ما و «روز ملی» و نروژ


« روز ملی در کشور شما چه روزی است؟» یکی از چالش آورترین سوالهایی است که من طی 9 سال زندگی در غربت با آن مواجه بوده و هستم. بارها این سوال از طرف دوستان و همکاران غیر ایرانی طرح شده که مرا با مشکل مواجه ساخته است. اما این بحران فقط دامن ما بزرگترها را نگرفته و نمی گیرد. بچه های نسل ما هم به گونه ای با این مشکل دست و پنجه نرم می کنند. دخترم هنوزم گاه و بیگاه از مدرسه به من زنگ می زند و گله می کند که «هم شاگردی ها از من می پرسند که روز ملی در ایران چه روزی است ؟ چی جواب بدم پدر؟»

ـ «نمی دانم». اما این «نمی دانم» برای او قانع کننده نیست. برای خیلی های دیگر هم نیست. من معلم شاگردهای ایرانی در مدارس هستم. مدارس این کشور آزاد مناسبت هایی دارند که در آن «روزهای ملی» کشورهای مختلف را ثبت می کنند. از بچه ها با ملیت های مختلف پرسیده می شود که «روز ملی کشورشان» چییست، یا پرچم ملی شان چگونه است تا با رسم آن و به نمایش گذاشتن آن نشان دهند که چگونه یک مدرسه ی انترناسیونال کار می کند. این شاگردان از من در این خصوص می پرسند و جواب «نمی دانم» من کفایت نکننده نیست.

واقعیت این است که من همیشه از این سوال فرار کرده ام. الان که برمی گردم و روزهای گذشته ام را مرور می کنم، چیز جالبی از مفهوم «روز ملی» به خاطرم نمی آید. موقعی ای که بچه بودم روز «چهارم آبان» یک جورهایی روز ملی ما ایرانیان بود. این روز تولد «شاهنشاه آریامهر» بوده و خیابانها چراغانی می شد و جشن و پایکوبی برگزار می گردید. بعدها که دانش آموز شدیم روز «9 آبان» هم تولد ولیعهد بود و ما دانش آموزان غذاهای خوشمزه می پختیم و به مدارس می بردیم و آنرا با شاگردهای فقیر قسمت می کردیم. و چون شاگرد فقیر هم غذا با خودش می آورد بنابر این با مدیر و یا معلم های فقیر(!) قسمت می کردیم! به این ترتیب جشن می گرفتیم. از سرود ملی هم همینقدر یادم هست که در موقع شروع فیلم در سینما «سرود شاهنشاهی یا سرود ملی» ما پخش می شد و ما ـ حتی بچه ها ـ می بایست از صندلی هایشان بلند شده و آرام و ساکت به این سرود گوش دهند.

بعد از انقلاب این روزها منفور واقع شدند و سرود ملی ما هم یک سروده طاغوتی به شمار آمد و همه چیز عوض شد. «خیابان پهلوی شد مصدق. و بعد از چند ماهی آن هم مشمول تغییرات شد و شد ولی عصر! تازه فقط شخصیت های تاریخی نبودند که دم به ساعت عوض می شدند. شخصیت های زنده از جمله آقای منتظری هم مشمول چنین «تعویض ارزشی» واقع شدند. یعنی یک روز خادم و روز دیگر همان شخص خائن تشریف داشتند! رهبران جدید و ثابت انقلابی ما هم نه تاریخ تولدشان معلوم بود و نه پدر و مادرشان، بنابر این 22 بهمن روز ملی شمرده شد. و خوب حتما سرود جمهوری اسلامی هم سرود ملی....

اما با گذشت سالها از آن روزها معلوم شد که نه تنها روز 22 بهمن نمی توانست روز ملی ما ایرانی ها باشد بلکه باید آنرا یکی از «ضدملی» ترین روزهای تاریخ ایران و بشریت به حساب می آوردیم. من در این مورد مطلبی نوشته ام که می توانید آنرا در اینجا مطالعه کنید.


اما چرا این مطالب را نوشتم، چون:

فردا «روز ملی» نروژی هاست. نروژی ها این روز را بسیار با شکوه برگزار می کنند. 17 مه nasjonaldag نروژی هاست. یکی از روزهایی است که از اهمیت ویژه ای برایشان برخوردار است. آنها بهترین و شیک ترین لباسهای خود را می پوشند. و در صفوف مختلف در مرکز شهر، یا مدرسه تجمع کرده سپس راهپیمایی می کنند. در این راهپیمایی نه شعار می دهند و نه گلو پاره می کنند. جشن است و شادمانی. بچه ها را می بینی که دست در دست پدر و مادر و ملبس به لباسهای ملی و فولکوریک خود روز ملی شان را گرامی می دارند. بچه ها یکی از طرفداران پر و پا قرص این روز هستند. چرا که به آنها بستنی و کیک و سوسیس مجانی داده می شود و در مدارس بازی های متنوعی برای آنها تدارک دیده شده است تا به آنها خوش بگذرد.

بعد از ظهر 17 مه همه ی خانواده جمع شده و با خوردن بهترین غذاها و نوشیدن مشروب روز ملی خودشان را بیشتر جشن می گیرند. اگر کسی از ایرانی ها دوست نروژی داشته باشد خواهد دید که اینروز چقدر به او هم خوش می گذرد.

فردا نروژ 196 ساله می شود. این روز را روز قانون اساسی نروژ نیز می نامند. بعد از شکست جنگ های ناپلئون و متحدانش ـ که دانمارک یکی از آنها بود ـ نخبه های نروژ که به آنها embetsmennene می گفتند بر آن شدند تا قانون اساسی جدیدی را برای نروژ که در صدد گرفتن استقلال از دانمارک بود بنویسند. در آن روزگار نروژ جزئی از خاک دانمارک بود. روز 17 مه 1814 این مردان قانون اساسی جدید نروژ را تضویب کرده و آنرا رسما اعلام نمودند. گر چه تا استقلال واقعی نروژ ـ از سوئد در سال 1905 ـ یک 90 سالی طول کشید ولی با همه هر سال نروژی ها 17 مه را جشن گرفته و آنرا روز ملی خود می نامند.

من به سهم خود این روز را به تمام هموطن های جدید خود تبریک می گویم و آرزو می کنم که همه دنیا روزی را داشته باشند که برای دمکراسی و احترام به حقوق انسانها جشن بگیرند. آنروز قطعا روز ملی همه ی ما خواهد بود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

توضیح عکس:

عکس مغازه ای که پرچم های کوچک، دستمال کاغذی و شمع هایی را که به پرچم نروژ آذین هستند به فروش می رساند.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!