زندگی در غرب شاخصه هایی دارد که «یک مهاجر» باید آنرا بشناسد. همچون کسی که می خواهد در آبی عمیق شنا کند. واقعیت این است که بسیاری از «روابط ایلی مهاجر» که یادگار جامعه سنتی اوست و شاید روزگاری او را به افتخارات و قدرت ـ البته خانوادگی نه بیشتر ـ سفر می داد امروز دیگر بکار او نمی آید. بنابر این ضرورت دارد تا مهاجر قوانین جدید را بیاموزد.
یکی از مسائل پیش روی مهاجر شکل خانواده و چگونگی حفظ بافت آن در جامعه ی مدرن است. در جوامع شرقی به دلیل عقب مانده گی اقتصادی هنوز «دغدغه نان» یکی از اصلی ترین مشغولیات فکری انسانهاست. بنابر این کسی که «نان آور» خانواده است و «شکم زن و بچه را سیر» می کند از امتیازات ویژه ای در خانواده برخوردار است. او رئیس خانه است و سرنوشت دیگران در دست اوست و بقیه ی داستان...
اما جامعه ی مدرن تکالیف متفاوتی را پیش روی مهاجر گذاشته است. اقتصاد جامعه اقتصاد خانواده را تحت الشعاع قرار داده است. «نان آوری تک نفره » نمی تواند جوابگو باشد. در نتیجه یا باید زن خانه هم با مرد در اقتصاد خانواده شریک باشد، یا اینکه باید او جورهمسر را کشیده و جای خالی او را در این اقتصاد پرتنش پر کند. اما هر کدام از این انتخاب ها پیامدهایی را به دنبال دارد که زندگی مهاجر را تحت تاثیر قرار می دهد. بعضا حتی بافت خانواده گی را دچار چالش می کند.
«مرد سالاری» و عواقب آن!
از این رو شاید به خاطر حفظ شکل سنتی خانواده، این مردها هستند که کار می کنند. به قولی مردها همیشه سر کارند. یعنی هنوز نقش نان آوربودن خانه را در حد کمال ایفا می کنند تا همچنان رئیس خانه باشند. اما این کار آسان نیست. همچنین عواقب ناخوشایندی را هم متوجه «عقبه» ی آنها می کند. بچه های این تیپ آدمها تقریبا «پدر» را بالای سر خود نمی بینند. در کار مدرسه کسی نیست که به آنها کمک کند. در نتیجه یک جای کار آنها همیشه لنگ است. پدربه علت مشغولیت قادر نیست که در جلسات مدرسه حاضر شود و مادر هم به دلیل اینکه زبان «جامعه» را نمی داند از شرکت در این مجالس رسمی باز می ماند. او که مجبور بوده است در خانه نقش مادری را ایفا کند از جهان اطراف خود بی خبر و غافل مانده است. کمترین آن همان زبان ندانی اوست. بهایی که او به دلیل «خانه داری» پرداخته است.
یکی از مسائل پیش روی مهاجر شکل خانواده و چگونگی حفظ بافت آن در جامعه ی مدرن است. در جوامع شرقی به دلیل عقب مانده گی اقتصادی هنوز «دغدغه نان» یکی از اصلی ترین مشغولیات فکری انسانهاست. بنابر این کسی که «نان آور» خانواده است و «شکم زن و بچه را سیر» می کند از امتیازات ویژه ای در خانواده برخوردار است. او رئیس خانه است و سرنوشت دیگران در دست اوست و بقیه ی داستان...
اما جامعه ی مدرن تکالیف متفاوتی را پیش روی مهاجر گذاشته است. اقتصاد جامعه اقتصاد خانواده را تحت الشعاع قرار داده است. «نان آوری تک نفره » نمی تواند جوابگو باشد. در نتیجه یا باید زن خانه هم با مرد در اقتصاد خانواده شریک باشد، یا اینکه باید او جورهمسر را کشیده و جای خالی او را در این اقتصاد پرتنش پر کند. اما هر کدام از این انتخاب ها پیامدهایی را به دنبال دارد که زندگی مهاجر را تحت تاثیر قرار می دهد. بعضا حتی بافت خانواده گی را دچار چالش می کند.
«مرد سالاری» و عواقب آن!
از این رو شاید به خاطر حفظ شکل سنتی خانواده، این مردها هستند که کار می کنند. به قولی مردها همیشه سر کارند. یعنی هنوز نقش نان آوربودن خانه را در حد کمال ایفا می کنند تا همچنان رئیس خانه باشند. اما این کار آسان نیست. همچنین عواقب ناخوشایندی را هم متوجه «عقبه» ی آنها می کند. بچه های این تیپ آدمها تقریبا «پدر» را بالای سر خود نمی بینند. در کار مدرسه کسی نیست که به آنها کمک کند. در نتیجه یک جای کار آنها همیشه لنگ است. پدربه علت مشغولیت قادر نیست که در جلسات مدرسه حاضر شود و مادر هم به دلیل اینکه زبان «جامعه» را نمی داند از شرکت در این مجالس رسمی باز می ماند. او که مجبور بوده است در خانه نقش مادری را ایفا کند از جهان اطراف خود بی خبر و غافل مانده است. کمترین آن همان زبان ندانی اوست. بهایی که او به دلیل «خانه داری» پرداخته است.
یک خانم پاکستانی بعد از 25 سال زندگی در نروژ برای آموزش زبان نروژی ثبت نام کرده بود. وقتی از او پرسیده شد که آمدی جانم ولی حالا چرا؟ در جواب معلوم شده بود که «شوهر» او مانع اصلی او بوده است. اکنون بعد از طلاق گرفتن از شوهر برایش میسر شده بود که به آموزش زبان بپردازد (نقل به مضمون از روزنامه Klar taleـ سال 2007)
بنده دو سال پیش زمانی که بعنوان خبرنگار در یک روزنامه ی محلی نروژی کار می کردم با خانمی از ترکیه مصاحبه کردم که بعد از 18 سال برای یاد گرفتن زبان نروژی اقدام به رفتن به کلاس های درس کرده بود. علت این کار هم نوعی خود باوری بوده است.
بنابر این چنین مادرهایی هرگز کمک موثری برای فرزندان خود در کارهای مدرسه نیستند. آنها از کامپیوتر و اینترنت هم که لازمه زندگی در جوامع امروزی است بهره ای نبرده اند... در نتیجه در چهاردیواری های خانه خود جایی را اختیار کرده اند و زندگی خود را می کنند.
بنابر این چنین مادرهایی هرگز کمک موثری برای فرزندان خود در کارهای مدرسه نیستند. آنها از کامپیوتر و اینترنت هم که لازمه زندگی در جوامع امروزی است بهره ای نبرده اند... در نتیجه در چهاردیواری های خانه خود جایی را اختیار کرده اند و زندگی خود را می کنند.
یکی از محققان دانشگاه اسلو به نام Jon Lauglo طی تحقیقاتی از سال 1996 به این نتیجه رسیده است که فرزندان با پیشینه ی مهاجر، شناخت ضعیف تری از دیگربچه های نروژی نسبت به مسائل فرهنگی ـ اجتماعی Sosio- kulturell دارند و این دقیقا بر می گردد به حرفه و شغل والدین آنها. همین تحقیقات نشان می دهد که والدین با تحصیلات عالی توانایی بهتری در کمک به فرزندان خود برای تقویت دانش آنها دارند. در واقع پدر و مادران تحصیل کرده همانند معلم هایی در خانه عمل می کنند. فرزندان چنین خانواده هایی در کارهای مدرسه موفق ترند و ظرفیت فراگیری زبان و دیگر علوم را بهتر از دیگر مهاجرینی که چنین امتیازی ندارند دارند.
آلترناتیو دوم
آلترناتیو و امکان دیگر برای مهاجرین این است که زن و مرد در کنار یکدیگر در عرصه های اجتماعی شرکت کنند. یکی از محاسن اینکار این است که هر دو عضو خانواده بطور یکسان در امور جامعه شرکت داشته و هیچکدام برتری خاصی نسبت به آن دیگر پیدا نمی کند. در نتیجه «رئیس بازی» مردها بتدریج تحلیل رفته و جای آن را مشارکت در کار خانه می گیرد. تثبیت چنین رابطه ای بستگی بسیار دارد به شیوه شناخت زن و مرد از زندگی و نقشی را که خود برای خود قائل هستند.
آمار نشان می دهد بسیاری از مهاجرینی که به شرایط جدید مهاجرت تن داده و پیچیدگی های آنرا پذیرفتند، به پیشرفت های بیشتری نائل آمدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر