در زمان شاه یک بازجو مطبوعات چی نبود


در روزهای انقلاب 57 من در سنی بودم که اکثر جوانها امروز هستند. من هم همان شوقی را داشتم که امروز این جوانها دارند. اما آن روز و اینروزها بسیار متفاوت بود و هست. خوب یاد دارم که در دفتر خاطراتم مجموعه ای از عکس های تظاهرات و اعتراضات مردمی درست کرده بودم. اما آن زمان برای یافتن منبع، نه اینترنتی بود که آدم عکس ها را از داخل آن مطابق سلیقه اش انتخاب کند ونه یوتوبی که گزارش و اتفاقات را اینطور به طور زنده ثبت نماید. جالب است. الان که دارم به منابع و مطالب آنروزها فکر می کنم، به ذهنم چیزهایی می آید که شاید تا به امروز بدانها اندیشه نکرده بودم. مجموعه ی عکس های تظاهرات و اعتراضات مردمی و مطالب و مقاله های ضد شاه که من جمع کرده بود چیزی نبود جز بریده های جراید و روزنامه های دولتی آن زمان مثل کیهان و اطلاعات! مثلا یکی ازآنها عکس سربازی بود که بسوی یک تظاهر کننده شلیک می کرد. تیتر بزرگ کیهان یا اطلاعات چنین بود: «نزن سرباز!»
اما فقط این نبود. یادم هست که ما تظاهرات مردم را از تلویزیون می دیدیم و خبرنگاران خارجی از صبح تا شام در کوچه ها و پس کوچه ها به دنبال گزارش رسانی بودند.

هفته گذشته شنیدیم که امنیتی ها در روزنامه ها مستقر شدند تا حتی تیترهای روزنامه های مخالف را بنا به دلخواه خود تغییر دهند. همچنین پیشتر دیدیم که چطور جمهوری اسلامی تن به آبرو ریزی آشکاری داده و خبرنگاران خارجی را از کار کردن و گزارش فرستادن منع کرد. همین دیروز هم یک خبرنگار انگلیسی ـ یونانی دستگیر شد. برای اینکه علیرغم اخطار رژیم حاضر نشده بود که کار حرفه ای خود را تعطیل کند...

خیلی جالب است. باور کنید همه ی این ها همین الان به ذهن من آمده. همه ی این اتفاقات در همین چند روز بعد از انتخابات اتفاق افتاده، یعنی لازم نیست آدم مثل آقای شریعتمداری نماینده ی آقای خامنه ای در روزنامه کیهان، کله سه کنجی اش را به کار اندازد تا این اتفاقات را به یاد آورد.
ایشان می نویسد: «ده ها کشته و زخمی، تخریب گسترده اموال عمومی، آتش سوزی های وسیع و صدها مورد تخریب خودروهای مردم حاصل دو هفته قانون گریزی و خودخواهی میرحسین موسوی است.» (کیهان ـ چهارشنبه 24 ژوئن) و در جای دیگر هم می نویسد: « پس از اتمام سخنان تند موسوی، تعدادی از آشوب گران و هواداران افراطی او به جان مردم بی گناه افتادند. تخریب صدها دستگاه اتوبوس و وسیله نقلیه عمومی، آتش زدن وسیع بانکها، شکستن شیشه های منازل مردم و در نهایت جنایت مهدکودک «آوای باران» نمونه ای از کارنامه ۲۵ خرداد ٨٨ آشوب گران طرفدار موسوی است. » (همانجا)
و نکاتی از این دست که حیف است وقت شریف خود را با خواندن مطالب کیهان بگیرید. کسی نیست از این آقای شریعتمداری بپرسد که اصلا حق با شماست و شما درست می گویید که مثلا «اغتشاشگران پس از شنیدن سخنان افراطی موسوی که در نوع خود بی نظیر بود به سمت پایگاه بسیجی که در ابتدای خیابان محمدعلی جناح قرار داشت حمله کردند. آشوب گران که مجهز به سلاح گرم بودند در این یورش وحشیانه به سمت مادر و دختری که از ترس به داخل یک مهدکودک پناه برده بودند آتش گشودند و آنها را به شهادت رساندند. نقاب زدگان سبزپوش به این نیز بسنده نکردند وبا قمه کشی و قداره بندی چند هموطن دیگر را به شیوه های فجیعی به قتل رسانده و یا زخمی کردند. طبق آمارهای رسمی فجایع ۲۵ خرداد به کشته شدن حداقل هفت انسان بی گناه، ٣۶ زخمی و تخریب گسترده اموال عمومی و... انجامید.» (همانجا) خب اگر چنین است پس چرا نمی گذارید خبرنگاران خارجی از این اغتشاشگران فیلم و گزارش تهیه کنند؟ چرا در اینترنت و اطلاعات را بروی مردم بسته اید؟ چرا این اغتشاش گران تا حالا یک بسیجی را که اینچنین به روی مردم آتش می گشاید نکشته است و از دماغ ماموران شما تا حالا یک چکه هم خون نیامده است. این چه اغتشاشگری است که اصلا با حکومتی ها کار ندارد و فقط هدفش مردم معترض است؟!

سی سال تمام مغز همین جوانان را با همین شیوه ها پر کرده اید. خب اگر قرار بود این روش جواب بدهد که امروز این جوان «اغتشاشگر» از آب نمی آمد. خب اگر واقعا آقای شریعتمداری یک شخص مطبوعاتی بود باید حتما به این مطلب توجه می کرد. اتفاقا این خود یکی از معضلات جامعه ی ماست که مثلا افراد بنابه حرفه و تخصص شان به کار گمارده نمی شوند. که اگر چنین بود مسلم بود که یک بازجو باید در زندان کار خود را دنبال می کرد و نه در مطبوعات (گر چه گزارش های غیر رسمی حکایت از آن دارد که اتفاقا اینروزها ایشان سرش را با حرفه اصلی خود گرم کرده و به این خاطر وقت کمتری دارد تا به نوشتن مطلب در روزنامه بپردازد).

***
دارم فکر می کنم که سی سال پیش من هم جوانی بودم مثل همین ها. شور دانستن و آزادی چنان بود که انسان حاضر بود حتی زندگی اش را بدهد. اما با خود فکر می کنم که اگر من «جوان امروزی» بودم کدام منبع اطلاعاتی را باید انتخاب می کردم تا برای آیندگان بعد از خود چیزی به عنوان «سند» باقی بماند. نه هر چقدر هم که در این مسئله اختلاف باشد در این یکی شکی نیست که آنروزها نسل انقلابی من این یک چیز را هرگز اینچنین تجربه نکرد و آن اینکه بازجو و شکنجه گر کار مطبوعاتی نمی کرد!

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!