این روزها، روزها بلندتر شده اند.
حالا وقتی از خواب بر می خیزم، متوجه می شوم که روشنایی در چشم انداز ایوان خانه
ام بلند تر و بلندتر نفس می کشد. همه جا روشن است و خوشحال می شوم. با خود می
اندیشم که کاش امیدهای ما هم هر روز چنین بلندتر و بلندتر می شدند و چشم انداز
زندگی ما را روشن تر و روشن تر می کردند ... اما با این روشنایی یادم آمد که امروز
«روز زن» است. یعنی روز مادرم، روز خواهرم، و روز همان کسی که همین لحظه
محبوب ترین من دز زندگی ست و من نور عشق و امیدهایم را از او می گیرم...
اما یادم آمد که ما مردها مردان
خوبی در طول تاریخ نبوده ایم:پسران خوب، برادران خوب، و مردان یا معشوقه های خوب
... یادم آمد که ما همچنان و حتما خواسته ایم که مرد بمانیم، وگرنه چرا امروز «روز
زن» شده است؟... نه نه ... فکر کنم چیزی از من کم نمی شود تا ارزو کنم که دلم می
خواست به جای همه ی این روزها ما انسانیت خود را جشن می گرفتیم...
با همه ... این روز را به زن ها تبریک می گویم و در دلم آرزومندم که شاهد روزی باشیم که در آن تحقیر و تهدید و خشونت نباشد و ما همه در کنار یکدیگر به مثابه ی انسانیت عطر عشق و محبت را پراکنده کنیم. ..
با همه ... این روز را به زن ها تبریک می گویم و در دلم آرزومندم که شاهد روزی باشیم که در آن تحقیر و تهدید و خشونت نباشد و ما همه در کنار یکدیگر به مثابه ی انسانیت عطر عشق و محبت را پراکنده کنیم. ..
روز زن مبارک ...
(عکس از اینترنت)
در همین رابطه بخوانید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر