پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئن, ۲۰۰۸

چرا ما ایرانی ها اجازه نداشتیم و نداریم تا مسابقات جهانی فوتبال را زنده ببینیم؟!

تصویر
این روزها فوتبال عرصه های تلویزیون را فتح کرده است. میلیونها نفر مقابل تلویزیون ها می نشینند تا شاهد مسابقات فوتبال جام اروپا باشند. همه ی مردم جهان این مسابقات را زنده، مستقیم و بدون تاخیرتماشا می کنند، الی ایرانی ها! موقعی که جوانتر بودم این یکی از آرزوهای محال هم نسلان من بود که مسابقات جهانی فوتبال را بطور مستقیم و زنده تماشا کنیم. هزاران بار از خود می پرسیدم که چرا ما نمی توانیم مثل دیگر ملت ها به این کوچکترین و ناچیزترین حق خود برسیم؟ ولی این غیر ممکن بود. واقعا چه چیزهایی در مملکت ما غیر ممکن بود و است. چه ملتی هستیم ما که نمایندگان ما در حکومت به خود حق می دادند و می دهند که به جای ما تصمیم بگیرند ما چه چیزی را در تلویزیون نگاه کنیم یا نکنیم! واقعا چندش آور نیست؟ البته که این مسائل بدون دلیل نبود. مسئولین بهانه های مختلف می آوردند. «اشاعه فرهنگ استکباری از طریق این مسابقات» یکی از اینها بود. اما این محرومیت فقط شامل بازی های خارجی نبود. مسابقات خارجی «تیم وطنی» نیز مشمول این محرومیت بود. بنابر این مسئولین بعدها بهانه های بهتر و امروزی تر تراشیدند مثلا اینکه «ارتباط تصویری شان

امریکانی بوراخ، گده «اولان علی» نی یاپیش!

در رابطه با افشاگری یک مقام دولتی لابد شما هم این لطیفه رابه گونه ای شنیده اید. ولی بنده این را از زبان یک دوست تبریزی خود بطور دست اول شنیده ام که عینا نقل می کنم. ایشان می گفت: روزی تیم تراکتورسازی تبریز با یکی از تیم های دسته اول آلمان بازی دوستانه ای داشت. (البته که این اتفاق قبل از انقلاب افتاده بود که تیم های معروف فوتبال جهان تره ای برای فوتبال کشور ما خرد می کردند) در میان بازیگرهای تیم مقابل، «بکن بایر» ـ همان فوتبالیست مشهورـ هم حضور داشت. مربی تیم تبریز قبل از آغاز بازی، از خطر حمله ی «بکن بایر» برای بازیکن ها سخن می گوید و همه را موظف می کند که مراقب این بازیکن خوش تکنیک باشند. او همچنین از دفاع میانی خود «اولان علی» می خواهد که مامور و مسئول مستقیم شخص «بکن بایر» در هنگام حمله باشد.... بازی شروع می شود. اولان علی که از افتخار این ماموریت سر از پا نمی شناخت و با دلگرمی دادن های مربی که از کنار زمین گاه و بیگاه اسم او را بلند بلند فریاد می زد : «اولان علی، بکن بایری بوراخما!» چنان مراقب بکن بایر بود که اجازه نمی داد این فوتبالیست بنام تکان بخورد. منتها اتفاقی که نباید بیافت

نگاهی به کتاب «سفرنامه حاج سیاح به فرنگ» به کوشش علی دهباشی (قسمت آخر)

قسمت آخر «در باره ی سفرنامه حاج سیاح» را اختصاص به نقل قولهایی از او داده ام تا نشان دهد که عادت هایی در ما ایرانی ها هست که انگار ربطی به زمان ندارد. یعنی اینکه گذشت زمان انگار در حل آن مداخلتی ندارد. لااقل تا کنون که اینطور بوده است. مثلا ما ایرانی ها کمتر عادت به مطالعه کردن داریم. این مربوط به زمان «حاج سیاح» که اصلا معدود ایرانی ها دارای سواد بودند تا کتاب بخوانند نیست. همین امروز هم آمار نشان می دهد که ما ایرانی ها سالی دو ـ سه دقیقه بیشتر وقت برای مطالعه اختصاص نمی دهیم. حالا نه اینکه ایرانیان خارج نشین بهترند. عرض کردم یکی از عادات ناپسند ایرانی هاست. بنابر با تغییر مکان هم این عادت ناپسند هنوز رفع نشده است. مثلا در یکی از پرسش نامه هایی که اداره آمار نروژ منتشر کرده ـ و من قبلا راجع به آن نوشته ام ـ رقم بالایی از ایرانی های مقیم نروژ طی 12 ماه اخیر اصلا کتابخانه نبوده اند! این سوال می تواند برای شما هم باشد. آقای ایرانی! آخرین بار کی در کتابخانه تشریف داشته اید؟ آیا در هزینه ی سال قبل شما، بودجه ای برای خرید کتاب اختصاص داده اید؟ و اگر بله نسبت این اختصاص به غذا ـ شکم ـ، لباس