه می کشید. روی دیوار کوچه هم «آهک» می زدیم. آشتالو ها ی حیاط خانه تی تی می زدند. خلاصه می توانستی از هر گوشه و کناری بوی عید را حس کنی! گندم ها را از دو سه هفته مانده به عید خیس می دادند که سبز شوند و سبزی را بنمایند. آن موقع سبز بودن جزایش گلوله و شلاق نبود. ما برای عید روزشماری می کردیم. مشق هایمان را تند و تند می نوشتیم که برای نوروز انبار نشود و تعطیلات مان را خراب نکند...
بله آن موقع بوی عید می آمد. اما درغربت این بو به مشام نمی رسد. ما هنوز یک نیم متری برف روی زمین داریم ،چطور بوی عید را استشمام کنیم. خانه را هم هر هفته با جارو برقی فشار قوی چنان تمیز می کنیم که لزومی برای خانه تکانی اخر سال نمی ماند. اصلا آخر سال ما اول سال اینجاست. خیلی از عادت ها را واقعا نمی شود اینجا تجربه کرد. مثلا مسافرت های نوروزی. بعضا می بینی که بسیاری در روز عید باید کار کنند. ولی همینطور هم که نمی شود رسم و رسومات را فراموش کرد. از این رو خلاصه باید بدیلی برای این رسومات پیدا کرد.
امسال بنده به جای خانه تکانی، برف تکانی کردم. همان برف روبی روی بالای پشت بام خانه! بدین ترتیب خانه را برای استقبال از عید نوروز آماده ساختیم.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!