اولین توریست یا به قول امروزی ها گردشگر ایرانی که در تاریخ ایران نامش ثبت شده است «حاج محمد علی سیاح» می باشد که حدود 150 سال پیش زندگی می کرد. البته این آقا هم بعد از فرار از خانه ی پدری با دربدری و بی پولی به طور اتفاقی سر از اروپا در آورد و «توریست» از آب در آمد، و این افتخاربه طور شانسی به نام ایشان ثبت گردید. اینطور نبوده است که بر طبق برنامه یا حساب و کتاب دست به این کار زده باشد. در واقع پدر« سیاح» می خواسته از او یک طلبه بسازد و ایشان فرار را بر قرار یعنی طلبگی ترجیح داده. در واقع باید او را یک جورهایی اولین توریست پناهنده نامید. مثل ما که یه جورهایی اولین پناهنده ی توریست هستیم. اما سیاح یادش رفته بود که «ملا شدن چه آسان، توریست شدن چه مشکل!» چرا وقتی مشاهدات خود از این سفرها را به تحریر درآورد تا مردم ایران را متوجه ی آنچه در « بلاد کفر» می گذرد بگرداند، با مهملات واهی و به بهانه های مختلف توسط سازمان خفیه ی ناصرالدین شاه دستگیر و روانه ی زندان گردید. البته این را عرض کنم که نه اینکه حاج سیاح در کتاب خود سخنی از بی لیاقتی های ناصرالدین شاه به میان آورده و «امنیت ملی» آنروز را به خطر انداخته باشد، خیر. بلکه از آنجایی که حاجی خوبی های فرنگ را برجسته کرده و آنرا ستوده بود و گفته بود که « یا ایهالناس! مردم بلاد فرنگ آنچه در وصف بهشت آمده است را برای خود در در همین دنیا دست و پا کرده اند»، مورد غضب و کین قبله ی عالم و آخوندهای آن زمان قرار گرفت.
این هم عکسی از این جهانگرد پیر که زنجیرها بر دست و پای او خود وضع و روزگار او را به خوبی نشان می دهد.
اگر کنجکاو هستید که بیشتر در باره ی این اولین جهانگرد یا توریست نگون بخت بخوانید می توانید در جای خالی ما در چهار قسمت در باره ی او مطالعه کنید.
فلسفه ی توریست های ایرانی
بر اساس شواهد موجود، اگر چه شرایط امروز گردشگری برای ایرانی های با ذوق پیشرفت زیادی به نسبت 150 سال پیش ـ یعنی زمان حیات حاج سیاح اولین توریست ایرانی ـ داشته و تسهیلات رفاهی جدید از قبیل وجود وسائط نقلیه مدرن مثل قطار، هواپیما، اتومبیل های کولر دار، مراکز توریستی، شهر بازی، باغ وحش، خانم های بی حجاب و بدتر از آن «بی کینی پوش» و عینک های آفتابی کاملا تیره برای دید زدن و دیده نشدن، و غیره زمینه ی شوق داشتن به اینکار را سهل تر کرده است، لیکن «فلسفه ی توریسم ایرانی» در این سالها هیچگونه پیشرفتی نداشته هیچ، تازه پسرفت هم داشته است. از این رو بنده بعنوان یک توریست مدرن ایرانی السابق این سفرنامه ی تابستانی را تحریر کردم تا شاید بعد از 150 سال دیگر کسی هم نام ما را کشف و به عنوان دومین توریست در تاریخ ایران ضمیمه نموده و در کنار «حاج سیاح» مشمول افتخارات گرداند.
توریست های واقعی
نروژی ها و کلا «فرنگی ها» در سال حداقل یکی دو بار به مسافرت خارج از کشور نائل می شوند. آنها به دلیل مشغله ی زیاد، در هنگام تعطیلات معمولا کشورهای گرمسیر را برای اینگونه سفرها برمی گزینند و این کار را به چند دلیل انجام می دهند:
ـ که از آب و هوای مناسب و معمولا گرم استفاده کرده باشند؛
ـ که تفریح و استراحت به اندازه ی کافی کرده باشند؛
ـ که در کنار یکدیگر بودن را ـ منظور خانواده است ـ بیشتر حس کرده باشند؛
ـ که دیدن جاهای جدید را تجربه کرده باشند؛
ـ که به اندوخته ها و تجربه هایشان افزوده باشند؛
ـ و در نهایت پس انداز خود را در راه عشق و صفا خرج کرده باشند. به عقیده ی آنها این «تجدید قوای» خوبی برای آغاز دوباره هاست.
اما همانطور که گفتم « فرهنگ توریسم یا گردشگری» در بین ما ایرانی ها سابقه ی چندانی ندارد ـ 150 سال ـ که آنهم نه آغاز درست و حسابی داشته و نه به آخر و عاقبت خوشی انجامیده است. (نگاه کنید به عکس بالا) و طبیعی است که هنوز این واژه در میان ما آنچنان جا نیافتاده باشد. (اصلش را بخواهیم غیر طبیعی است) بنابر این دشوار است که از این صنعت یا هنر که نزد ایرانیان است و بس، سخن زیادی بر زبان آورد.
از این رو من به سلیقه ی خود توریست های ایرانی را به دو گروه تقسیم می کنم:
1ـ «توریست های داخل وطنی»
2ـ «توریست های خارج وطنی»
توریست های داخل وطنی
بهتر است راجع به این دسته زیاد حرف به میان نیاوریم. با گرانی و وضع معیشتی و اقتصادی موجود در داخل کشور بعید می دانم که توریستی هم در ایران باشد که قادر گردد به سفرهای توریستی خارج از کشور اقدام نماید. اگر هم باشد بیشتر سفرهای تجارتی مد نظر است تا توریستی! ـ به عنوان مثال مورد کشور دوبی ـ از این رو سفرهای توریستی ایرانیان معمولا در دایره ی بسته ی داخل کشور خلاصه شده و به «دید و بازدیدهای تکراری دور و نزدیک فامیلی و اقوام» خلاصه می شود. اگر به زبان خودمانی گفته باشیم توریست های ایرانی همانهایی هستند که گاه و بیگاه بر سر فامیل و بستگان خود در دیگر شهرها، مخصوصا شهرهای خوش آب و هوا خراب شده و با اظهار اینکه «داشتیم از این طرفها رد می شدیم گفتیم یک سری هم به شما زده و اظهار ادبی کرده باشیم» بیشتر جنبه « ادبی» دارد تا توریسم!
دسته ی دیگر از این گروه کسانی هستند که به سفرهای زیارتی تن در می دهند، که هیچکدام از فاکتورهایی که در بالا برای توریست های فرنگی ها برشمردیم را در بر نمی گیرد. بلکه فقط به خاطر بردن «ثواب» بوده و توریست مورد نظر به این سفر «طلبیده» می شود. بنابر این نمی دانم آیا اصلا نام توریست بر اینگونه توریست ها گذاردن کار درستی است یا خیر!
توریست های خارج وطنی
دسته ی دوم، توریست های ایرانی مقیم خارج هستند که باز در تردید هستم که واقعا می توان نام توریست بر اینها نهاد یا خیر! چرا که ایشان هم گرچه به سفرهای «خارج» اقدام می کنند ولی خارج از نظر ایشان همان سرزمین پدری یعنی «ایران» خودمان بوده و هدف از توریسم هم «تجدید دیدار» می باشد. بنابر این مشکل که مفاد فاکتورها و شرط و شروطات نامبرده ی بالا در این سفرها منظور گردد. در بعضی موارد حتی «استفاده از آب و هوای مناسب» که شرایط اولیه یک مسافرت توریستی است تامین نمی شود. به عنوان مثال احمد آقا اهل بوشهر است. هر سال برای تعطیلات تابستان به این شهر تشریف می برد و هر سال هم از گرمای 50 درجه آنجا شکایت می کند.
در بسیاری از سفرهای ایرانی مورد «استراحت کافی» هم میسر نمی شود. دوستی شکایت میکرد که هر روز یا دعوت بودیم یا دعوت بودند. دید و باز دید. خاله، عمه، بعدش عمو، دایی و خلاصه ایل و تبار که تازه وقت هم کم آوردیم.
مورد داشتن «تفریحات دل به خواه» در کشوری مثل ایران هم لازم به گفتن نیست. معرف حضور همه ی دوستان است. در واقع چنین تفریحاتی عین یک قمار است. بگیر و نگیر دارد. «ای وای نگیرندم، ای وای فلان و ای وای بسار!» بسیاری از توریست های ایرانی از همان بدو ورود به این کشور ترس و لرز و دلهره تمام وجودشان را فرا می گیرد تا موقع برگشت. برخی دیگر علاوه بر استرس، خاطرات بسیار مکدر و تلخی را نیز با خود به یادگار می آورند که در مواردی تا آخر عمر شان مثل یک زخم باقی می ماند. چند سال پیش روزنامه ها ماجرای سفر یک جوان ایرانی مقیم دانمارک که با دوست دختر دانمارکی خود به ایران تشریف برده بود را انتشار داده بودند. این جوان چنان مورد پذیرایی قرار گرفته بود که بعد از برگشت از ایران سرگذشت غم انگیز خود را که با زندان و شکنجه همراه بوده در روزنامه ها تحت عنوان «فرار از جهنم» انتشار داده بود. من نمی فهمم که این چه کاری است؟ آدم اینهمه خرج کند که نتیجه اش خاطرات جهنمی باشد. گیلانی ها ضرب المثل خوبی دارند که می گوید «چره جنگل بوخوسیم، خواب پریشان بیدینیم».
شاید مورد مثبت «در کنار هم بودن» یکی از امتیازات این مسافرت ها در ایران شمرده شود، ولی باور کنید که در بسیاری موارد حتی این مورد هم ممکن نمی شود. یکی از آشناهای خانم گلایه می کرد که از هنگام سفر درست تا موقع بازگشت شان از ایران از شوهرش بی خبر می ماند. بر طبق گفته های این خانم شوهرش اغلب وقتش را با دوستان و همکلاسی های قدیمی می گذراند. به این می گویند «تجدید خاطره» ! از این رو کمتر همدیگر را می بینند.
و از همه مهمتر «شرط یاد گیری و اندوختن تجربه» اغلب در کشوری که دیکتاتوری است، سانسور است و مردم نمی توانند اظهار نظر کنند کمتر اتفاق می افتد. چرا که «آسمان ایران هر جا یه رنگ است» بنابر این شما چیز جدیدی یاد نمی گیرید. این بی تنوعی در ایران عزیز مخصوصا برای جوانهایی که در اینجا بزرگ شده اند و می خواهند اوقات خوبی را در ایران بگذرانند کسل کننده است. پسر یکی از فامیل ها بعد از سالها وقتی همراه خانواده اش برای یک سفر 4 هفته ای به ایران رفت، نتوانست آنجا را تحمل کند و هفته ی دوم تصمیم گرفت تا بلیط برگشت خود را به جلو اندازد.
البته بنده نمی خواهم فقط به جوانب منفی این سفرها نگاه کنم. و بسیار تلاش می کنم تا نکات مثبت را از این میان بیرون کشیده و در معرض قضاوت خوانندگان عزیز قرار دهم، ولی باور کنید که این کار آسان نیست. تازه بنده تحقیرها، محدودیت های اجتماعی را فاکتور گرفته ام. علاوه بر همه ی اینها که شمردیم سفرهای تکراری به سرزمین پدری می تواند از لحاظ فرهنگی نیز خسارت هایی نیز برای «توریست های خارج وطنی» ایجاد کند. تاثیر فرهنگ گردشگری بر روی بچه ها در خانواده مهم است. بعنوان مثال یکی از دلایلی که زبان انگلیسی را بچه ها در اروپا زود یاد می گیرند همین است. این بچه ها درکنار خانواده در این سفرها خیلی زود پی می برند که دانستن انگلیسی نیاز مبرمی است که می تواند نیازمندی های آنها را برطرف نموده و موجب گشودن پنجره ای به سوی دنیای اطراف آنها باشد. بچه ها با این سفرها مستقل بودن، غریب بودن و فکر کردن را تمرین می کنند. یکی از دوستان مقیم نروژ من بعد از بیست و اندی سال اقامت در این کشور هنوز «اسپانیا» را ندیده است جزایر قناری را نمی شناسد. یا حتی ترکیه را. چرا که هر سال تابستان دست زن و بچه اش را گرفته و راهی ایران می شود. بالطبع بچه های آنها نیز جهان اطراف را تجربه نکرده اند. به غیر از این، هر دو ماه یکبار هم به کشور سوئد تشریف فرما شده که مقصود این سفرها نه از برای گردشگری بلکه برای خرید گوشت و مرغ و سیگار و مشروب ارزان می باشد.
بنابر این در دایره تکرار مکررات عمر می گذرانند.
تشخیص توریست اصل از بدل
راستش چنین بر می آید که گویا قیافه های ما فقط بدرد «پناهندگی» می خورد نه توریسم. گویا ما اصلا توریست بدنیا نیامده و در پیشانی ما نوشته نشده است که ما هم خب دل داریم و می توانیم «صفا» کنیم. چرا که هر از گاهی هم که یکی دو مورد انگشت شمار از ما پیدا می شود که واقعا جهت گردشگری عازم گردش می شود، با ناباوری دیگران روبرو می شود و «مشکل هویتی» پیدا می کند. یعنی چه؟ یعنی اینکه آنقدر ما مردم «آن طرفی» به سفرهای توریستی نائل نیامده ایم، که مردم توریست پذیر ما را به عنوان توریست نمی شناسند. اصلا ائلمنت های جدیدی مثل «ریخت و شمایل»، «رنگ و رو»، «ملیت» و «زبان» در امر توریسم دخیل شده است. به عبارتی مردم دنیا عادت کرده اند توریست ها را با «چشم های آبی»، سر و کله بور و یا مثلا لهجه ی انگلیسی ببینند! حتی خود ما هم مشکل که باور کنیم مثلا آدمی با پشم و ریش و ته لهجه ی عربی یا مثلا خانمی که در دمای 40 درجه خود را زیر «بورکا» پوشانده بتواند توریست باشد.
ادامه دارد
کاریکاتور از مانا نیستانی
عکس از کتاب سفر نامه ی حاج محمد علی سیاح به فرهنگ نوشته ی علی دهباشی
aval bebakhshid ke pinglish minvisam:
پاسخحذفdayi man ehsas mikonam ke matne shoma yek meghdar bias dare va shoma ba avordan mesal az adam haye atrafetoon nemitoonid be masale omoomiyat bedid. mesle inke iranihaye kharej az keshvar mahdood be panahandegan nistand.va man dar toole 3 sal zendegim dar inja kheyli naghze in chiz hayi ke goftid ro didam. masalan hamin tabestoon yeki az doostane man ke daneshjooye computere ba doost dokhtare amrikayish be iran raftand va az axhaye dokhtare ke ba lebas haye mahaliye irani gerefte bood va jahaye mokhtalefi ke rafte bood maloom bood ke hesabi gashtand.va hich moshkeli ham barashoon pish nayoomad. chand vaght ghabl ham yeki dige az doostanam ba doost pesare canadayish raftand iran va baz hamechiz bi moshkel pish raft.
yek masaleye dige ine ke inja daneshjoo haye irani maroofand ke be har safare elmi ke mirand va be vasetash visa migarand az hamoon ja morkhasi haye salanashoon ro estefadeh mikoannd va be shahr haye dige dar hamoon keshvar miran ke khosh begzaroonand. masalan khode man sale pish ke be michigan raftam az hamoonja ye hafte roosh morkhasi gereftam va be saint louis raftam, christmass parsal ham ba sharayete sakhti ke irani ha bara gereftan visa amrika darand , 4 mah montazer moondam va visa amrika gereftam ta newyork to ke in hame too film ha didam az nazdik bebinam. bara emsal ham christmas dobare baranmeh daram mirizam. va man ba in hame safaram ba dar amade daneshjooyi jozve khoone neshin tarin ha mahsoob misham. inja hata bacheha dar grouh haye 10 nafari bara visa amrika eghdam mikonand va ba docharkhe chand nafari be shahrhaye amrika mirand va shab ha camp mikoannd va koli safa mikonand. man vase hamin kheyli tajob mikonam ke shoma migid iraniha ahle gardesh nistand. hame inja midoonand ke safar az inja be iran, safar nist serfan didane khanevadast va pool hashon ro joori jam mikonand ke be safarhaye dige ham beresand. hata man alan az tarighe facebook mibinam ke kheyli az doostane iranam ke hamseno sale manand va ezdevaj kardan safarhaye keshvarhaye atraf mesle torkiye, dubai va baghiye jaha ke kheyli moshkele visa nadaran va rahat tar mishe raft, moratab tabestoon ha miran. ya chera rahe door berim, maman babaye khodam ro ba sali do safar begirid, ta khaleh zarifeh va sharareh. amalan har ki ke vosesh berese va betoone visa begire moratab safar ham mikone. va alabte in kheyli ghabele fahme ke ba sharayete eghtesadiye alan iran bara mardom safar kardan geroon bashe vali inke oonayi ke mitoonand mikoanand, shayad neshoon bede ke oonayi ham ke nemikoand age mitoonestand mikardand. Hala begzarim az esfahano shirazo kermano inajha ke dar ayame tatil amalan nemishe raft va didani ham hastand. :)
dar akahr ham man az in safar namatoon kheyli tashakor mikonam chon shayad ma hala hala ha oroopa rahat natoonim biyaym vali hadeaghal midoonim jahaye tafrihish che shekliye :)
Sara
اول ببخشید که پینگلیش مینویسم:
پاسخحذفدایی من احساس میکنم که متن شما یک مقدار بایاس داره و شما با آوردن مثال از آدمهای اطرافتون نمیتونید به مساله عمومیت بدید. مثل اینکه ایرانیهای خارج از کشور محدود به پناهندگان نیستند.و من در طول ۳ سال زندگیم در اینجا خیلی نقض این چیزهایی که گفتید رو دیدم. مثلا همین تابستون یکی از دوستان من که دانشجوی کامپیوتر با دوست دختر امریکاییش به ایران رفتند و از عکسهای دختر که با لباسهای محلی ایرانی گرفته بود و جاهای مختلفی که رفته بود معلوم بود که حسابی گشتند.و هیچ مشکلی هم براشون پیش نیومد. چند وقت قبل هم یکی دیگه از دوستانم با دوست پسر کانادایی ش رفتند ایران و باز همهچیز بی مشکل پیش رفت.
یک مسالهٔ دیگه اینه که اینجا دانشجوهای ایرانی معروفند که به هر سفر علمی که میرند و به وسط ش ویزا میگرند از همون جا مرخصیهای سالیانه شون رو استفاده میکنند و به شهرهای دیگه در همون کشور میرن که خوش بگذرونند. مثلا خود من سال پیش که به میشیگان رفتم از همونجا یه هفته روش مرخصی گرفتم و به سنت لوییس رفتم، کریسمس پارسال هم با شرایط سختی که ایرانیها برا گرفتن ویزا آمریکا دارند ، ۴ ماه منتظر موندم و ویزا آمریکا گرفتم تا نیویورک تو که این همه تو فیلمها دیدم از نزدیک ببینم. برا امسال هم کریسمس دوباره برنامه دارم میریزم. و من با این همه سفرم با در آماده دانشجویی جزو خون نشینترینها محسوب میشم. اینجا حتا بچها در گروههای ۱۰ نفری برا ویزا آمریکا اقدام میکنند و با دوچرخه چند نفری به شهرهای آمریکا میرند و شبها کمپ میکنند و کلی صفا میکنند. من واسه همین خیلی تعجب میکنم که شما میگید ایرانیها اهل گردش نیستند. همه اینجا میدونند که سفر از اینجا به ایران، سفر نیست صرفاً دیدن خانوادست و پولهاشون رو جوری جمع میکنند که به سفرهای دیگه هم برساند. حتا من الان از طریقه فیسبوک میبینم که خیلی از دوستان ایرانم که همسن و سال منند و ازدواج کردن سفرهای کشورهای اطراف مثل ترکیه، دوبی و بقیه جاها که خیلی مشکله ویزا ندران و راحت تر میشه رفت، مراتب تابستونها میرن. یا چرا راه دور بریم، مامان بابای خودم رو با سالی دو سفر بگیرید، تا خاله ظریفه و شراره. عملا هر کی که وسعش برسه و بتونه ویزا بگیر مراتب سفر هم میکنه. و البته این خیلی قابل فهم که با شرایط اقتصادی الان ایران برا مردم سفر کردن گرون باشه ولی اینکه اونایی که میتونند میکنند، شاید نشون بده که اونایی هم که نمیکند اگه میتونستند میکردند. حالا بگذریم از اصفهانو شیرازو کرمانو اینژا که در ایام تعطیل عملا نمیشه رفت و دیدنی هم هستند. :)
در آخر هم من از این سفر نامتون خیلی تشکر میکنم چون شاید ما حالا حالاها اروپا راحت نتونیم بیعیم ولی حداقل میدونیم جاهای تفریحیش چه شکلیه