این چفیه دارها و آن چفیه دارها!

چندی پیش در رابطه با حکایت دردناک قتل محسن روح الامینی فرزند رئیس ستاد آقای محسن رضایی، آقایی به نام سردار حسین علایی که از فرماندهان سابق سپاه پاسداران است طی یادداشتی به شرح این جنایت پرداخت. سردار پاسدار سابق در جایی تعجبش از این واقعه چنین را اعلام داشت:
«بسیار متعجب شدم. زیرا آقای روح الامینی ـ منظور پدرـ را که از سالیان دراز میشناسم، فردی انقلابی، مومن و متعهد و همیشه در خدمت نظام جمهوری اسلامی بوده است. او از کسانی است که برای سرنگونی رژیم طاغوت تلاش زیادی کرده است. تعجب من بیشتر از آن جهت بود که چگونه ممکن است جوانی آن هم از خانواده ای شناخته شده، در جمهوری اسلامی دستگیر و سپس پس از دو هفته جنازه او تحویل خانواده اش گردد!»
می دانم که به قول گفتنی زمان زمان گلایه کردن و از این حرفها نیست و می دانم که همه ی این حرفها را این پاسدار سابق از سر درد می گوید. ولی نگاه اینچنینی به قضایا مثل نمکی است که برزخمِ زخم خورده ها ریخته می شود. اینگونه به قضایای تاریخی نگاه کردن خود جفا کردن است به جفا دیدگان.
کنفوسیوس می گوید «آنچه که به خود نمی پسندی به دیگران مپسند». اجازه دهید این مطلب را اینطور عنوان کنم که «آنچه که پسندیده نیست در هیچ زمان به هیچ کس مپسند». اما آقای علایی گر چه تیری در تاریکی می اندازد اما معلوم است که هنوز از خواب سی ساله بیدار نشده است. یا هم که چون آب به پای ایشان رسیده فکر می کنند که دنیار را دارد آب می برد. می نویسد:
«آقای روح الامینی که به هنگام خاکسپاری فرزندش، چفیه بسیجی را همچنان بر گردن داشت، آن را به من نشان داد و گفت: امروز این چفیه را بر گردن چه کسانی انداخته اند. کسانی که کار آنها دستگیری و احیاناً کشتن مردم شده است. آیا ما از جمهوری اسلامی این وضع را میخواستیم؟»
من می خواهم بگویم که صحبت الان نیست! این چفیه از همان بدو تولدش برگردن گردنکشان آویخته بود. بر گردن خامنه ای ها! بر گردن پاسداران، بسیجیان! مردم ما خاطره ی خوبی از این چفیه به گردن ها ندارند. علایی می نویسد:
« به یاد دارم که در سالهای اولیه پیروزی انقلاب وقتی که احسان طبری تئوریسین حزب توده به زندان افتاد، پس از مدتی او اندیشه مارکسیسم را نقد کرد؛ زیرا با محبت با او رفتار شد. ولی اکنون بسیج را به جایی رسانده اند که جوان سالم حزب اللهی را دستگیر میکنند و جنازه او را تحویل خانواده اش میدهند. آن هم تعهد میگیرند که کفن و دفن به گونه ای باشد که اتفاقی نیفتد.»
من نمی دانم آیا این آقای پاسدار سابق دانسته بیراهه می رود و یا که از همان اول دنیا را کج می دیده است. کجایی آقا؟ شما که امکان این را داشتید تا سری به زندانها بزنید. چطور ادعا می کنید که با رهبران حزب توده به محبت رفتار شده است؟ اصلا شما مرهون بفرمایید به نسل جدید توضیح دهید که این رهبران را به کدامین جرم گرفته بودند؟
حزب توده که کاری به کار شما نداشت. این مطلب را از این رو نوشتم چون اخیرا آقای کروبی علاوه بر جنایت اشاره ای هم داشته است به تجاوز جنسی این «چفیه دارها» علیه زندانیان بیچاره! گرچه اشاره ی آقای کروبی به جریانات اخیر است، اما این تجاوز و جنایت هم فقط مخصوص چفیه دارهای جدید نیست. چفیه دارهای قدیم هم بلاهایی بدتر از اینها را بر سر مردم بی دفاع در زندان ها آورده اند. این را من نمی گویم. آقای منتظری سالها پیش گفته است. و به لطف تکنولوژی امروز می توان به شهود زنده رجوع کرده و فهمید که واقعا چه خبر بوده است.
این مراجعات را از آن جهت نمی کنم که یاد آقای علایی بیاورم که «چفیه دارهای خمینی» کم و کسری ای از «چفیه دارهای خامنه ای» نداشته اند، یا امیدوارم نیستم که روزگاری خود ایشان یکی از این چفیه دارها بوده باشند. اینها برای این است که در تاریخ مملکت ما ثبت شود. و نسل های آینده متوجه باشند. چرا که اگر حافظه ی آنها هم همچون حافظه ی علایی ها باشد به حق خیلی ها جفا خواهد رفت.
در پایین مصاحبه با سه تن از شیرزنان جامعه ی ما را می بینید که حکایت شکنجه و تجاوز های رفته بر خود را شرح می دهند. همه این جنایات ضد انسانی توسط همان بسیجی ها و چفیه دارهای قدیمی انجام گرفته است.





نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!