اپیزود اول:
خیلی سالها پیش موقعی که در یکی از «کلوپ های رقص آذری» در آنکارا مشغول آموزش بودم، کنجکاوی یکی از دخترهای رقصنده کار دستم داد. او با طنازی خاصی مایل بود بداند که پسرهای ایرانی معمولا به دخترهای ایرانی چه می گویند؟ من مطلب ایشان را گرفتم. در جا تنها چیزی که به فکرم رسید این بود که بگویم «جیگرتو بخورم»! شما می دانید که حرف «خ» در زبان ترکی استامبولی رایج نیست. بنابر این آن دختر همرقص من بزور توانست کلمه ی بخورم رو «بُکورم» تلفظ کند. بعد از اندکی از من پرسید:
ـ اینی که گفتی یعنی چی؟ ماندم که چطور آنرا ترجمه کنم که تصویر درستی از پسران ایرانی بدهد. اینکه فکر نکنند ما «جگرخواریم»! ولی به هر حال چاره ای نبود معنای این عبارت دو کلمه ای را گفتم. او با تعجب مرا از نو ورانداز کرد. و پرسید: واقعا اینو می گید؟ ای کاش باور نمی کرد. چرا که بعد از آن ارتباطش را با من کم کرد.
این تجربه ی بد من از یک ترجمه ی ساده بود.
***
اپیزود 2:
سالها بعد وقتی در یکی از کمپ های نروژ ساکن بودم، مدرسه ی ابتدایی ای که دخترم در آن درس می خواند از من خواست تا در رابطه با فرهنگ کشورمان چیزی را برای بچه های مدرسه ارائه دهم. خیلی فکر کردم که جواب رد به مدرسه بدهم، ولی نشد. تا اینکه بطور تصادفی یادم آمد که می توانم در رابطه با رقص آذری چیزهایی را برایشان نقل کنم. اما آن موقع نه مثل حالا زبان نروژی م زبان بود و نه امکانات شبکه ی اینترنتی کاملی در اختیار داشتم. از این گذشته هنوز یوتیوب در نیامده بود که کار «زبان» را راحت تر کند. با همه عکس هایی از اینترنت جمع آوری کرده، پلاکات هایی درست کردم و از چند روز مانده به برنامه مشغول تمرین شدم و جملاتی را با کمک دیکشنری آماده ساختم.
مهمترین چیزی که می توانست در رقص آذری مورد توجه بچه ها قرار گیرد، نمادهای رقاص ها در فرهنگ رقص آذری بود. گفتم: رقصنده های پسر از «عقاب» به عنوان سمبل در رقص الهام می گیرند. حرکاتشان بر گرفته از حرکات عقاب است: تیز، کوبنده و پر انرژی...
و دخترها ... در رقص آذری گوزن و آهو را سمبل خود می دانند. شاید شما هم کلمه ی «مارال» یعنی گوزن را در موسیقی و ترانه های آذربایجانی بسیار شنیده اید. و معمولا مارال در فرهنگ آذربایجان حیوانی است زیبا و نجیب و با ظرافت خاص خودش. از این رو حرکات دخترهای آذری در رقص از مارال یا گوزن الهام گرفته می شود که بسیار ظریف و ر زیباست.
معلم ها در مدرسه بسیار خوشحال از کارم بودند. اینکه بچه های نروژی هم چیز جدیدی را تجربه می کردند. من هم با لکنت زبانی و با کمک عکس هایی که جمع آوری کرده بودم تلاش کردم تا تصویر درستی از آنچه که می گفتم ارائه دهم. از سی دی های رقص هم کمک گرفته، در بعضی از جاها با رقص منظورم را متوجه ساخته، بهشان نشان می دادم که چطور پسرها و دختر ها می رقصند. اما در آن موقع اتفاق غیر قابل پیش بینی ای افتاد ... اینکه در تشبیه دخترها به گوزن هر چه در میان عکس هایم دنبال عکس «مارال» یا گوزن گشتم پیدایش نکردم. بنظر می آمد که آنرا جا گذاشته و یا گم کرده بودم. وقتی به اینجای داستان رسیدم که دخترها در رقص آذربایجان به مانند گوزن حرکت می کنند. دیدم که قیافه ی یکی دو تا از معلم های خانم برگشت. بچه ها هم با تعجب حرف مرا دنبال کردند. یکی از بچه ها با تعجب پرسید: دخترها... گوزن؟ گفتم بله گوزن. متوجه تعجب بچه ها شدم. ولی این تعجب انگار زیاد هم به جا نبود. نمی خواستم سوء برداشت های چندین سال پیش را در اینجا نیز تجربه کنم. در جا کتاب لغت را باز کردم، تا از کلمه ای که گفته بودم اطمینان حاصل کنم. بله کاملا درست بود. در این موقع معلمه ی جوانی ـ معلم دخترم ـ به من نزدیک شد و پرسید: واقعا خانم ها را به Elg تشبیه می کنید؟ و من با اطمینان خاطر گفتم خوب آره.
تمام کارها خوب پیش رفت جز این آخری. چرا که بعدها دریافتم که elg به فارسی گوزن می باشد ولی نه گوزن معمولی، بلکه گوزن شمالی. گوزن شمالی را سلطان حیوانات جنگل هم می گویند و این گوزن شمالی در اینجا تنها کاری را که بلد نیست ظریف کاری و زیبایی ست. حالا شما می توانید بقیه ی ماجرا را حدس بزنید...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر