جوانان ایران را «کرم خوردگی» تهدید می کند!


شايد تعجب آور باشد که این دیگر چه تیتری است. اما درست خوانده اید: کرم خوردگی!
چندی پیش يکی از دوستان هم ولایتی برای ديدارم از ایران آمده بود. بعد از حال و احوال و پرس و جو از اين و آن، با خبر شدم که فرزند یکی از آشنایان هنگام مرگ «کرم کرده» بود! متاسف شدم و تعجب کردم. گيلانی ها موقعی اصطلاح کرم کردن («کلمَ گودن» kəlmə gude ) را بکار می برند که شخص در حالت فلاکت باری فوت کرده باشد.
وقتی بیشتر در اين باره جویا شدم، اوتوضیح داد که شخص نامبرده اعتیاد به «کراک» داشته است. راستش من تا زمانی که در «خانه ی پدری» بودم این کلمه به گوشم آشنا نبود. ولی بر اساس گفته های او و شنيده های دیگر دو سه سالی است که ماده ای جدید و کشنده به نام کراک «کراک» در نزد جوانان ایرانی شناخته شده است و هر روز قربانیان بیشتری را به کام خود می گیرد. این ماده بسیار خطرناکتر از هروئین بوده و بعد از سه بار مصرف فرد را معتاد می کند.
چنانچه گویند بافت های بدن شخص معتاد به کراک به مرور زمان (حداکثر دوسال) دچار فرسودگی می شود. به گونه ای که ممکن است بخشی از اعضای بدن در اثر برخورد یا تصادف از هم جدا شود.

با این نوشته بنده قصد ریشه یابی این مسئله را ندارم ـ که در تخصص من هم نیست ـ ولی این سوال وجود دارد که «چرا در ایران موج اعتیاد چنین گسترده جوانان را گرفته است؟» هر موقع به ایران زنگ می زنم خبر می آید که «فلانی هم معتاد شده است!» انگار هر وقت ما خبری از ایران می گیریم باید همیشه انتظار این را داشته باشیم که یا یکی «سکته» کرده باشد یا هم که «معتاد» شده باشد. سوال اول خانواده ی دختر از خواستگار این است که آیا داماد معتاد نیست؟ هر پدر و مادری که در خانه نوجوانی دارد هراس این دارد که مبادا جوانش معتاد شود! مراقب اوست. مراقب دوستان اوست. تلفن های او را کنترل می کند. رفت و آمد های او را زیر نظر دارد. برای همان جوان زندانی در زندان بوجود می آید. طبیعی است که جوان احتیاج دارد که جوانی کند. توجه کنید که می گویم احتیاج و نه حق! جوان احتیاج دارد که شادمانی و نشاط خود را بروز دهد. جوان باید با دوست دختر خود در خیابان قدم بزند، یا با او در رستوران غذا بخورد و به موزیک دلخواه خود گوش دهد. جوان احتیاج دارد که در محیطی گرد آید و رقص و پایکوبی کند. حالا اسمش را هر چه می خواهید بگذارید. اما وقتی در جامعه ای او را محدود و محروم می کنند، او را میگیرند و با عنوان اوباش دور گردن او آفتابه گرفته و در شهر می چرخانند، دور از انتظار نیست که این جوان برای تامین نشاط روحی خود از مواد نشاط افزا استفاده کند.
فلان همسایه که روزگاری با او سلام و علیکی داشته ام یکی یک دانه پسرش را راهی «خارج» کرده و زنگی هم به من می زند که فلانی پسرم دارد می آید، تو را به خدا هوایش را داشته باش! وقتی سفارش می کنم که مادر اینکار را نکن او را می فرستی که چه؟ گوشش به من بدهکار نیست. تازه به من طعنه می زند که مگر پرتم! مگر نمی بینم که در این مملکت گل و بلبل چه خبر است. شاید فکر می کند که خوشی زیر دل مرا زده و حاضر نیستم که با دیگران قسمت کنم! اما او یک جواب ظاهرا قانع کننده برای خود و دیگران دارد. و آن اینکه «اینجا بماند که چه کند؟ مثل دیگران معتاد شود!» و همین جواب دهن مرا می بندد.
*
راستش این دیگر وحشتناک است. جامعه ی ما به چه درجه ای از قهقرایی رسیده است که مردمش به چنین مرحله ای رسیده اند. همین مردم که آرزو داشتند بچه هایشان را بفرستند خارج که تحصیل کنند، الان می فرستند که معتاد نشوند.
به هر حال من بیشتر کنجکاو شدم و با جستجو در یوتوب صحنه هاِِیی بدست آمد که خود من تمام و کمال قادر به تماشای آن نشدم. گفتم در وبلاگم به آن لینک دهم تا خوانندگان نیز این صحنه های رقت بار را ببینند. و در یابند که چه مصیبتی جوانان ما را تهدید می کند. لطفا اگر مشکل عصبی دارید از دیدن فیلم دوم خودداری کنید:

در این فیلم جوان معتادی را می بینید که بدن او را کرم زده است. همان کلم کوده به گیلکی خودمان:

فیلمی دیگر به مراتب وحشتناکتر:

عکس از سایت گندابه گرفته شده است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!