پست‌ها

نمایش پست‌ها از اکتبر, ۲۰۱۳

ترجمه ی مطالب وبلاگ

 با اضافه کردن Translate به وبلاگم می توانید مطالب به هر زبان که مایل هستید را ترجمه کنید. :)

هفته ای پر از جنب و جوش

تصویر
تئاتر زاویه 360 درجه روی صحنه   هفته ی پیش هفته ی پر کاری بود. تئاتر «360 درجه» برداشتی از زوایه ی غلامحسین ساعدی رو به کارگردانی آقای ورشاسب  به روی صحنه بردیم. روز شنبه و یکشنبه   19 و 20 اکتبر روز نمایش بود. من نقش راوی داستان را داشتم. راوی ای که قرار بود قصه را نه از طریق گفتن، بلکه نواختن به زبان آورم. اولین تجربه ی من در تلفیق موزیک در تئاتر بود. کاری که باید خودم پیدا می کردم. در آوردن صدای دلهره ها، ترس ها، هیجان ها بوسیله سازم. 

من و تجربه تئاتر

تصویر
از آخرین باری که روی صحنه تئاتر بودم سالها گذشته است. البته منظورم تئاتر غیر حرفه ای ست. من هیچوقت تئاتر حرفه ای نکرده ام. سالهای مدرسه، سالهای فعالیت های هنری من بوده ...  از کلاس پنجم تا انقلاب تئاتر های کمدی کار می کردم. کلاس دوم  راهنمایی بودیم که با دوست هنرمندم شاپور اولین فیلم سینمایی را ساختیم. آن موقع برای ظهور فیلم باید آن  را به آلمان می فرستادیم. این کار را کردیم، ولی سالها طول کشید تا فیلمش به دستمان رسید. بعد از انقلاب ... و حالا شکل و محتوای تئاتر ها رنگ و بوی دیگری داشت. از تئاتر های مدرسه تا تئاتر های خیابانی ... تئاتر های سیاسی ... و بالاخره تئاتر های موزیکال سیاسی ... همه گذشت.   سال 2005 در اینجا با یک گروه موزیکال نروژی روی صحنه رفتم. «ویلون زن روی پشت بام». هم تجربه ی جدید بود و هم که خیلی لذت بردم...  راستش من هنر را یاد نگرفتم: نه موسیقی را، نه بازیگری، یا نقاشی را حتی ... اینها بخشی از زندگی من، یا بخشی از من بوده است. و علت گرایش من به آن نه به خاطر علاقه و استعداد و نمایش ... نه هیچکدام.  این لامصب بخشی از من است.   تابستان گذشته وقتی به بازی

ما، نیازها و رابطه هایمان

تصویر
نگاه آگاهانه و برخورد «استدلالی» با مسائلی که هر روزه با آن سر و کار داریم می تواند نقطه شروعی باشد تا در هنگام مواجه با بحران های زندگی تصمیمات درست تری بگیریم. منظور از نگاه آگاهانه نه ارائه ی  راه حل یا داشتن جواب روشن به سوالات و معضلات، بلکه طرح سوالات دقیق و به موقع است. سوال دقیق ما را به جواب دقیق تر نزدیک می کند و ما را از پرداختن به حاشیه ها دور ساخته و در مسیر معقول تری هدایت می کند. یکی از این پدیده ها نیازهای ماست. آیا شما نیازهای خود را می شناسید؟ آیا به نیازهای خود اهمیت میدهید؟ آیا می دانید قدمهای مهم بعدی شما بستگی به نگاه جدی شما به نیازهایتان دارد؟ و آیا شما به «رابطه» در زندگی خود از این منظر آگاه هستید؟ مقاله ی حاضر در نظر دارد تا از این منظر به شاخصه ی «رابطه» نگاه کرده و شما را با چالش هایی از اینگونه آشنا سازد.   اولویت بخشیدن به نیازهای ما نیاز انسان اولیه به ابزار باعث تولید و پیشرفت او شد. یعنی باعث شد تا انسان حرکت و تغییر کند. بدین ترتیب با وجود تفاوت بین انسان اولیه و انسان پسامدرن، یک پدیده ثابت است: اصل نیاز. با این تفاوت که انسان امروز سع

خولچل ها و ببیننده های میلیونی

بچگی هایم بعد از اینکه با کاغذ و مداد آشنا شدم، متفاوت شد. فانتزی های من از  ذهنم به کاغذ راه پیدا کردند. اما این راه پیدا کردن ها بی صدا نبود. گاهی می دیدی که من روی کاغذ لم داده ام، و با صداهای عجیب و غریب داستانی را که در ذهنم بوجود آمده است را به روی کاغذ می آورم. مثلا صدای چهار نعل زدن اسب،  نعره ی حیوانات وحشی یا شلیک گلوله ... همین موقع ها بود که مادرم هر از گاهی که به اتاق وارد می شد، مرا که در این حال می دید، خدا می داند چه فکر می کرد. فقط یکبار شنیدم که برای همسایه درد و دل می کرد که « طفلکی پسرم خولچل شده است؟» می گفت: «هر از گاهی کارهای عجیب می کند و صداهای عجیب و غریب در می آورد.»   مادرم اگر هم اکنون اینجا بود می فهمید که نه تنها پسرش خول نبود، بلکه در اینجا کسانی هستند که با این صداهای عجیب و غریب نان در می آورند. آنهم چه نانی...  یک ماه پیش برادران الویس Ylvis brødrene   که در نروژ  چهره ای آشنا در برنامه های کمدی تلویزیون هستند با اجرای آهنگی به نام « The Fox » پول کلانی به جیب زده اند. شاید باور نکنید ولی امروز که چک کردم دیدم ویدئوی این برادران نزدیک 108 م

روش ابداعی تدریس من: «آموزش تصویری»

تصویر
شاید اونهایی که با افکار من آشنایی دارند این مطلب را باور نکنند، ولی لطفا باور کنید: من معلم درس «دینی» دبستان هستم. و سعی کرده ام اتفاقا یکی از بهترین معلم های دینی باشم. خب البته داستانش طولانی ست، بماند برای بعد، ولی در دانشگاه ما خارجی ها می توانستیم سه واحد درسی برداریم: یکی ش «دینی» بود. دو واحد دیگه که برداشتم «اجتماعی» و «ریاضی» بود. و حالا در کنار ریاضی و اجتماعی درس «دین و بینش و اخلاق» که در اینجا به آن RLE یا religion livssyn og etikk    می گویند نیز می دهم. اما همانطور که گفتم من همیشه می خواستم توی کارم بهترین باشم. پس فکر کردم که باید بیشتر تلاش کنم. این کار را کردم. این اغراق نیست. رضایت بچه ها موقعی که یاد می گیرند، برای من بالاترین لذت و قدردانی ست. سه سال پیش موقعی که درس ریاضی را به صورت انیمیشن در آوردم، در مدرسه با استقبال زیاد دانش آموزان و پدرها و مادرها مواجه شد. از نظر آنها دیگر نیازی نبود که پدرو مادرها با بچه های خود در خانه ریاضی کار کنند. بدین ترتیب اگر اغراق نباشه باید بگم من یکی از معدود معلم هایی بودم که روش آموزش تصویری رو در مدرسه به طور

«گذشته» یک تنهایی مزمن

تصویر
«گذشته»  فیلم جدید اضغر فرهادی در شبکه های یوتوب قرار گرفته است. من هم فرصت را برای دیدنش از دست ندادم. واقعا دیدنی بود. و انتظارش می رفت که فرهادی اینبار نیز شگفتی بیافریند. یک ملودرام خانوادگی که به بحران پیچیده ی روابط زناشویی و عاطفی انسانها با یکدیگر می پردازد. او در فیلمش انسانهایی را خلق می کند که علیرغم کنار هم بودن، از یکدیگر دورند. تنها هستند. و این تنهایی مزمن چنان در روح فیلم یا در واقع زندگی پرواز می کند، که هر کس را یاد خودش می اندازد. برای من «گذشته» باید ادامه ی «جدایی فرهاد از سیمین» باشد. در «جدایی... » سیمین برای رسیدن به «مدینه فاضله» باید از شوهرش جدا می شد. او خوشبختی را در آنسوی مرزها جستجو می کرد. و حالا در «گذشته» به جای سیمین این احمد ـ علی مصفا ـ است که از همان مدینه فاضله بریده و به ایران برگشته است. یعنی احمد و سیمین به نظر من یک نفر هستند. با اندکی فاصله ی زمانی و تجارب مختلف. هر دو از رابطه می بُرند برای اینکه به «فردا» برسند. پس نباید انتخاب پاریس ـ شهر انقلاب کبیر و دمکراسی  ـ برای سناریوی جدید فرهادی امری اتفاقی باشد. «گذشته» نیز همانند «جدایی

حواس پرتی

به دوستی زنگ زدم، گفتم: کمی حواس پرتی پیدا کرده م.  پرسید: چطور مگه؟ گفتم: موس ـ موشواره ـ لپ تاپم رو پیدا نمی کردم. بعد از گشت و گذار بطور اتفاقی در یخچال پیداش کردم. گفت: خب موشواره ت کار می کنه؟ گفتم: آره ... منظورت چیه؟ با لحنی آروم گفت: پس خوبه ... گفتم: جدی می گی؟ چی چی ش خوبه ... ؟ خندید و گفت: خب فکر کن اگه می ذاشتی ش تو فریزر!!!