من عاشق و دلدار تو بودم؟ که نبودم!
از اهل ستمکار تو بودم؟ که نبودم!
گر مرغک بی بال و پری بوده ام اما،
در دام و گرفتار تو بودم؟ که نبودم.
من بلبل شیدای گل باغ تو هستم،
اما برِ گلزار تو بودم؟ که نبودم.
گر بوده ز دیدار تو شوقی به نهانم،
در طالب دیدار تو بودم؟ که نبودم.
گشتم همه جا بهر تو گفتم همگان را.
حاشا که هوادار تو بودم؟ که نبودم.
آزردی و رفتی و کنون قلب من افسرد.
آیا پیِ آزار تو بودم؟ که نبودم.
کردی تو هزار حیله زان ناز و ادایت.
محنت کش اطوار تو بودم؟ که نبودم.
مدفون شده اندر دل من آنچه سپردی،
سودای چنین عشق تو از پیش عیان بود.
سوداگر بازار تو بودم؟ که نبودم .
من خسته ام و عاصی از این عشق سیاهت،
محکوم شب تار تو بودم؟ که نبودم.
عمری که وفا جستم و از عشق تو گفتم،
رسوا شده مختار تو بودم؟ که نبودم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر