آهنگ دریای طوفانی

من سه سال پیش موقعی که بیمارستان نزد برادرم بودم، او بعد از دیدن حال پریشان من، این شعر رو هر از گاهی برام زمزمه می کرد: 
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش می بردش هر جا دلش خواست...


اسم این شعر «دریای طوفانی» است. از فردمنش. چندی پیش وقتی این شعر رو شنیدم، تصمیم گرفتم که آهنگی روش بذارم. گر چه از این شعر چندین آهنگ از هنرمندان ما ساخته شده، ولی دلم می خواست که خودم هم برای اولین بار آهنگی روی شعری از دیگر شاعران بذارم.   
دو هفته پیش که کمی سرم خلوت تر بود، آهنگ رو ساختم. بعد مشتاق شدم که کلیپی هم براش بسازم. که این کار هم شد. البته دست تنها بودم. مجبور بودم حتی فیلمبرداری رو هم خودم بکنم. و حالا  برگ سبزی ست تحفه ی درویش ...  


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!