مسافرخانه ات را نشانم ده


غمزده ی شهر غریب توام ،
و غریبه ای غریب تر از شهرت.

با کوله باری از سفر اندوه،
و اضطرابی با فرسایش امروز،
منتظر در ایستگاه فردا،
همراه هزاران چشمی که مسیر را وارونه دنبال می کنند!

مسافر خانه ی شهرت را نشانم ده!
تا دمی بیاسایم...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!