دنیای اینترنتی هر روز دارد وسعت و سرعت گسترده تری می گیرد. ما هر روز بیشتر به دنیای اطراف خود وصل می شویم، بیشتر با افراد مجازی یا حقیقی مرتبط می شویم، بعضا بدون آنکه بخواهیم! جالب این است که همه ی اینها در عرض چند کلیک زدن اتفاق می افتد. آنهایی که به این دریای بیکران می پیوندند مثل تکه چوب شناوری در میان امواج را مانند که دیگر شانس ماندن یا برگشتن شان از این ورطه تقریبا صفر است.
در دنیای دیجیتال امروز حرف زدن از «دنیای من» غیر ممکن شده است. مرزهای خصوصی هر روز دستخوش تغییرات می شود. دیگر مدیدی است که این مرزها از چهاردیواری خصوصی خانواده هم رد شده است. نمی توان عین قدیم دروازه ی خانه را بست و گفت این چهار دیواری ی من است. ورود ممنوع! چه بخواهیم چه نخواهیم این دیوارها دارد فرو می ریزد. من دارد ما می شود. بسیاری از چیزهایی که فقط چند سال پیش در همان چهاردیواری ها تعریف می شد، امروز عمومی شده است. بنده همین الان می توانم با مراجعه به سایت اداره ی مالیات و با تایپ نام همسایه ی خود پی ببرم که او چقدر در سال در آمد داشته است. به همین آسانی! در حالیکه همین سه سال پیش وقتی یکی از من می پرسید ماهی چقدر حقوق می گیرم، با خود می گفتم چه فضول است این مردیکه ی پدرسوخته!
دنیای مجازی مدتهاست که شکل یافته است: با شهرها، خیابان ها و آدم های خودش. امروزه وقتی می پرسند که آدرست چیست، منظور آدرس الکترونیکی است. در ادارات، بانک ها، مدارس، مراکز اجتماعی، داشتن «آدرس ایمیل» اجباری است. لازم است. فیس بوک و بسیاری دیگر از این شبکه های ارتباطی الکترونیکی پاتوقی شده است همگانی. امروزه پروفیل نداشتن، یعنی هویت نداشتن. یعنی ول معطل بودن. در واقع برای شناسایی افراد می توان به خود آن افراد مراجعه کرد. شما در هر کجا از اینترنت که خانه داشته باشید می توانید با مراجعه به پروفیل شخص، او را بشناسید. پی ببرید که او کیست، از کجا آمده و یا علاقه مندی های او چیست! علاوه بر این هر کدام از ما با کلیک کردن روی like ، و یا با گذاشتن «اظهار نظر» یا پیامک های کوتاه بر نظر دیگران به دیگران می فهمانیم که ما چگونه فکر می کنیم. بسیاری از این اطلاعات را ما خود ثبت می کنیم. یا اینطور بگویم که اصلا ما دوست داریم که دیگران نظرات ما را بفهمند.
آیا همه ی اینها مثبت است؟
طرف مثبت هم بسیار است. دنیای دیجیتال دلتنگی های غربت را از بین برده است و ما می توانیم به ضرب چند ثانیه در هر کجا که می خواهیم باشید. هفته ی پیش یکی از دوستان صاحب فرزندی شدند. آنها به وسیله اسکایپ توانستند تصویر زنده ای از حرکات فرزندشان را به مادر بزرگ و پدر بزرگ ساکن در ایران مخابره کنند. همه ی دوستان فیس بوکی تصویر این کودک نو زاد را دیدند.
هیچ کس نمی داند تا 5 سال دیگر چه می شود!!!
آیا این جای نگرانی است؟
جواب به این سوال راحت نیست. دوستم حسین بالاخره زیر بار نرفت که صفحه ای را در فیس بوک برای خودش باز کند. او سی چهل سال است که پا از ایران کنده است. پایبند غیرت و مذهب و این حرفها هم نیست. فقط می گوید که حاضر نیست «خود» ش را با دیگران «سهیم» کند. شاید او تا حدودی حق دارد. هفته ی پیش رئیس گوگل آقای اشمیت به جوانان هشدار داد که اطلاعات زیادی را از خود در اینترنت ثبت نکنند. او گفت ممکن است امروز اطلاعاتی را از خودتان ثبت کنید که بعدها از بابت آن پشیمان بشوید. و آن موقع است که دیگر دیر شده است. به این مطلب در بی بی سی توجه کنید:
http://www.bbc.co.uk/persian/world/2010/08/100818_l35_google_warns_social_media.shtml
اما یک کارشناس ایرانی معتقد است که این آقای رئیس دارد زیادی مردم را می ترساند. به عقیده ی او دیگر چنین هشداری دیر است. علاوه بر این سرو کار مردم با اینترنت به حجم غیر قابل تصوری رسیده است. باز داشتن آنها نیز کاری غیر ممکن است. به نظر این کارشناس به جای اینکه مردم را از شرکت در این وسیله ی همگانی باز داریم بقیه را نیز تشویق کنیم که به چنین شبکه ای بپیوندند.
با همه هنوز نمی توان به این سوال پاسخ قطعی داد. آیا باید اطلاعات خود را تحویل این ماشین ها داد یا اینکه اصلا وارد این ماشین ها نشد؟ یک شاگرد مدرسه به یکی از روزنامه ها گفته بود که امروزه نیاز به کامپیوتر به اندازه ی نیاز یک فرد معلول به صندلی چرخدار است. می شود به یک فرد معلول گفت که از این چرخها استفاده نکن!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در همین رابطه بخوانید:
http://mokhtarbarazesh.blogspot.com/2009/02/blog-post_18.html
عکس از اینترنت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر