روز سوم ـ سفر به جزیرایر دیدنی و تاریخی
Apollo همان شرکتی که مدیریت مسافرت ما را به عهده دارد، تلاشش در این است که مشتری هایش را در این سفر راضی نگه دارد. همان مسئله ی رقابت! از این رو سرویس های خوبی ارائه می دهد. یعنی مسافرهای خود را تنها نگذاشته و با تدارک برنامه هایی سعی می کند که توریست ها را سرگرم و رضایتشان را جلب کند. در همان بروشورهایی که قبلا از طریق نماینده یApollo در هنگام «خوش آمد گویی» در فرودگاه در اختیارمان قرار گرفت، رئوس برنامه ها مشخص است. برای مسافر دو گزینه ی انتخاب وجود دارد:
ـ گرفتن «پکیج» یا شرکت در برنامه هایی که با مدیریت و هماهنگی Apollo تدارک و انجام می گیرد (و بالطبع هزینه اش بالاتر است).
ـ برنامه هایی که از Apollo پیشنهاد می شود و شما می توانید خود راسا" اقدام کنید.
این پیشنهاد ها شامل معرفی مکان های دیدنی یا تاریخی، تفریحات ممکن، محل خرید، و رستوران ها می باشد.
از نظر ما گرفتن هر کدام از «پکیج» ها مقرون به صرفه تر و بی دردسرتر است. شما استرس وقت و ایاب و ذهاب را نداری. و بهتر خوش می گذرد. از این رو ما یکی از این «پکیج» ها که سفر به جزیره ی Spinlonga بود را گرفتیم.
اتوبوس ساعت 7 صبح ما را از ایستگاه نزدیک هتل سوار کرده و سپس برای گرفتن دیگر مسافران به ایستگاههای دیگر می رود. مسافران دیگر هتل ها طبق هماهنگی قبلی در ساعات و ایستگاههای معین منتظر اتوبوس ایستاده اند. در یکی از ایستگاهها عده ای جوان را هنگام سوار شدن می بینیم که با خود جعبه های پر از آبجو را به داخل اتوبوس حمل می کنند. چنین بر می آید که تدارکات خاصی برای امروزشان دیده اند.
این سفر از طریق خطوط ساحلی Selinari به طرف Lashithi انجام می شد. بنابر این ما امکان می یافتیم که از محل ها و شهرهایی عبور کنیم که دیدنش جالب بود.
در این مسافرت سه «گاید» یا «راهنمای سفر» ما را همراهی می کردند که هر کدام به زبانهای «انگلیسی»، «سوئدی» و «فرانسوی» مسلط بودند. برایم سوال بود که چرا در حالی که در این کشورها تقریبا همه می توانند انگلیسی بفهمند در سه زبان مختلف گاید استخدام کرده اند. تا اینکه اتفاقی در اتوبوس باعث روشن شدن این موضوع شد. بر اساس قوانین راهنمایی رانندگی بچه های خردسال اجازه نشستن در ردیف جلو صندلی را ندارند. اما مسافری این قانون را نادیده گرفته بود. وقتی خانم مترجم انگلیسی زبان برای این آقا این مطلب را توضیح داده و درخواست کرد که به عقب اتوبوس برود، مرد اعتنا نکرد. سپس معلوم شد که او کلمه ای از آنچه گاید به انگلیسی گفته را نفهمیده است. برایم عجیب آمد که چطور ممکن است یک جوان اروپایی انگلیسی نداند. تا اینکه پی بردم مرد جوان اهل فرانسه است. و فرانسوی ها معمولا کمتر زحمت آموختن زبان انگلیسی را به خود می دهند.
بین راه خلیج Mirabello یکی از این محل های دیدنی بود.
حدود ساعت 10 صبح به بندری در شهر Elounda می رسیم. این آخرین ایستگاه «اتوبوس سواری» ماست. در آنجا سوار لنچ مسافر بری می شویم. تمام لنچ پراست از مسافرانی که از گوشه و کنار اروپا آمده اند. در دست هر کدام از مسافران انواع دوربین عکاسی یا فیلمبرداری دیده می شود.
من در ابتدا فکر می کردم که این گونه برنامه ها برای پر کردن جیب شرکت های مسافرتی است. هر کدام از ما 50 یورو پرداخته بودیم. اما به زودی فهمیدم که چنین برداشتی اشتباه ست.
توی کشتی راه نیست. بعد از اندکی کشتی را جوانان کم سن و سال پر می کنند. احساس دیدن دسته دسته پسر و دخترانی که که از کشورهای دیگر آزاد و بی خیال برای سپری کردن تعطیلاتشان با شادی و شور به این گردش آمده بودند هیجان می آفرید. این جوانان تشنه ی دیدن و تجربه کردن هستند.
هنوز از ساحل دور نشده بودیم که قلعه های سر به فلک کشیده ی جزیره ی Spinalonga نمایان شد. این آثار باقی مانده از سالهای 500 قبل از میلاد است.
بعد از پا نهادن به جزیره به گروههای مختلف تقسیم شدیم و هر کدام با گایدهای خود براه افتادیم. گاید ما که اصلیتش یونانی بود هر از گاهی ما را در مکانهای مختلف توقف داده با افتخار فرازهایی از تاریخ 3000 ساله ی خود را جلو روی ما می گذاشت. داستانهای حیرت انگیزی که آدم از شنیدش سیر نمی شد. بنا به گفته ی این خانم راهنما این جزیزه محل نگه داری بیماران جذامی یا بیماران لاعلاج بود. آنها را به این جزیره می فرستادند تا امکان سرایت این بیماری به دیگران نباشد. اما همین بیماران رفته رفته برای خود اقتصادی و تمدنی برپا کردند. همچنین Spinalonga یکی از معدود مکانها در جزیره ی کرت بود که بسیار دیرتر از دیگر مکانها به اشغال «امپراطوری عثمانی» در آمد.
بعد از ساعتی گشت و گذار در جزیره، سفر دوم دریایی ما به جزیره Kolokita آغاز می شود. عبور از لابلای صخره های بلند و زیبا ...
عکس
مطابق گفته ی گایدمان «این غارها مخفی گاه پسر یکی از پادشاهان یونان بوده است. این پادشاه تمام فرزندان ذکورش را کور می کرده تا مبادا سودای رسیدن به قدرت را در سر بپرورانند. تا اینکه مادر یکی از این کودکان ـ ملکه ـ تصمیم می گیرد یکی از پسران خود را در یکی از این غارها پنهان کرده، تا از دست پدر در امان باشد.» داستانی که مشابه آن بسیار در تاریخ پادشاهی ما هم اتفاق افتاده است.
اکنون به جزیره می رسیم. آبی و نیلگونی اقیانوس بی نظیر است. آب آنقدر شفاف است که ماهی های قعر دریا دیده می شوند. من چنین دریایی را فقط در فیلم ها دیده ام. اینجا بهشت کوچک زمینی است. یک ساعت وقت داریم که در این ساحل بی نظیر تن به آب بزنیم. لنچ های متعددی در ساحل لنگر انداخته اند. و جمعیت کثیری در ساحل دیده می شود. پسران و دختران، مردان و زنان، بچه ها همه با هم چنان غرق در این زیبایی و لذت هستند که آدم فکر می کند این انسان ها صاحب هیچ دغدغه ای نیستند. هر کس دست کسی را گرفته و خود را به اینجا رسانده است. دلم از طرفی می گیرد. بارها با خود گفته ام که چرا جوانان مملکت ما نمی توانند از چنین موهبتی برخوردار باشند. چرا آنها نه؟
در ساحل جوانان را می بینید که به کارهای مختلف مشغولند. از شنا کردن گرفته تا مثل این دختر و پسر جوان که به عنوان مدل از یکدیگر عکس میگیرند.
طبق قرار ساعت 1400 به ما نهار می دهند. گوشت کبابی، یک لیوان شراب یا آب میوه، میوه و یک تکه نان.
در راه برگشت به هتل جوانان توریستی را می بینیم که با موتور سیکلت های سواری کرایه شهرها را غرق کرده بودند. واقعا چهره ی شهر این دختران و پسران اروپایی دگرگون کرده اند.
ساعت 20 به خانه می رسیم.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر