تجمع و همدردی مردمهنوز مردم در اقصا نقاط جهان از شوکی که در اثر شنیدن خبر «جوزف اتریشی» و 24 سال حبس دختر خود «الیزابت» گرفته، در نیامده اند. بسیاری در شهرهای اتریش جمع شده، وبا قربانیان این حادثه همدردی می کنند.
ـ چگونه این مرد قادر بوده چنین کنترلی بر روی الیزابت و بچه های او که یکی از آنها 19 ساله بوده داشته باشد؟ آیا با خشونت و تهدید توانست 24 سال آنها را از آزادی و فضای بیرون محروم کند؟
الیزابت در جایی به ماموران پلیس گفته است که پدر تهدید می کرده که او و بچه هایش را با گاز خواهد کشت. در عرض این 24 سال چگونه سیستم غذا رسانی، (آن هم حداقل به چهار نفرچرا که به گفته ی بی بی سی«یوزف، سه فرزند دیگر را هم از زیرزمین بیرون آورده و آنها را در مقابل خانه ای که با همسرش دارد به همراه نامه ای مبنی براینکه الیزابت نمی تواند از آنها نگهداری کند رها کرده بود. بعد این سه کودک را به فرزندی قبول کرده و آنها زندگی نسبتا عادی داشته اند.») و تخلیه زباله از زیر زمین امکان پذیر بوده و باعث ایجاد شک در بین خانواده و همسایه ها نشده است؟
آیا جوزف دستیاری هم داشته است؟ بسیاری مضنون هستند که آیا این امر به تنهایی امکان پذیر بوده است؟ چرا که پیر مرد چندین بار اقدام به مسافرت های تفریحی کرده بود که در بعضی موارد سه هفته هم طول کشیده است! بنابر این مسئله غذارسانی و تامین مایحتاج در بند مانده ها می توانست برای خود معمای بزرگی باشد!

یک آلمانی بازنشسته بعد از دیدن عکس جوزف در رسانه های آلمان، فاش ساخته که او با جوزف رفت و آمد داشته و در یکی از مسافرت ها به تایلند با هم بوده اند.
در فیلم جوزف را می بینید که در یکی از این مسافرت هاست:
فیلم جوزف در یکی از تعطیلات
پدر و پدر بزرگ بچه ها!
آزمایش های DNA نشان می دهد که بچه های الیزابت مال پدر اوست. به عبارتی جوزف هم پدر و هم پدر بزرگ این بچه هاست. اما او هیچ احساس ندامتی از این موضوع نشان نمی دهد. پیر مرد در بازجویی گفته است که برای اینکه دخترش را از افتادن در دام اعتیاد نجات دهد اقدام به حبس او کرد.
الیزابت هنگامی که 16 سال داشته دو بار اقدام به فرار از خانه کرده است. اما هر دو بار با خشونت های پدر مواجه شده است. هنگامی که او در 18 سالگی ناپدید شد در یک گلفروشی کار می کرد. همکاران او گفته اند که او دختری عادی و زیبارو بوده است. اما اکنون الیزابت بیست سال پیرتر از سنی که دارد بنظر می آید.
فریتزل همه را بوسیله ی نامه هایی که در زیرزمین مخوف بزور از دخترش می گرفت، فریفته بود تا چنین بقبولاند که الیزابت با پیوستن به یک فرقه ی مذهبی از خانواده بریده و دیگر به خانواده باز نخواهد گشت.
اما بعد از بیماری سخت «کرستن» دختر 19 ساله ی الیزابت ( که هرگز بیرون را تجربه نکرده بود) در هفته ی پیش، به اصرار الیزابت پدر مجبور می شود که او را به بیمارستان برساند. جوزف پیر با صحنه سازی ای کریستن بیمار و بیهوش را به بیمارستان رسانده، ادعا می کند که از مادر این کودک خبری در دست ندارد. مقامات بیمارستان بعد از رؤیت بیمار بی هویت، کمک به او را منوط به اطلاعاتی در مورد سابقه ی پزشکی بیمار می کنند. در نتیجه پلیس وارد کار شده و با انتشار عکس کرستن در تلویزیون و پخش اطلاعیه هایی خواهان معرفی مادرو یا آشنایان کرستن می شوند.
الیزابت از تلویزیون ـ تنها چیزی که او را به جهان بیرون ارتباط می دادـ این اطلاعیه ها را می بیند و به پدر التماس می کند تا او را رها سازد تا بلکه جان دخترش را نجات دهد. جوزف در صورت اجرای صحنه سازی هایی با این امر دخترموافقت می کند. و ...بدنبال آن بقیه ماجرا فاش می شود.
اینطور که از شواهد بر می آید جوزف قصد داشته است این قضیه را ادامه دهد. از نامه های ساختگی و پست نشده ی الیزابت که به دست پلیس افتاد معلوم می شود که پدر نقشه های جدیدی را در دست اجرا داشته است.
یکی از تحقیقات خبرنگاران نشان می دهد که جوزف سابقه قضایی نیز داشته است. او که یک مهندس برق بوده در یک فقره، اقدام به تجاوز به زنی کرده بود که باعث زندانی شدن او شده بود. یکی از شاهدان که زنی پنجاه ساله است به خبرنگاران می گوید زمانی که کودک بوده است او دوستانش می ترسیدند تا در اطراف خانه ی «آقای فریتزل» بازی کنند. و در نهایت الیزابت بعد از 24 سال دوباره مادرش را ملاقات کرد.


اما بعد از گذشت 24 سال از آن روز معلوم شد که الیزابت (که اکنون صاحب 6 فرزند است) به همراه آنها به امر پدر در زیرزمین تنگ و کوچک زندگی می کرده اند.
سه تن از بچه ها رنگ آفتاب را تا دیروز ندیده بودند. پای هیچکدامشان بیرون از زیرزمین خانه را لمس نکرده بود. و نمی دانند که مدرسه و کلاس یعنی چه؟ درهای ورود و خروج به زیر زمین بوسیله سیستم الکترونیکی پیشرفته و کد گذاری های مخصوص که فقط «جوزف» آنرا می دانست باز و بسته می شد. جوزف دیوارهای زیرزمین را نیز با عایق های ضد صدا مجهز کرده بود تا احدی از وجود بچه ها خبردار نشود.
6 فرزند الیزابت باید مال پدر خود او باشند!
الیزابت در تشریح جزئیات این جنایت به پلیس می گوید که او که برای اولین بار در 11 سالگی مورد تجاوز پدر قرار گرفته بود، در پاییز 1984 موقعی که 18 سال سن داشت بوسیله پدر به زیرزمین اسرار آمیز خانه کشانده شده، در آنجا بدام می افتد. از آن به بعد همواره مورد آزار و تجاوز او قرار داشته است.



داد کتاب ها پرسیدم، پاسخ گرفتم 16 هزار تا. یعنی به ازای هر نفر 32 جلد کتاب بود. در همان کتابخانه تقاضای کتابهای ایرانی کردیم. حتی آبونمان روزنامه کیهان لندن شدیم. یادم می آید که از خانواده های ایرانی خواهش می کردم تا سری به کتابخانه زده و کتابهای ایرانی را قرض کنند. ولی پس از مدتی قفسه ی کتاب های ایرانی تعطیل شد. وقتی از کتابدار پرسیدم گفت که متاسفانه استقبال از کتابهای ایرانی کم بود مجبور شدیم که آنها را به کتابخانه ی مرکزی پس بفرستیم.
در این رابطه می توانید گزارشی را از رادیو فردا بخوانید:
لوپه مارکت بر خلاف بازارهای هفتگی فقط دوبار در سال ـ به فاصله 6 ماه از هم ـ و هر بار در دو روز ـ روزهای شنبه و یکشنبه ـ تشکیل می شود و محل برگزاری آن مدارس محل است. از این رو هنگام باز شدن با استقبال قابل توجه ای روبرو می شود.
فرق دیگر لوپه مارکت با بازارهای ما این است که بهره ی حاصل از فروش بازار به جیب اشخاص نمی رود، و برگزار کنندگان بابت اجناس و عرضه ی آن پول نمی پردازند. به عبارتی این اجناس با مشارکت خود مردم تهیه و به خود آنها نیز فروخته می شود. مردم بعد از آنکه از طریق روزنامه های محلی یا اعلاناتی که در صندوق های پست منزل دریافت می کنند از زمان دقیق تشکیل بازار آگاه می شوند، شروع به بسته بندی لوازم و اجناس مندرس و یا غیر ضرور خود کرده، شب قبل از «روز بازار» آنها را به مدارس یعنی محل بازار برده تحویل مسئولین می دهند تا در معرض فروش قرار گیرد. 

مسئولین لوپه مارکت هم این لوازم را براساس نوع آنها طبقه بندی کرده و در کلاس یا ـ بخش های ـ مربوط تقسیم می کنند تا آماده فروش شود. 
















