پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۰۸

کتابی برای همه ی بچه های سه تا 80 سال!!!

تصویر
بالاخره داستانی را که 35 سال پیش در 10 سالگی برای بچه های خودمان نوشته بودم، اینجا در نروژ چاپ کردم. جالب است نه! جالب تر اینکه بدانید موضوع داستان انگار موضوع روز است: «دگر باشی» و «تحمل» به عبارتی toleranse خود داستان در مزرعه مردی به نام «صادق» واقع درشمال ایران در روستایی به نام «بندر» جریان دارد. مولی و هولی و شامبولی اولین بچه اردک های مزرعه صادق هستند و از این جهت به خودشان می بالند. اما اردک خانم تخم مرغی را هم به فرزند خواندگی گرفته است که بزودی تبدیل می شود به جوجه ای به نام «کاکولی» که طبیعتا شباهتی به «اردک» ندارد. اما بچه اردک ها با خواهرشان از اینکه شبیه به آنها نیست به مشکل بر می خوردند. این مشکل اوج می گیرد و کم کم آنها شروع به اذیت کردن خواهر خود می کنند که این ماجراهای غم انگیزی را برای کاکولی رقم می زند. اما ... کتاب حاضر به زبان نروژی چاپ شده است. و می تواند مورد توجه مدارس و شیوه تربیتی پداگوژی قرار گیرد. در آخر کتاب سوالهایی را طرح کرده ام که ذهن بچه ها را به خود مشغول دارد. یکی از این سوالها چنین است: ـ ما دیگران را باید دوست بداریم به این علت که: ـ چون مثل ما هس

این امریکایی ها!

تصویر
این امریکایی ها عجب ملتی هستند. با 500 سال تاریخ عجب کارهای تاریخی می کنند. همینش مرا متحیرمی سازد. به قول بسیاری از تحلیل گران امریکا سرزمینی است که خیلی از غیرممکن ها ممکن می شود. بگذارید قضیه را از یک زاویه ی خیلی ساده، اما پیچیده نگاه کنیم: اولین نکته ی مهم در انتخابات امریکا پذیرش رهبری سیاهپوست است. یعنی اینکه مسئله نژاد و رنگ را این ملت با این انتخاب حل کرد. سیاهپوستی که 50 سال پیش اجازه نشستن در صندلی اتوبوس را نداشت و اگر سفید پوستی می آمد «باید» جایش را به او می داد، امروز روی صندلی ریاست جمهوری یکی از مهم ترین کشورهای جهان تکیه زده است. به این می گویند تحول. بعضی ها می گویند انقلاب! برای ما ملت هایی که هنوز تجریه دمکراسی نداریم، این مهمترین درس است. همیشه خیلی ها هستند که هنوز هم با برداشت های کلیشه ای دمکراسی را تعریف می کنند. باید بگویم که بهترین پیش شرط برای دمکراسی همین تحمل است.toleranse درسی که باید یاد گرفت. 50 سال پیش وقتی مارتین لوتر کینگ در باره رؤیای خود حرف می زد have a dream همانقدر غریب به نظر می آمد که امروز ما در مورد پا گرفتن دمکراسی در ایران رؤیایی داریم. و

فرصت ها و تجربه های جدید من!

تصویر
راستش پاییز هم آمد و رفت و من فرصت نکردم در این باره مطلبی بنویسم. اینروزها فرصت هیچ کاری را ندارم. حتی فرصت اینکه صفحات قدیمی خاطراتم را ورق زده و مطلبی از گذشته را در «جای خالی» رو کنم! حتی فرصت «ایمیل پراکنی» که یکی از مشغولیت های جدی ایرانیان خارج نشین است را نیز به ندرت پیدا می کنم. در همین رابطه بعد از مدتها که به دوستی ایمیل زدم، برایم سریع پاسخ نوشت که: «خوب شد صدایت در آمد و از نگرانی رها شدم. » او حق داشت. من مطلب را گرفتم . برایش نوشتم بله از سیاست دور شده ام ولی هنوز کناره گیری نکرده ام. خب علتش هم بسیار است و ساده! یکی از آن علت های ساده اینکه در «کشور جدید» فهمیدم که من «سیاستمدار» نیستم. باز هم ساده تر اینکه برای سیاستمدار بودن باید تحصیلات علوم سیاسی داشت. فهمیدم که سیاست یک حرفه است مثل صیادی، مثل کاسبی، مثل عکاسی. باید آنرا فرا گرفت. بنابر این وقتم را گذاشتم تا بتوانم به مدارج تحصیلی راه پیدا کنم. اما تحصیل در اینجا بخشی از زندگی توست. بنابر این انسانی که دنبال تحصیل است باید دقت کند تا رشته ای را انتخاب کند که در خور مقتضیات او باشد. خب من هم دو دو تا کردم و دیدم خبر