هفته ی جاری رفسنجانی و احمدی نژاد در مراسم شکرانه مجلس حاضر نشدند. تا اینجای کار ایرادی ندارد. بعد از یکی دو روز رفسنجانی حرف هایی زد که قابل تعمل است. او گفت: «امروز جای مخفی کردن نيست؛ مشکل اختلاف واقعا جدی است.»
اکبر رفسنجانی با اشاره به اجماع قدرت های جهانی بر سر برنامه هسته ای ايران، چنين تحولالی را خطرناک ارزيابی کرده و گفت: «در اين شرايط ما در داخل کشور مهمترين نياز را وحدت و اتحاد میدانيم اگر آنها احساس کنند کشور ما از نظر وحدت صدمه ديده است وسوسه میشوند که شرارتهای خود را زياد کنند.» (نقل از رادیو فردا)
تا اینجای کار که ایشان حرف تازه ای نزده است. هیچ خبری هم از مردم و اعتراض و این حرفها نیست. تنها چیزی که این روحانی با سابقه جرئت کرده بگوید و این یکی انگار تازه است مخفی نکردن اختلافات مقامات است که به گمانم تنها خواجه حافظ شیرازی است که از این موضوع بی خبر است.
اما این قسمت سخنان رفسنجانی قابل تعمق تر است:
این آقا با اشاره به اين که «بايد با اتحاد و همدلی وضعيت کنونی را سامان داد»، گفته است: «بنده فکر میکنم غير از رهبری انقلاب ديگران نمیتوانند وحدت را ايجاد کنند و همه بايد به رهبری کمک کنيم تا فضای همدلی به وجود بيايد تا رضايت مردم فراهم شود.» (نقل از رادیو فردا)
واقعا عجیب است. من واقعا دلم برای خودمان می سوزد. اصلا بیشتر. آدم عصبی می شود. این که یک همچی شخصی که سی سال است سکان این جمهوری ظلم و جور را در دست دارد، هنوز خواب تشریف دارد. این آقا طی عمر شریفشان هنرش در این بوده است که حرفهای دو پهلو بزند. کاری که امروز در سیاست علمی دنیا جایی ندارد. اصلا در کشوری مثل نروژ مطبوعات برای آدمی که دو پهلو حرف می زند تره هم خرد نمی کند. رفسنجانی فکر می کند که همه ی مخاطبان او ابراهیم نبوی هستند که چنین سخنانی را ردیف می کند.
آخر چرا باید قوای سه گانه با هم متحد باشد. مگر تره بار فروشی است. مگر تعزیه خوانی است. اصلا فلسفه جدایی سه قوا به خاطر این است که اینها با هم متحد نباشند. هر کس کار خود را بکند. و همه مراقب باشند که کارهای قوا در جای خود انجام می شود. مطبوعات آزاد هم با مچ گیری به این پروسه اطلاع رسانی کمک می کند.
البته من از آخوندی که تحصیلات حوضه ای کرده انتظار ندارم سیاست را به صورت علمی بفهمد، ولی آخر این آقا سی سال است که دارد در این آب شنا می کند. عجیب است که هنوز نمی فهمد که آب در صفر درجه یخ می زند و در 100 درجه می جوشد.
بنظر سی سال پیش موقعی که شاه اعتراف کرد صدای انقلاب مردم را شنیده است، بسیار بسیار بیشتر از این آقایان صادق بود و می فهمید. چطور آقای رفسنجانی نفهمیده است که اتفاقا منشا بدبختی و اختلافات ما از همین «رهبری» است. چطور نمی فهمد یا می داند و نمی خواهد بفهمد که اصلا کانون بحران و سرکوب همین «رهبری» یا واضح تر بگوییم «ولایت فقیه» است که خود آقای رفسنجانی آنرا موقعی که برو و بیایی داشتند به مردم قالب کرده است.
آخر چطور می شود از رهبری که از یک کاندیدا پشتیبانی کرده، دست به تقلب در انتخابات زده، مخالفان را تهدید به کشتن کرده، آنها را زندانی ساخته و یک مشت مزدور بسیجی را به جان مردم انداخته است، انتظار داشت که بیاید و «فضای همدلی» ایجاد کند. بالام لای لای!
رفسنجانی واقعا نشان داده است که دیگر پیر شده است. و احتیاج دارد که در ویلایش در ترکیه به استراحت بپردازد. (البته اگرپلیس بین الملل کاری با ایشان نداشته باشد) تنها نصیحت من به ایشان این است که هنگام استراحت در ویلا یک خدمتی برای مردم ایران انجام دهد. و آن اینکه بنیشیند و خاطرات این سالها را بنویسد. این خاطرات می تواند برای مردم ما مهم باشد که در عصر مدرنیته برای چند باره ـ هزار باره ـ در دایره تکرار دیکتاتوری گرفتار نشوند. و اگر هم پیری مانع است و ایشان از عهده ی این کار بر نمی آید، پیشنهاد من این است که دو تا میل کانوا بافی خریده و مشغول کار شود. به هر حال استفاده این کار بیشتر از سخنانی است که بر زبان می راند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر