بچگی هایم بعد از اینکه با کاغذ و مداد آشنا شدم، متفاوت شد. فانتزی های من
از ذهنم به کاغذ راه پیدا کردند. اما این
راه پیدا کردن ها بی صدا نبود. گاهی می دیدی که من روی کاغذ لم داده ام، و با
صداهای عجیب و غریب داستانی را که در ذهنم بوجود آمده است را به روی کاغذ می آورم.
مثلا صدای چهار نعل زدن اسب، نعره ی حیوانات وحشی یا شلیک گلوله ... همین
موقع ها بود که مادرم هر از گاهی که به اتاق وارد می شد، مرا که در این حال می دید،
خدا می داند چه فکر می کرد. فقط یکبار شنیدم که برای همسایه درد و دل می کرد که « طفلکی
پسرم خولچل شده است؟» می گفت: «هر از گاهی کارهای عجیب می کند و صداهای عجیب و غریب
در می آورد.»
مادرم اگر هم اکنون اینجا بود می فهمید که نه تنها پسرش خول نبود، بلکه در اینجا
کسانی هستند که با این صداهای عجیب و غریب نان در می آورند. آنهم چه نانی...
یک ماه پیش برادران الویس Ylvis brødrene که در
نروژ چهره ای آشنا در برنامه های کمدی تلویزیون هستند با اجرای آهنگی به نام «The Fox » پول کلانی به
جیب زده اند. شاید باور نکنید ولی امروز که چک کردم دیدم ویدئوی این برادران نزدیک
108 میلیون بار دیده شده است.
و حتما در جریان هستید که یک ویدئوی کره ای به نام گانگ نام استایل که کمتر یا
بیشتر از این روباه هم نیست، چیزی بیش از یک میلیارد بار در یوتوب دیده شده است، و برای خواننده ی جوانش تا آخر عمر خوشبختی را تضمین کرده است...
من که سر در نمی آورم. چه چیزی معیار مردم جهان برای هنر یا سرگرمی شده است؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر