فرهنگ روزنامه نگاری یا عریضه نویسی

هنگامی که در ایران زندگی می کردم «نامه نویسی» یکی از چالش های بزرگ من بود. مخصوصا نامه های اداری! من این فرهنگ را «فرهنگ عریضه نویسی» می خواندم. چرا عریضه نویسی؟ به خاطر دارم روزی برای تقدیم شکایت از شهروندی که پولم را خورده بود عازم دادگاه اسلامی شدم. به من گفته شد که باید شکایتم را بطورکتبی بنویسم. اینکار را کردم. ولی شکایتم پذیرفته نشد. به دلیل اینکه من قوانین «نامه نگاری» یا «عریضه نویسی» را رعایت نکرده بودم. اما این قوانین چه بود؟ باید به یکی از عریضه نویس های بی سواد کنار خیابان که به این قوانین آشنا بود، مراجعه می کردم. اینکار را کردم.

عریضه نویس محترم با اضافه کردن عبارات پر زرق و برقی ـ بخوان اراجیفی ـ به اصل نوشته ی من از قبیل «محضر مبارک و عالی مقام محترم دادگاه عدل اسلامی عرض می شود که فلان و بسار!» نامه را تکمیل کرده، مبلغی به عنوان دستمزد گرفته، آن را دست من داده و گفت الان اقدام کن.

با نگاهی به شکایت نامه متوجه شدم که زیر بعضی از سطرها با خطوطی مشخص شده است. پرسیدم این خط ها برای چیست؟ گفت: دادگاه که وقت خواندن همه ی مطلب شما را ندارد. از این رو ما کار آنها را راحت تر می کنیم. زیر مطالبی که به درد دادگاه می خورد خط می کشیم. بیشتر که دقت کردم متوجه شدم مطالبی که آقای عریضه نویس زیر آنها خط کشیده بود در واقع اصل مطلب نامه ی قبلی ام بود که از طرف دادگاه مورد پذیرش قرار نگرفته بود. به عبارتی خود دادگاه محترم اسلامی هم استحضار دارد که این القاب و اراجیف بدرد کاری نمی آید جز آنکه وقت آنها را بگیرد. ولی باید باشد.

این «فرهنگ عریضه نویسی» یا «چاپلوسی» یا «القاب بازی» مختص جمهوری اسلامی نیست. درزمان شاه هم رایج بود. قبلا از شاه هم رایج بود. و جد اندر جد! این نشان می دهد که ما پیشرفتی در زمینه ی پس زدن این فرهنگ منحوس نداشته ایم. این فرهنگ نه اینکه فقط منحصر به مردم باشد. نخبگان و مطبوعات ما هم در آن غرقند. البته که مخاطبم مطبوعات غیر دولتی است. چرا که از مطبوعات دولتی انتظار نمی رود که چیزی غیر از چاپلوسی و فرهنگ عریضه نویسی ترویج کند.

عریضه نویسی از نوع سبز

این مقدمه برای این بود که نشان دهم چگونه این فرهنگ عریضه نویسی به دنیای خبرنگاری ما هم رسوخ کرده است. پریروز آقای موسوی و کروبی یک کنفرانس مطبوعاتی ـ طبیعتا غیر دولتی ـ برگزار کردند. در طی تمام مدت این کنفرانس روح «عریضه نویسی» بر سوال کنندگان حاکم بود. مجری برنامه به جای اینکه تمرکز به پرسش و پاسخ کند آنقدر حرف خود را در لابلای القاب و عریضه می پیچاند که گاهی خودش هم از اصل مطلب پرت می شد. بقیه خبرنگاران هم به این نحو! این آقایان طی این کنفرانس چند دقیقه ای 12 بار به کروبی و یا موسوی «بزرگوار» خطاب کردند.

مطبوعات و خبرنگاران باید یاد بگیرند که از این «القابی» خطاب کردن شخصیت ها و عریضه نگاری به شیوه ی روزنامه نگاری پرهیز کنند. چاپلوسی در امر خبررسانی کار پسندیده ای نیست. در دنیای مدرن امروز این مسئولین و سیاستمداران هستند که چاپلوسی مطبوعات و رسانه ها را می کنند نه بر عکس. در همین نروژ خطاب کردن مقامات با القاب منسوخ است. در اینجا شما همه ی مقام ها از جمله شاه مملکت را با یک «تو»ی خالی خطاب می کنی، نه بیشتر. تازه دقت کنید که نروژ و ایران از خیلی جهات از هم متمایزند. آن یکی، یکی از بهترین کشورها، و این یکی، یکی از بدترین کشورهای دنیاست. خطاب کردن اشخاص با القاب چاپلوسانه سم مهلکی است که فضای پرسش و پاسخ را مسموم می کند. یادمان باشد که آقای خمینی هم از اول امام و مقدس نبود. دور و بری های ایشان، مردم و رسانه ها آنقدر امام امام کردند تا که آن آقا هم باورشان شد که باید ایران ارث پدری ایشان باشد. و شد آنچه که امروز می بینیم.

نظرات

  1. مختار جان سلام
    همیشه مشتری وبلاگت هستم
    از شمال ایران قائمشهر

    پاسخحذف
  2. مختار جان من دو سال در نروژبودم سال98 تا2000 ولی متاسفانه در یک اقدام ناجوانمردانه دیپورت شدم
    کسی که منو اخراج کرد خانم aue inger aure بود که وزیر دادگستری بود خدا لعنتش کنهزندگیم رو دولت نروژ تباه کرد از اون سال تا حالا تصمیم گرفتم از ایران خارج نشم و مردانه در کشور م زندگی کنم و منت خارجیها رو نکشم
    موقعی که منوبرای دیپورت گرفتن 4 شبانه روز در اتاقی با چشم بسته بدون غذا نگهداشتند به طوری که 20 کیلو وزنم کم شد خدا ازشون نگذره در زندان ساندویکا بودم
    بعد منو به گاردموئن فرستادن و اخراجم کردن

    پاسخحذف
  3. رضا جان
    متاسفم برای اتفاقی که برای تو افتاد. من در مورد دیپورتی در نروژ شنیده ام ولی تاکنون مورد مستندی نبوده است. شاید تو یکی از آنها باشی.
    امیدوارم هر جا هستی موفق باشی.
    مختار

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!