ما و دیکتاتوری که «ضد امپریالیست» بود!


نمی دانم تا حالا آلبوم های قدیمی تان را ورق زده اید یا نه؟ و چشم تان به عکس های جوانی یا نوجوانی تان افتاده است یا نه؟ من خیلی ها را می شناسم که از عکس های قدیمی ی خود خشنود نیستند و آنها را از دید دیگران پنهان می کنند. اما بحث من عکس ها نیست. فکر ماست. عکس ها را می شود آتش زد و از بین برد، ولی فکر را چه؟ اگر شما از افکار آنروزتان خشنود نبودید، آنوقت چه؟ می شود آنها را سوزاند و از بین برد؟ سوال مشکلی است.

دارم با خود فکر می کنم که سی سال پیش ما چگونه فکر می کردیم؟ بر چه اساسی فکر می کردیم؟ اصلا فکر می کردیم؟ دارم خیلی با خودم کلنجار می روم که مثلا بر اساس چه معیاری آن موقع «معمر قزافی» برای ما جوانهای چپ اسطوره ی «مبارزه ی ضد امپریالیستی» بود؟ آخر چطور چنین حیوانی شاه مهره ی «ملی گرایی» محسوب می شد؟ « راه رشد غیر سرمایه داری»، چشم و چراغ جنبش های ملی منطقه.... ؟ جالب این که آن موقع جمهوری اسلامی را با مدل لیبی مقایسه می کردیم و افسوس می خوردیم که چرا جمهوری اسلامی مثل لیبی یا سوریه نشد.

خب، این فکرها را چطور آدم باید پاره کند و دور بریزد که کسی نبیند؟ به خاطر دارم که عکس چه گوارا از گوشه ی اتاقم آویزون بود و نام فیدل کاسترو ـ همین دیکتاتور پیر ـ از زبانم نمی افتاد... نمی توانم باور کنم. خجالت می کشم. امروز توی مطبوعات دیدم که همه ی این دایناسورهای کمونیست، همه ی این دیکتاتورهای سرخ از قزافی حمایت کرده اند. کوبا، ونزوئلا، چین و ... همانهایی که تا امروز هم از جمهوری اسلامی در سازمان ملل حمایت می کنند و ما روزگاری فکر می کردیم که با چنین سیستم هایی قرار است به نجات بشریت برویم.

طی 42 سال حکومت معمر قزافی خرابه ای بدتر از ایران بر جای مانده است. نه مطبوعات مستقلی، نه تلویزیونی، نه رسانه ای، نه سازمانی نه حزبی! همه چیز در این مردک و خانواده ی او خلاصه می شود. و حالا مردم بی پناه می خواهند که سرنوشت خود را خود در دست بگیرند، و اینچنین قتل عام می شوند. من تا حالا دیکتاتوری ندیده بودم که بوسیله هواپیماهای جت مردم معترضش رو به گلوله ببندد و آنها را بمباران کند. حتی هیتلر هم این کار را با ملت خودش نکرد. ماموران قزافی به تعقیب مخالفان می پردازند و آنها را با تیربار به رگبار می بندند. پریشب از تلویزیون هم قزافی همان چیزهایی را تحویل داد که ما مردم ایران بخوبی با این اصطلاحات آشنا هستیم.

دارم فکر می کنم که این ایدئولوژی چه هیولای عجیبی است؟ چه فلاکتی است؟ شاید بعضی ها با من هم فکر نباشند و بگویند که این آدم، آدم سی سال پیش نیست. دارم فکر می کنم که طی این سالها ما عوض شده ایم، یا قزافی، یا اینکه اصلا از اول این فکر عوضی بود! بعید می بینم که چنین آدمی که 42 سال است قدرت را در دست دارد، عوض شده باشد. روح انتقام و جنایت همواره با او بوده است. اما برای ما جوانهای تازه به دوران رسیده ای که گرفتار ایدئولوژی ضد غربی بودیم و دنیا را با آن عینک می دیدیم، جانورهایی مثل قزافی، حافظ اسد، صدام یا فیدل کاسترو جذابیت داشت. خجالت آور است. ای کاش این افکار قدیمی را هم مثل عکس های قدیمی هر موقع که خشنود نبودیم می ریختیمشان توی سطل زباله یا آتش شان می زدیم.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!