وحشت دوم خردادی ها از گسترش مبارزات و افشاگری ها!

بررسی اظهار نظر دو شخصیت دوم خردادی
کوتوله ها!
البته که باید شرایطی فراهم شود تا همه ی کسانی که صاحب نظر هستند قادر باشند نظرات خود را بگویند، ولی قبل از آن باید شرایطی هم باشد که بعضی از این نظرات بطور جدی نقد یا حتی طرد شود. مخصوصا نظراتی که فقط برای چوب لای چرخ انداختن طرح می شود و بس! در این صورت باید علاوه بر این نظرات انحرافی، با صاحبان این تفکرات نیز برخورد شود. منظورم برخورد فیزیکی نیست. منظورم این است که باید این عده را که در بین روشنفکران جا باز کرده اند انگشت نما کرد و به اصطلاح خودمانی آبرویشان را برد.
اجازه دهید از این به بعد در این مقاله از این افراد بعنوان «کوتوله» نام ببرم. یعنی همانهایی که از نظر من رشدشان در یک نقطه متوقف شده و بزرگتر از حدی که هستند نشده اند. ولی خود چنین می پندارند که قد و قامت شان که نصف بقیه است، محک اندازه ی دیگران است!
این کوتوله ها هر از گاهی بادی از خود در می کنند تا مردم نگویند که ایشان لال اند و زبان ندارند، تا القا کنند که هنوز در صحنه اند. اما نبودنشان در صحنه روشنفکری از بودنشان بهتر است؛ ننوشتن شان از نوشتنشان بهتر است. به قول یک شعر ترکی: « اولماماغی اولماغیندان یاخشی دیر.»
یکی از اینها آقای داریوش سجادی است که با نوشته ی اخیر خود چنان گندی زده که حال همرزم سابق خود ابراهیم نبوی را هم بهم زده است. به گونه ای که طنز نویس درجواب این برادر سابق نوشته: «
خفه شو یوسف»!
بار آخری که من سجادی را قابل نقد دانستم در رابطه با نامه ای بود که ایشان به سران کشورهای بزرگ از جمله امریکا نوشته و در کمال بی ادبی به نام ملت ایران از این کشورها خواسته بود که در مسئله حقوق بشر در ایران دخالت نکنند! آن هم درست زمانی که اکبر گنجی در زندان در اعتصاب غذا و در آستانه مرگ قرار گرفته و خانواده گنجی برای نجات جان این ژورنالیست در بند از جامعه ی جهانی استمداد طلبیده بود.
در آن موقع من برای سجادی نوشتم که آقا جان «
ما را به خیر تو امیدی نیست شر مرسان»!

اما بعد از سالها آزمون معلوم شد که گویا حرفه ی اصلی بعضی از این «کوتوله های دوم خردادی» و از جمله خود این آقا «شر» رساندن است. ایشان که بیشتر تخصصش در زمینه «انواع صیغه» و گفتن از «فوائد داشتن بمب اتمی» است و عمر خبرنگاری خود را در مناظره های طولانی با دیگر « کوتوله» های دوم خردادی گذرانده و طی سالها اقامتش در امریکا با امکانات کشور میزبان برای راه اندازی تلویزیون هما نه نقش یک رسانه ی اطلاع رسان مردمی، بلکه بعنوان یک رسانه ی «اطلاع رسان» به حکومت جمهوری اسلامی عمل کرده و «خیر» ایشان برای جنبش آزادیخواهی و حقوق بشر در ایران به اندازه ی یک قاشق چایخوری هم نبوده و محث رضای خدا یکبار هم نیامده در مورد اعتراضات دانشجویی در ایران و از دامنه سرکوب آن حرفی به میان آورد، ناگهان در مقابل رشد فزاینده حرکت دانشجویی و از جمله در برابر حرکت شجاعانه ی دانشجویان زنجان چماق تکفیر گرفته، آنها را به انحراف اخلاقی محکوم می کند. هنوز مرکب فیلم افشای دانشجویان زنجان از رئیس حراست دانشگاه که از قرار در صدد تجاوز به یکی از دانشجویان دختر بوده خشک نشده، این آقای اصلاح طلب دوم خردادی وارد معرکه شده حادثه را «ماجرای تهیه و انتشار فیلم» نامیده، و می نویسد که «این رسوائی قبل از آنکه دامن گیر استاد مزبور باشد مؤید عمق بی آزرمی و بی شرمی آن دسته از دانشجویانی است که تن به چنین بازی کثیفی داده اند.» (نگاه کنید به مقاله ی
دام زولیخا)

ـ متهم کردن به جای دلجویی
سجادی که بجای دلجویی از دانشجویان بی پناهی که به دلیل ظلم مقامات دانشگاه و نبود سیستم قضایی مستقل و عادلی که به شکایات و فریاد آنها رسیدگی کند، خود دست به اقدام زده و با افشای مقام حراست دانشگاه که در واقع باید عهده دار حراست جان و ناموس دانشجویان در محیط دانشگاهی باشد، به آنها حمله ور شده دانشجویان را مستحق مجازات هم می داند. می نویسد: «دانشجویان مزبور با طراحی چنان دام غیراخلاقی خواسته یا ناخواسته استاد مزبور را ولو آنکه اتهامات مزبور به وی مبنی بر فساد اخلاقی برخوردار از صحت نیز باشد، اکنون در موضعی مظلومانه قرار داده و متقابلاً خود و جمیع دانشجویانی را که ساده اندیشانه تن به این قائله داده اند را در سکوی اتهام بی اخلاقی و بی شرمی نشانده اند.» (همانجا)
تله ی اخلاقی
داریوش سجادی زورش به حراستی ها نمی رسد، یا نمی خواهد برسد و یا هم به صرفه نیست که برسد، به جای محکوم کردن شیخ دانشگاه زنجان که این عمل بی ناموسی از او سر زده، دانشجویان بیچاره را خطاب قرار داده و آنها را در سکوی بی اخلاقی و بی شرمی می نشاند. از نظر او این دانشجویان بوده اند که با این «تله ی اخلاقی» قصد داشته اند استاد مظلوم را به «اسارت» بکشند. بنابر این به خود حق می دهد که با ریا کاری و پیش کشیدن این اصل حقوقی که «هیچ مقام یا فردی اعم از مسئولین حکومتی و شهروندان عادی حق ندارند در جامعه، بستر و زمینه اجرای جرم را فراهم کنند و خود در کمین دست از پا خطاکنندگان نشسته و پس از ارتکاب جرم آن ناغافلان، فاتحانه طعمه خود را به اسارت کشند» ـ همانجا ـ برای گفته های پیشین خود اعتبار بخرد.
ولی سجادی فراموش می کند بگوید که این دانشجوی دست از همه جا کوتاه کدام اختیاری و امکاناتی دارد که چنین «بستری» را برای «ازما بهتران» فراهم سازد. دانشجو که همواره در فشار و تظلم چنین «استادهایی» بوده، دنبال راهکاری است تا خود را از فشارهای موجود برهاند. سجادی به این کار ندارد که چه عامل و فشاری دانشجو را به این بستر رسانده که دست به چنین ریسکی می زند. (همانطور که می دانید خود دانشجویان درگیر این ماجرا و آن دختری که مورد تعرض قرار گرفته دستگیر شده اند) او همچنین به این نمی پردازد که این مورد فقط «مشت نمونه ی خروار» این استاد والامقام بوده و مملکت اسلامی ما پر است از چنین استادهایی که «چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند!»! و دانشجویان فقط گوشه ی کوچکی از آن را بالا داده اند.

دادن آدرس خطرناک برای سرکوب دانشجویان
بدتر از همه این او ست که به ماموران امنیتی و قضایی چنین آدرسی داده و آنرا با «گروهک تروریستی مسعود رجوی» مقایسه می کند:
«متاسفانه دانشجویان دانشگاه زنجان وارد بازی کثیفی شده اند که خیلی پیشتر از ایشان گروهک تروریستی مسعود رجوی با خلاقیتی بالاتر از این چند جوان هیجان زده و احساساتی آغاز کننده آن بود» ـ همان جا
خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل را! این بازی ها باید برای دانشجویان آشنا باشد. در 18 تیر 1378 هم این رفیقان نیمه راه با کنار کشیدن و تنها گذاردن جنبش دانشجویی که در حال اوج گرفتن بود، در واقع چراغ سبز را به نیروهای سرکوبگر نشان دادند تا به قلع و قمع آنها پرداخته و «فاجعه ی کوی دانشگاه» را رقم بزنند.

افشاگران و گروههای الحادی فدایی و منافقین
اما تنها این اصلاح طلب کوتوله نیست که به عنوان نماینده این خط فکری افشاگران را به مجاهدین نسبت داده تا رضایت خود را برای سرکوب آن آعلام کند. اخیرا یکی دیگز از چهره های معروف این خطه هم برای اینکه از این وضعیت نمدی کلاهی برای خود بدوزد، با توجه به افشاگری های بی سابقه علیه مقامات بالای جمهوری اسلامی، مخالفت خود را با هر گونه افشاگری اعلام کرده و آن را «شگرد» «منافقین و گروههای الحادی فدائی» خوانده و گفته: «پس از پیروزی انقلاب یکی از اصلی‌ترین شگردهای منافقین و گروه‌های الحادی فدایی خلق این بود که به مسئولان فشار می‌آوردند تا موضوعاتی را افشا کنند».
چاپلوسی بزرگان نظام
رسول منتجب نیا دبیر کل حزب اعتماد ملی این حرف را درحالی می زند که خود باید واقف به فساد موجود و توزیع ناعادلانه ی ثروت باشد. ولی گویا او دلشوره ی وسعت یافتن دامنه ی افشاگری ها را دارد. ایشان با استفاده از ادبیات سی ساله جمهوری اسلامی به جای اینکه به مضمون افشاگری ها بپردازد، با چاپلوسی چندش آوری از کسانی که در مزند اتهام ارتشا، فساد، رشوه و اختلاس های میلیاردی هستند بعنوان «سرمایه های اجتماعی» نام برده، با حمله به گروه رقیب ـ رئیس جمهور ـ اعلام می کند: «برخی گروه‌ها و اشخاص، عمران و آبادی خود را در تخریب دیگران می‌بینند و از ترور شخصیت بزرگان به دنبال دست و پا کردن شخصیتی برای خود هستند.» منتجب نیا در ادامه سخنانش می گوید «چه بسا در باطن اتفاقاتی که این روزها در جامعه ما علیه بزرگان نظام می‌افتد، دست‌های پنهانی وجود داشته باشد که افراد را به تخریب شخصیت‌های موجه تحریک کنند تا بتوانند به سرمایه‌های اجتماعی ضربه بزنند»
او بدون آنکه بیان کند منظورش کدامیک از بزرگانی است که در افشاگری های اخیر میلیاردها ثروت مملکت را به جیب شخصی خود سرازیر کرده، خاطر نشان می سازد که «یکی از شگردهای استکباری این است که هر از گاهی به مناسبت‌های مختلف، شخصیت و جایگاه یکی از بزرگان انقلاب و نظام را خدشه‌دار کند و سرمایه‌های بزرگ ملی ما را مورد تعدی و تعرض قرار دهد
آنچه که از اظهار نظرهای شتابزده ی این دو شخصیت دوم خردادی بر می آید اینکه هر دو از حرکت هایی که دامنه ی مبارزات مردمی را گسترش دهد بیمناکند. سجادی حرکت خودجوش دانشجویان را مورد حمله قرار داده و منتجب نیا علم دفاع از مقاماتی را بعهده گرفته است که در مزند اتهام های سنگینی قرار گرفته اند. آیا چنین اظهار نظرهایی در حالی که مردم کمرشان از تبعیض روز افزون خم شده و دانشجویان به استقبال گرامیداشت 18 تیر می روند، می تواند اتفاقی باشد؟

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!