«جای خالی ما»، بعد از سالها طی کردن راه های بی ثمر طرح شد. گفتم بگذار خود، خودمان را فراموش نکنیم. گفتم بگذار مثل بخار هوا نشویم. شاید باید یک جایی خیر خودمان را می گرفتیم که ثبت شویم. جایی، نقطه ای، تا روزی ـ گاری امکان بازگشت به آنچه که امروز بوده ایم را بیابیم. تا روزگاری بدون دردسر آنچه را که برما گذشته است را مرور کنیم. گفتم این می تواند جای خالی ما را پر کند. البته که پر نمی کند. چطور باید پرکند؟ کجا را باید پر کند؟ توی همین «جمع فضلایمان» که خود را «نابغه عصر» می نامند و حتی حاضر نیستند سلام های دو کلاس پایین تر از خود شان را علیک بگیرند، چطور می توانی ادعا کنی که جای شما خالی است فضلا؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر