تفاوت کارهای فرهنگی و سیاسی در غربت


در خارج از کشور کار فرهنگی ـ هنری کردن (موسیقی، تئاتر، فیلم و ... ) بسیار دشوارتر از کار سیاسی است. و در این میان«کار موسیقی» دشوارترین آن است. این را به این دلیل می گویم که خود سالها تجربه کار در هر دو حوزه را دارم. برای اینکه بدون دلیل حرف نزده باشم چند دلیل ساده می آورم:
ـ کار سیاسی در خارج از کشور آزاد است. شما می توانید با هر ذوق و سلیقه ای دست به این کار بزنید. در حالیکه کار فرهنگی و هنری احتیاج به بستر و زمینه ای خاص دارد که صرف آزاد بودن نمی توان به آن همت گماشت.
ـ کار سیاسی در اینجا بیشتر حوزه ی نوشتن و حرف زدن را در بر می گیرد. هر کس پر حرارت تر بود، بهتر دیگران را فحش داد و خلاصه دشمن بیشتری داشت اعتبار بیشتری دارد. در حالیکه کار فرهنگی ـ هنری بیشتر با حوزه ی عمل سرو کار دارد و کاری به ادعا ندارد.
ـ کسانی که کار فرهنگی ـ هنری می کنند حتما باید یک استعداد و ذوقی یا به عبارتی یک هنری را دارا باشند. حداقل باید خوش اخلاق باشند و با مخاطبان رابطه ی نزدیکی برقرار کنند، در حالیکه اکثر سیاسی کاران از این امر ـ یعنی اخلاق و هنر ـ معاف هستند.
ـ کار فرهنگی ـ هنری باید دارای شناسنامه باشد، یعنی دارای یک چهارچوب معین برای فعالیت! شما باید حیطه ی کار خود را تعریف کنید. مثلا اگر موسیقی است چه نوع موسیقی ای؟ یا اگر فیلم و تئاتر است از چه نوع! در حالیکه بسیاری از سیاسی کاران بدون آنکه چهارچوب تعریف شده ای داشته باشند کار می کنند. به قول معروف حرف هم که مالیات ندارد!
ـ کار فرهنگی ـ موسیقی زحمت برو وقت گیر است. احتیاج به امکانات اولیه (مثلا ساز موسیقی، جای تمرین و تمرین و غیره) دارد. در حالیکه شما می توانید در اینجا با کمترین زحمت و کمترین امکانات ـ مثلا یک ایمیل و یک نام مستعارـ کار سیاسی کرده و نتیجه ی کارتان را در هر جایی که می خواهید پخش و تبلیغ کنید.

ـ کار فرهنگی کاری است سرمایه بر، پر هزینه. از این جهت کمتر کسی ـ مخصوصا در بین ایرانی هاـ زیر بار کاری که باید از جیب هزینه پرداخت کند می رود. ایرانی ها معمولا دست به کارهایی می زنند که پول در آور باشد و نه بر عکس!

ـ علاوه بر این چنین مرسوم است که هنرمند و در اینجا بیشتر اهل موسیقی ـ مثلا خواننده یا نوازنده ـ باید حتما این چند صفت را داشته باشد: تیپ، جوانی و زیبایی وگرنه موفق نمی شود. در حالیکه یک سیاستمدار یا سیاسی کاربدون تیپ و جوانی هم می تواند کار کند. اصلا بگذار راحتتان کنم سیاستمداران ما تا پای گور دست از این حرفه برنمی دارند.
ـ همه ی آنها که کار گروهی درفرهنگ و موزیک می کنند باید قوانین بدیهی را مد نظر داشته باشند. مثلا برنامه ـ پلان ـ و هارمونی یا همنوازی! در حالیکه در سیاست هر کس ساز خود را می زند و کاری هم به دیگران ندارد.
ـ کار فرهنگی و هنری نیازمند یک مسئول یا لدر است. (مثل رهبر ارکستر، کارگردان و ... ) و همه ی آنهایی که در این این حوزه کار می کنند به نقش رهبری واقف هستند. در حالیکه در کار سیاسی همه می خواهند رهبر باشند یا ادعای رهبری دارند. از این رو کارها پیش نمی رود.
ـ تاثیرات کار فرهنگی بسیار قوی تر از کار سیاسی است. مثلا در نروژ اگر شما یک موزیسین خوب باشید می توانید فرهنگ خود را به معرض نمایش دیگران بگذارید. از این رو همه ی آنها که دستی در عرصه هنر و فرهنگ دارند بیشتر مورد توجه کشورهای میزبان قرار می گیرند تا آنها که «سیاست پیشه» اند.

ـ و مهمتر اینکه هر کار سیاسی یک سری دوستان و بیشتر «بدخواه» و «دشمن» خود را دارد که این امر در مورد هنر و فرهنگ صادق نیست. هنرمندان به هر حال مورد توجه هموطنان خود هستند فارغ از اندیشه و افکاری که دارند.

اما هر دوی این گروهها یعنی همه ی آنهایی که کار سیاسی یا فرهنگی می کنند از گرفتاریهای مشترکی رنج می برند. چرا که هر دو اینها به هر حال با جمعیت اقلیتی روبرو هستند که باید با آنها کار کنند. مثلا شما اگر می خواهید در حیطه ی سیاسی کار کنید مجبورید به هر حال چهارنفری را در یک چهار دیواری جمع کرده تا مثلا یک اعتراضی را سازمان دهید. تجربه نشان داده است که ایرانیان مدعی در این هر دو زمینه ناموفق بوده اند. با نگاهی به اعتراضات و تظاهرات ایرانیان خارج از کشور می شود درک کرد که واقعا کار کردن در این زمینه آسان نیست. همانطور که می دانید حدود 100% پناهنده های ایرانی با ادعای «سیاسی» بودن از کشورهای غربی پناهندگی گرفته و می گیرند. اما تنها کاری که نمی کنند همین یک کار است: سیاسی.
در مورد هنر و کار فرهنگی هم اوضاع بهتر از این نیست. گرچه «هنر نزد ایرانیان است و بس» ولی متاسفانه این تاکنون به هنرمندان خارج از کشور کمک نکرده است که بتواند پشتوانه ای مادی و یا معنوی برای آنها محسوب شود. اصلا اجازه دهید کمی جسارت بخرج دهم و بگویم نه تنها هنر نزد ایرانیان نیست و بس بلکه اصلا ایرانیان اهل هنر نیستند. آنها موقعی از موسیقی و فرهنگ خوششان می آید که بتواند آنها را سرگرم کند.

از همین رو کار فرهنگی ـ هنری صبر و حوصله ی بسیار می خواهد. بیشتر از دیگر کارها انرژی و توان و از همه مهمتر سرمایه می طلبد. چنین بر می آید که هنرمندان ضرورتا باید به امکانات کشور میزبان رو بیاورند. به عبارتی با غیر ایرانی ها کار کنند و یا اینکه حتی در جستجوی مخاطبینی غیر از ایرانی باشند تا بتوانند سرپا بایستند. در غیر اینصورت موفقیت چندانی نصیب شان نمی شود.

نظرات

  1. درود بر شما
    و خسته نباشید
    شما را کاملن درک میکنم و تمامی گفته های شما را قبول دارم و یکی دو نکته به گفته های شما بیافزایم.
    نخست این که سیاسی کارهای ما در حرف سیاسی هستند و نه در عمل و اگر به کارهای سیاسی عملی بپردازند شناخته شده و دیگر جرات ایران رفتن ندارند. از همین روست که در تظاهراتهایی که امروزه در خارج برگزار میشود به زور 200 نفر جمع میشوند، ولی در کنسرت خواننده های لوس آنجلسی چهار پنج هزار نفر
    برای کار فرهنگی باید فرهنگ سازی نمود
    من برای ایجاد کتابخانه و سایت ادبستان زحمتها کشیده و میکشم و منتی هم نیست. تنها کار میکنم و مخاطبانم ناپیدا و بدون تماس حضوری، اما کار موسیقی و نوازندگی کاری است در ارتباط تنگاتنگ با مردم و مخاطبین و باید در این زمینه فرهنگ سازی نمود
    باید به مردم بیاموزانیم که نوازنده با مطرب فرق میکند
    باید بیاموزانیم که موسیقی راهی است برای ارتباط تنگاتنگ و نزدیک. بیاید بیاموزانیم که به موسیقی نیز با دید یک کتاب خوب یا یک شعر خوب یا یک نقاشی خود بنگرند و نه اسباب طرب
    موسیقی برای اتحاد و همبستگی است نه برای عرق خوردن و کوچه باغی خواندن
    درخاتمه بیافزایم که به زودی در سایتم بخشی به موسیقی تخصص خواهد یافت البته نه آرشیو آهنگ و mp3 بلکه زمینه های شناساندن موسیقی به مردم
    پیـــــــــروزی روزافـــــــــزون شما را چه در زمینه موسیقی و چه در زمینه نویسندگی خواهانم

    پاسخحذف
  2. دوست عزیزم کاوه آهنگر
    با تشکر از ارسال نظرتان
    به نظر می آید که درد کشیده طبیب است. و چنین می آید که کار فرهنگی شما نیز از این بی مهری هموطنان بی نصیب نمانده است.

    همانطور که گفتم صبر و حوصله کاری است که فرهنگی کاران باید پیشه کنند تا روزی روزگاری جوانه شان به درخت پرباری تبدیل شود.
    کامیاب باشید

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!