اکثر ما ایرانی ها از یک چیز دیگر ایرانی ها خیلی می نالیم:
«پیشداوری ها یا پیش قضاوت هایشان». اجازه دهید بدون رودربایستی عرض کنم: جامعه
ایرانی ی خارج از کشور معمولا به دو دسته تقسیم می شوند: آنهایی که پیش قضاوت می
کنند؛ و آنهایی که پیش قضاوت می شوند. البته
بنده یا ما ـ یعنی شما خوانندگان محترم ـ خوشبختانه جزو هیچکدام از این دسته های محترم نیستیم!!!
به خاطر همین از هر کدام از این دسته ها که بپرسی چرا با ایرانی ها رفت و آمد
نداری یا کمتر داری، به این جوابها می رسیم:
ـ ای بابا، کی حوصله ی گرفتاری داره.
ـ هر چی از جمع ایرانی ها دورتر باشیم، راحت تریم.
ـ به ایرانی ها نمی شه اعتماد کرد.
و یک دوجین از این نوع جواب ها.
این جواب و طرز فکر ها نزد خانواده های ایرانی ی کنسرواتیو و مخصوصا خانم های مجرد یا «مجردنما» بیشتر معمول است. پای صحبت هر کدام که بنشینی می گویند:
ـ ایرانی ها فقط بلدند پشت سر دیگران حرف بزنند.
ـ ایرانی ها «حسود» هستند. منتظرند ببینند که که چکار می کنی، اونوقت زیر آب تو رو بزنند.
یا:
ـ شما تازه اومدی هنوز آتیشت تنده، یه ذره که بمونی ایرانی ها رو بهتر می شناسی.
و بعضا جواب های تندتر هم می شنویم:
ـ ایرانی ها خطرناکند. هر چی از اینا دورتر باشی بیشتر در امانی.
واقعا عجیبه! انگار ما هر دو از کره مریخ آمده ایم که اینگونه در مورد «ایرانی» ها حرف میزنیم.
دوگانگی ایرانی ها
به خاطر همین بخواهی نخواهی ما ایرانی ها معمولا در مجالس و جمع غیر ایرانی ها آدم راحت تری هستیم. چرا چون مطمئن هستیم که کسی از جمع غیر ایرانی از ما این «سوال آزار دهنده» را نخواهد پرسید که «ببخشید شما از کجای ایران هستید؟» تا مجبور به داستانسرایی شویم. ما در این جمع ها خوش مشربیم؛ اهل دیالوگیم؛ لباسهای شیک و سکسی تری به تن می کنیم؛ معمولا یک گردنبند طلای منقش به تمثال «ایران باستان» هم به گردن داریم که روی سینه ی پشمالوی ما برق می زند؛ حلال بودن غذا برایمان اصلا مطرح نیست؛ راجع به انواع شراب صاحب نظریم و گیلاس شراب ما یک آن خالی نمی ماند... و از این گذشته به محث در گرفتن بحث مهاجرت و «کله سیاهی» ما یک پای بحث هستیم، از آن «ایرانی های دو آتشه» به حساب می آییم که با هزار فاکت و مدرک ثابت می کنیم ما ایرانی ها دارای هزاران سال پیشینه ی تاریخ و فرهنگ و تمدن یم؛ کوروش کبیر اولین کسی بوده است که در تاریخ بشریت حقوق بشر را برای جهانیان آورده، و علت آوارگی ی ما نه از ما بلکه از حکومت آخوندی ریشه می گیرد....
بدین ترتیب در جمع غیر ایرانی ها نه تنها ایرانی هستیم، بلکه ایرانی بودن افتخاری است که حاضر نیستیم یک قدم از آن عقب بنشینیم.
اما این رفتار ما یعنی چه؟
اجازه دهید به موضوع خود برگردیم. پیشداوری یا پیش قضاوت!
بله با این اوصاف ما از ایرانی ها فاصله می گیریم چرا که می خواهیم از این پیش قصاوت ها، پیش داوری ها و یا پشت سر گویی ها به دور باشیم. اما دقت کرده ایم که خودمان هم به گونه ای به این قضاوت ها وابسته شده و به اصطلاح «آویزان» آن هستیم. آنقدر که برایمان مهم شده است تا ببینیم دیگران چگونه راجع به ما فکر یا قضاوت می کنند؟
مثلا بنده وقتی به جمع، جشن و یا مهمانی ایرانی ها دعوت می شوم باید دقت کنم که:
ـ سنگین باشم.
ـ مواظب حرف زدنم باشم.
ـ مواظب باشم که با چه کسی می رقصم. و غیره.
به عبارتی هیچوقت نباید و نمی توانی خودت باشی. بلکه باید ببینی از نظر دیگران چه چیزی مقبول است تا آن باشی. از همه مهمتر باید خیلی هشیار باشیم که مبادا عکس های ما از اینگونه جمع ها به فیس بوک راه پیدا کند. مخصوصا موقعی که با فلان خانم یا آقا می رقصیم....
اما اخیرا دقت کرده ام که هر دو دسته ی فوق یعنی «قضاوت کنندگان» و «قضاوت شوندگان» در واقع یکی هستند. یعنی آنهایی که قضاوت می کنند، خود مورد قضاوت دیگران واقع می شوند، و آنهایی هم که قضاوت می شوند، هم در مورد دیگران قضاوت می کنند. به عبارتی هر دو قربانی «قضاوت» یا «پیشداوری» دیگران می شوند. و در واقع تفکیک کردن این دو دسته از هم کاری است غیر ممکن. چطور؟
( قسمت دوم و آخر این مطلب )
ـ ای بابا، کی حوصله ی گرفتاری داره.
ـ هر چی از جمع ایرانی ها دورتر باشیم، راحت تریم.
ـ به ایرانی ها نمی شه اعتماد کرد.
و یک دوجین از این نوع جواب ها.
این جواب و طرز فکر ها نزد خانواده های ایرانی ی کنسرواتیو و مخصوصا خانم های مجرد یا «مجردنما» بیشتر معمول است. پای صحبت هر کدام که بنشینی می گویند:
ـ ایرانی ها فقط بلدند پشت سر دیگران حرف بزنند.
ـ ایرانی ها «حسود» هستند. منتظرند ببینند که که چکار می کنی، اونوقت زیر آب تو رو بزنند.
یا:
ـ شما تازه اومدی هنوز آتیشت تنده، یه ذره که بمونی ایرانی ها رو بهتر می شناسی.
و بعضا جواب های تندتر هم می شنویم:
ـ ایرانی ها خطرناکند. هر چی از اینا دورتر باشی بیشتر در امانی.
واقعا عجیبه! انگار ما هر دو از کره مریخ آمده ایم که اینگونه در مورد «ایرانی» ها حرف میزنیم.
دوگانگی ایرانی ها
به خاطر همین بخواهی نخواهی ما ایرانی ها معمولا در مجالس و جمع غیر ایرانی ها آدم راحت تری هستیم. چرا چون مطمئن هستیم که کسی از جمع غیر ایرانی از ما این «سوال آزار دهنده» را نخواهد پرسید که «ببخشید شما از کجای ایران هستید؟» تا مجبور به داستانسرایی شویم. ما در این جمع ها خوش مشربیم؛ اهل دیالوگیم؛ لباسهای شیک و سکسی تری به تن می کنیم؛ معمولا یک گردنبند طلای منقش به تمثال «ایران باستان» هم به گردن داریم که روی سینه ی پشمالوی ما برق می زند؛ حلال بودن غذا برایمان اصلا مطرح نیست؛ راجع به انواع شراب صاحب نظریم و گیلاس شراب ما یک آن خالی نمی ماند... و از این گذشته به محث در گرفتن بحث مهاجرت و «کله سیاهی» ما یک پای بحث هستیم، از آن «ایرانی های دو آتشه» به حساب می آییم که با هزار فاکت و مدرک ثابت می کنیم ما ایرانی ها دارای هزاران سال پیشینه ی تاریخ و فرهنگ و تمدن یم؛ کوروش کبیر اولین کسی بوده است که در تاریخ بشریت حقوق بشر را برای جهانیان آورده، و علت آوارگی ی ما نه از ما بلکه از حکومت آخوندی ریشه می گیرد....
بدین ترتیب در جمع غیر ایرانی ها نه تنها ایرانی هستیم، بلکه ایرانی بودن افتخاری است که حاضر نیستیم یک قدم از آن عقب بنشینیم.
اما این رفتار ما یعنی چه؟
اجازه دهید به موضوع خود برگردیم. پیشداوری یا پیش قضاوت!
بله با این اوصاف ما از ایرانی ها فاصله می گیریم چرا که می خواهیم از این پیش قصاوت ها، پیش داوری ها و یا پشت سر گویی ها به دور باشیم. اما دقت کرده ایم که خودمان هم به گونه ای به این قضاوت ها وابسته شده و به اصطلاح «آویزان» آن هستیم. آنقدر که برایمان مهم شده است تا ببینیم دیگران چگونه راجع به ما فکر یا قضاوت می کنند؟
مثلا بنده وقتی به جمع، جشن و یا مهمانی ایرانی ها دعوت می شوم باید دقت کنم که:
ـ سنگین باشم.
ـ مواظب حرف زدنم باشم.
ـ مواظب باشم که با چه کسی می رقصم. و غیره.
به عبارتی هیچوقت نباید و نمی توانی خودت باشی. بلکه باید ببینی از نظر دیگران چه چیزی مقبول است تا آن باشی. از همه مهمتر باید خیلی هشیار باشیم که مبادا عکس های ما از اینگونه جمع ها به فیس بوک راه پیدا کند. مخصوصا موقعی که با فلان خانم یا آقا می رقصیم....
اما اخیرا دقت کرده ام که هر دو دسته ی فوق یعنی «قضاوت کنندگان» و «قضاوت شوندگان» در واقع یکی هستند. یعنی آنهایی که قضاوت می کنند، خود مورد قضاوت دیگران واقع می شوند، و آنهایی هم که قضاوت می شوند، هم در مورد دیگران قضاوت می کنند. به عبارتی هر دو قربانی «قضاوت» یا «پیشداوری» دیگران می شوند. و در واقع تفکیک کردن این دو دسته از هم کاری است غیر ممکن. چطور؟
( قسمت دوم و آخر این مطلب )
اکثر ما ایرانیها به هیچ وجه نمیخواهیم که قضاوت بشیم. وقتی هم که قضاوت میشیم عصبانی میشیم، ناراحت میشیم، شاکی میشیم. این فرصت رو هم هرگز پیدا نمیکنیم که خودمان را تبرئه کنیم یا حد اقل حقیقت رو بیان کنیم. ولی تا دلمون بخواد قضاوت میکنیم. اون هم ندونسته به قضاوت میریم بدون اینکه فرصتی به طرف بدیم که حرفشو بزنه. با این حساب راضی و با دلی شاد از تخت قضاوت پایین میایم و خودمون رو بهترین روانشناس، تحلیلگر، فیلسوف، انسانی منطقی میدونیم.
پاسخحذفShirly
شرلی جان
پاسخحذفممنون به خاطر اظهار عقیده ی صریح ات. مطلبی که اشاره کردی حاوی حقیقت تلخی است که متاسفانه هر کدام از ما به گونه ای با آن درگیریم. و من خوشحالم که بوسیله ی همین وبلاگ کوچک خود می توانم بعضی از این معضلات را بیان کنم. اگر به من اجازه بدی در مطلب بعدی به این مسئله که عنوان کردی نیز خواهم پرداخت. چرا که بسیاری از ما ایرانی ها از مسئله «پیش قضاوت» به گونه ای تعبیر دو گانه داریم. و بدین وسیله اجازه نمی دهیم که «نقد» را وارد حوضه ی تفکرات خود کنیم. و با عنوان اینکه «این مسئله یک مسئله خصوصی ست» اظهار نظر دیگران را نوعی «پیش قضاوت» می نامیم تا از نقد فرار کنیم. چندی پیش من سعی کردم نظر دوستی را نقد کنم. بسیار به قول تو عصبانی شد و به من گفت که من دارم قضاوت می کنم. باید بحث جالبی باشد.
نقد به عبارتی دیگه انتقاد قسمتی از قضاوت کردنه. آدمی به نظر من اجازه داره که کسی رو نقد کنه، اون هم فقط نزد خودش و خودش. هر کس بنا به سبک زندگیش روشی رو پیش میگیره که به نظر ما ممکن غلط باشه ولی برای اون شخص در اون برههٔ زمانی بهترین راه حل. پس نقد کردن جز دلرنجی چیزی دیگری به ارمغان نمیاره.
پاسخحذفبه نظر من آدم زمانی میتونه از دیگری انتقاد کنه که ایرادای خودش رو بر طرف کرده باشه
شرلی
خوشم می یاد که ول کن معامله نیستی شرلی... ولی خب باید عرض کنم زیاد با تو موافق نیستم. امیدوارم این رو جزو «قضاوت» های من به حساب نیاری. به هر حال ما ترازو نداریم که بفهمیم آیا ایراد داریم یا نه و حالا که ایراد داریم باید نقد کنیم یا نه ...
پاسخحذف2500 سال پیش ااعتقاد فلاسفه ی یونان بر این بود که «زمین مرکز عالم است». در قرن پانزدهم «کوپرنیک» به خاطر نقد همین عقیده و اینکه مطرح کرد «خورشید مرکز عالم است» محاکمه و سوزانده شد. گالیله هم به خاطر تایید این نظریه به محاکمه کشیده شد. آنها به این فکر نبودند که باید بی ایراد باشند تا بتوانند این نظریه ی 2000 ساله را نقد کنند. بنابر این نقد و انتقاد ربطی به شخصیت آدمی ندارد.
بالاخره باید از یک جایی شروع کرد. البته اگر اجازه بدی...
ّ;)