به یاد پدر و مصطفی پایان


دیروز به مناسبت سالگرد مرگ پدر، مطلبی را که سال گذشته در «جای خالی ما» به یاد او نوشته بودم، در فیس بوک انتشار دادم. «پدر که بود»...
 اتفاقا در بخشی از نوشته ام اشاره ای داشتم به «مصطفی پایان» که صفحه ی گرامافونش را ما داشتیم.  اینکه: «[...]  پدر که هر وقت صفحه ی «مصطفی پایان» را می گذاشت بعد از اندکی متوجه می شد که دو سه نفر از همسایه های بغلی توی کوچه ایستاده و گوش به آهنگ صفحه سپرده است. آنوقت پدر می آمد و صدای گرامافون را زیادتر می کرد. آنقدبر که گوش کرده بود روی صفحه خط افتاده بود. بعضی وقت روی «آمان ـ آمان» غزلش گیر می کرد، و با تکرار مکرر آن موجب استهزای ما می شد. ... »  
امروز یکی از دوستان در صفحه ی فیس بوکش کلیپ کوتاهی از «مصطفی پایان» گذاشته بود. خیلی خوشحال شدم. این کلیپ کوتاه از فیلم فارسی 0008 برداشته شده است. آنرا به یاد پدرم در اینجا باز انتشار می دهم:

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!