۱۳۸۹/۱۰/۱۱

«جای خالی ما» سه ساله شد!

«جای خالی ما» امروز سه ساله شد. انگار همین دیروز بود. ایده های زیادی در سر داشتم. از همان روز اول ورودم به این کشور، قرار بود که به یکی از آرزوهای بزرگ زندگی م دست پیدا کنم. آرزویی که از ده سالگی با من بزرگ شده بود. با من پیر شده بود. با خوب و بد من ساخته بود. نوشتن را می گویم. همه ی آن چیزی که می خواستم، این بود. می خواستم بنویسم. آرزوی نوشتن! اما در کشوری زندگی می کردم که قصاب آرزوها بود. از این رو وقتی پایم به اینجا رسید، به مملکت آزاد نروژ، اول از همه نفس عمیقی کشیدم. بعد پروژه ی اولین نشریه نروژی زبانم را با کمک چند تن از زبان آموزان در کورس زبان نروژی عملی کردم. بدین ترتیب به دنیای نوشتن باز گشتم. اما این عطش اوج گرفت. و خیلی زود به عنوان خبرنگار آزاد یکی از روزنامه های محلی مشغول به کار شدم. بعد از یک سال کار در روزنامه، و کسب تجربیات بسیار در این ره، همچنین همکاری با نشریات اینترنتی، بر این شدم که خود یک مجله یا نشریه راه اندازی کنم. اما در نیمه ی راه متوقف شدم. به دلایل مختلف. یکی از دلایل این بود که این یک کار جمعی بود. و کمتر ایرانیانی به تور من خوردند که اهل کار جمعی باشند. آنهایی هم که بودند اهل فرهنگ نبودند. بنابر این خود دست به کار شدم. دست خالی و تنها. و «جای خالی ما» را راه انداختم. نوشتم:

«جای خالی ما»، بعد از سالها طی کردن راه های بی ثمر طرح شد. گفتم بگذار خود، خودمان را فراموش نکنیم. گفتم بگذار مثل بخار هوا نشویم. شاید باید یک جایی خیر خودمان را می گرفتیم که ثبت شویم. جایی، نقطه ای، تا روزی ـ گاری امکان بازگشت به آنچه که امروز بوده ایم را بیابیم. تا روزگاری بدون دردسر آنچه را که برما گذشته است را مرور کنیم. گفتم این می تواند جای خالی ما را پر کند. البته که پر نمی کند. چطور باید پرکند؟ کجا را باید پر کند؟ توی همین «جمع فضلایمان» که خود را «نابغه عصر» می نامند و حتی حاضر نیستند سلام های دو کلاس پایین تر از خود شان را علیک بگیرند، چطور می توانی ادعا کنی که جای شما خالی است فضلا؟!

و همانطور که گفتم قرار نبود جایم پر شود. البته که مدعی نیستم. و قرار هم نیست ادعایی در کار باشد. هنوز بسیار با آنچه که مورد انتظار بود فاصله است. و قراری هم ندارم که که این فاصله را الزاما طی کنم. پروژه ی «جای خالی ما» یکی از چندین پروژه های زندگی در خارج تلقی می شود. طی مدت فوق من روی پروژه های دیگری نیز کار کرده ام. از پی گرفتن تحصیلات دانشگاهی، انتشار دو کتاب به زبان نروژی، راه اندازی وبلاگ نروژی زبانم به نام Gjennom vinduet mitt و همچنین چندین پروژه ی درسی برای تکمیل «متدهای آموزشی برای بچه های دو زبانه» که هنوز در دست اقدام اند. از این رو وقت و زمان کمی برای «جای خالی ما» می ماند. اکنون من از «جای خالی ما» به عنوان خانه ی ایده هایم استفاده می کنم. من از این خانه برای بیان افکار خود استفاده می کنم. و در این راه خود بسیار آموخته ام و اندوخته ام.

در این سه سال انتشار، استراتژی های مختلفی را آزموده ام. گاها بیشتر روی مسائل سیاسی تمرکز کرده ام، و کم کم از لحن جدی و رسمی رسانه ای فاصله گرفته ام. اکنون فرم راحت تری را برای نوشتن انتخاب کرده ام. سیاست ایران یکی از عمده ترین مطالب مرا تشکیل می دهد. اخبار نروژ، موسیقی، اخبار سینما، ادبیات، شعر، و مسائل تربیتی و آموزشی، و از همه مهمتر زندگی شخصی خودم که این اواخر بیشتر در وبلاگ انعکاس داشته است.

خوشحالم که سه سال فراز و نشیب ها را رد کردم. مطمئنا فراز و نشیب های بیشتری هم در راه است...


اولین پست من در جای خالی ما:

چرا جای خالی ما؟

۵ نظر:

  1. حبیبه گفت
    بهت افتخار می‌کنیم مختار جان، خدا را شکر که به خواستهات رسیدی و موفق هم شدی، مطمئن باش با این ذوق و پشتکاری که تو داری اون فاصله کوتاه می‌شه و کم کم از بین میره و تو به انتظارت میرسی‌،انشاالله روزی برسه که بنویسی‌، امروز ۵۰ سال از عمر وبلاگم میگذره و ما هم باشیم که دوباره نظرمون را برات بنویسیم
    I LOVE YOU FOR EVER

    پاسخحذف
  2. Morad

    با گذشت سه سال از عمر جای خالی‌،
    با آن همه سوژه‌های عالی‌،
    نامه‌ای داشتم ارسالی‌ ،
    از دوست پار سالی‌،
    گفت که که به تو بگویم،
    این قدر به خود نبالی،
    که هیچ نبود ز میان مطالب ،
    حتا اشاره‌ای به قالی،
    مگر سر لجاجت با هنر داری،
    که به آن نمیدهی حالی‌،
    لیک نگری کن دوباره،
    هر وقت که سر حالی‌،
    البته که آنجا سرد است ،
    بی‌ درنگ بپیچ به خود شالی،
    پر کن از هنر، لابلای جای خالی‌

    پاسخحذف
  3. Mohammad
    مثل اینکه همین دیروز بود که تازه وارد نروژ شده بودم و تو گوگل به دنبال دیکشنری نروژی به فارسی می‌گشتم که بطور اتفاقی‌ با " جای خالی‌ ما " آشنا شدم .اولش نظر خود نویسندهٔ وبلاگ رو خوندم ولی‌ چیز زیادی دستگیرم نشد ،ولی‌ با تعقیب کردن پست‌های بعدی نویسنده و آشنا شدن با افکار و عقاید او‌ تونستم که با نویسنده و مطالبش یه ارتباط خوبی برقرار کنم .یعنی‌ انگار که نویسنده وبلاگ ( مختار برازش ) داشت حرف دل منو میزد .حرف دل‌ من و هزاران پناهجوی دور از وطن رو .مخصوصا نسل جوان .خدا رو شکر گذارم که منو تو این کشور قریب تنها نذاشته ،درسته که هنوز موقعیت این پیش نیومده که از نزدیک با نویسنده ملاقات کنم ولی‌ متن صریح و روان ،فصاحت کلام و شناخت کامل نویسنده ( مختار برازش ) با نسل امروز تونست که منو به سمت خودش جلب کنه و انگار که سالهاست ما با هم آشنا هستیم .مختار جان انشاالله که همیشه سازت بزنه ،چرخ زندگیت بچرخه و وبلاگت آپدیت باشه . ۳ سالگی " جای خالی‌ ما " رو به خودت و خانواده محترمت تبریک میگم .به امید سالی‌ پر از تلاش و موفقیت برای شما .
    søndag kl. 21:00 · Liker

    پاسخحذف
  4. men derde moshterekem mera feryad kon,men minevisam pas hastem,be her zeban ke dani

    پاسخحذف
  5. محمد جان
    تو یکی از خواننده های صمیمی و خوب و وفادار من بودی و هستی. این خودش قوت قلبی برای امثال ماهاست که نهال شوق نوشتن را سرسبز نگه داریم. خیلی خوشحالم که تونستم تو رو ظرف این مدت به عنوان شخصی ای که الان دیگر فراتر از یک خواننده ی معمولی است در کنارم داشته باشم. به خاطر همه چیزهایی قشنگی که نوشتی ممنونم
    .

    پاسخحذف

معرفی فیلم: رؤیاهای پروانه

«رؤیاهای پروانه» یکی از فیلم هایی است که پیشنهاد می کنم ببینید. با تصاویری زیبا و شاعرانه ... یک فیلم درام و رمانتیک که زندگی دو  این د...