۱۳۸۸/۹/۲۸

Çillə gecəsi


30 il İslam hakimiyyəti İranı əlinə geçirəndən bəri, rəsmi təşkilatlar tərəfindən çoxlu əngəlləmə bizim milli- mədəni adətlərimizə yaranmışdı. Bu əngəlləmə təkcə azərbaycanlılara aid deyil. Başqa millətlərdə öz musiqi og digər mədəni adət - ənənələrini düz- əməlli qeyd etməsinə çox azqınlıq və sıxıntı çəkmişlər. Aydınca desək mollalar bütün bu adətləri İslam dövründən öncəyə sancaqlayıb, müsəlman millətin böylə adətlərə gərəyi yoxdur deyə bu adətlərin qeyd etməsinə mani olurlar. Mollalar özləri musiqi ilə araları olmadığı üçün, onu haram deyib bütün musiqi ilə münasibəti olan, yaxud belə deyək ki dini məzmunundan nişanəsi olmayan hər bir fəalliyəti danıb bəzən onu aradan qaldırmağa çalışmışlar.
Bu ənənələrdən biri İranın milli bayramı Novruz bayramıdır. Düz ildönüm saatı bütün televizia və medialar İranda qəbristanlıqlara gedib oraya yığışmağı təbliğ edərək “şəhidlərin məzarını” göstərib xoş anıları xalqımızdan əsirgəyib, bedbəxtçılıq, yas və mətəmi təqdim edirlər. Bu sahədə hakimiyyət tərəfindən çox çalışmalar aparıldı saki xalq Novruz bayramını unutu verib, onun yerinə qurban, yaxud rəməzan bayramını yerləşdirsin. Lakin bütün bu çabalar heçə getdi!
Buna baxmayaraq ki İranlılar tam 30 il bu günə qədər boğuntu içində, və dini diktatorluğun altında yaşamağa devam edib, və siyasi hərəkətlərdən gen gəzmişlər, lakin gizlicə həmin mədəniyyəti və kültürel ənənələri dirçədib yaşatmışlar. Beləcə bu hərəkətlər öz yerində siyasi - mübarizə anlaımını içində daşımış ifadə etmişdi.

Çillə gecəsi
Başqa milli mərasimlərin birisidə çillə gecəsidir. “Çillə gecəsi” nə ilin ən uzun gecəsidə deyilir. Farslar buna Yəlda geçəsi deyirlər. Yəlda “doğum” “təvəllüd” anlamında gəlir. Demək ki ilin ən uzun gecəsi işığın doğulması ilə məğlubiyyətə uğrayır. Bu gecədə qohum, əqrəba və tanışlar bir yerə yığışıb öz əlaqələrini yeniləşdirib sıxlaşdırırlar.
Mənim ailəmdə anam bu gecəni çox maraqlı qeyd edərdi. Atama qarpız al deyib yaxşı yemək bişirib və hər kəsi ailədə şama çağırarmış. O gecə hamımız yığışıb bir yerdə bu gecəni qeyd edib əylənərdik. Bizim evdə həmişə oxuyub çalma olarimiş. Anam oynamağı xoş bilərdi, özüdə qaval çalardı. Buna görə bizim evdə eyni yığışarkən şənlik də olardı.

Nə edirlər
Gecənin yarısına qədər oturub toxum çıtlamaq, şirincat yemək, şeir oxumaq və şənlik etmək bu gecənin təklifidir. Qarpız və nar da bu gecənin özəl meyvəsi sayılır. Mütləq bunlar süfrədə olmalıdır. Böylə deyilirki qarpız adamı küçük çillədən böyük çilləyə qədər xəstəlikdən qoruyur. Narında qırmızı dənələridə sağlıq və səlamətliyi göstərir.

Xaricdə yaşıyan iranlı və azərbaycanlılar
4 milyona yaxın iranlı dünyada sürgündə yaşayır. Bunların çoxusuda azərbaycanlıdırlar. Xaricdə yaşıyanların çətin şəryitinə görə, onların içində “Oyanışa” səbəb olmuşdur. İranlılar öz mədəniyyətini mollalar tərəfindən taptalanmasıni gğrərək , orada onları yenidən inkişaf edib təntənə ilə qeyd edirlər.
Bir başqa adətdə ki iranlılarda daha çox görünür bu gecədə Hafiz falı dutmaqdır.

۱۳۸۸/۹/۲۷

جامعه ی مدرن و مشکلی به نام استارت

همیشه زندگی در یک جامعه صنعتی و مدرن مطابق روال پیش نمی رود. گاهی مشکلاتی پیش رویت قرار می گیرد که قابل پیش بینی نیستند. یا به عبارتی راه حل آن از طریقی که ما به آن خو کرده ایم امکان پذیر نمی شود. نمونه اش واقعه امروز خود من است:
صبح امروز درجه دماسنج دمای 12- درجه را نشان می داد. بهتر است بگویم سرمای! اتومبیلم استارت نخورد. و من نتوانستم به سر کارم برسم. به کارم زنگ زدم و جریان را اطلاع دادم. حالا باید چکار می کردم؟ باید اعتراف کنم که اگر ایران بود این مسئله بدون دردسرتر حل می شد! همان آشنا بازی! مثلا زنگ می زدم به تعمیر کار آشنا و از او می خواستم که تُک پایی قدم رنجه نموده از اتومبیلم دیدن کند. یا که مزاحم دوستی می شدم و به او زحمت می دادم که اتومبیلم را تا تعمیرگاه بوکسل کند و الی آخر.
اما اینجا! چنین چیزی عملی نیست. اولا که آن تعمیرکار آشنا پیدا نمی شود. دوما اگر هم پیدا شود چنین خدمتی نمی کند که دم در خانه بیاید. سوما دوست بوکسل کن هم گمان نکنم که پیدا شود. چهارمم اصلا آدم رویش نمی شود که به کسی ولو دوست صمیمی زنگ بزند و از او چنین درخواستی کند. پنجمم اصلا بوکسل کردن در اینجا قدغن است. مخصوصا در این هوا که جاده ها یخبندان است. چرا که شما ممکن است نه تنها جان خود بلکه جان سایرین را هم به خطر اندازید. و ششما اصلا روش «آشنا بازی» اینجا کارآیی ندارد. اینجا به ازای کار انجام شده باید مزد پرداخت. و اگر تو به این بهانه که طرف آشناست از این کار سرباز زنی، دفعه دومی وجود نخواهد داشت.
اما پس چی؟ چطور مشکل استارت در اینجا حل می شود؟ تازه من خیلی خوش شانسش هستم که اتومبیلم دم در خانه استارت نخورد. البته که جوامع مدرن هم راه حل های مخصوص خودشان را دارند. منتها باید به این روش ها آشنا شد، آنرا فرا گرفت و به وقتش بکار برد. وگر نه هم خود و هم دیگران را به دردسر خواهی انداخت. کاری که ماها زیاد به آن عادت نداریم. (منظورم آشنا بودن است نه دردسر انداختن دیگران!)
یکی از راه حل ها این است که هر دارنده ی اتومبیل خود را عضو یکی از این «شرکت های خدمات رسانی جاده ها» می نماید. سالیانه مبلغی بابت حق عضویت می پردازی و در عوض از بعضی خدمات رایگان آنها بهره مند می شوی. البته این خدمات رایگان محدود است ولی با این وجود می ارزد. مثلا اگر تا حدود سه بار در سال در جاده بمانی، با زنگ زدن به بخش «کمک رسانی راه ها» از این خدمات رایگان بهره مند می شوی. یا مثلا اگر اتومبیلی خریدی و سرت کلاه رفت این شرکت ها در اختیار اعضایشان وکیل مجانی ـ که اینهم شرایط محدود دارد ـ قرار می دهند تا مسائل حقوقی شان را پیش ببرند. و از این قبیل.
***
... همین الان از شرکت NAF که برای همین منظور است زنگی دریافت کردم که کمک در راه است. آنها از این که مرا زیاد معطل کرده اند ـ من حدود دو ساعت پیش زنگ زدم ـ معذرت خواسته و گفتند که تا حدود یک ساعت دیگر کمک به من می رسد. علت این تاخیر ترافیک زیاد کمک رسانی در جاده ها عنوان شده است.
این هم یک نمونه از اتفاقاتی که ممکن است برای شما پیش آید....

۱۳۸۸/۹/۲۳

اگر امام زنده بود ـ بازم همین بساط بود

اخیرا شعارهای از جانب مردم و بخصوص دانشجویان شنیده می شود که سنخیتی با واقعیت ندارد. یکی از این شعارها این است «اگر امام زنده بود ـ شک نکنید با ما بود.» در حالیکه من بعید می دانم که چنین باشد. اما لزومی هم نمی بینم که خود را وارد معرکه ای بکنیم که حکومت آنرا تدارک دیده است. بحث ما لگد مال شدن خواسته های دمکراتیک و قانونی ماست نه لگد مال شدن عکس شخصیتی. خمینی متعلق به امروز نیست. بنابر این لزومی ندارد که او را در این کارزار وارد کنیم که عایدی ای نصیب ما نمی شود هیچ، ممکن است اعتبار جهانی ما را خدشه دار سازد.
***
طی سی سال عمر حکومت اسلامی، برای همه کاملا مسلم شده است که مخالفت با حکومت اسلامی چه از نوع نرم باشد و چه سفت، چه از نوع مسالمت آمیز باشد و چه غیر مسالمت آمیز، چه اصلاح طلبانه، و چه قهر آمیز قابل تحمل نیست. اصلا در دیکشنری حکومت اسلامی چیزی به نام «مخالفت» معنا نداشته و ندارد. چرا که از نظر روحانیون حاکم «مخالف خوب کسی است که نباشد!» (یا همان مرده باشد.) این روحانیون طی حکومت سی ساله خود اگر در هیچ کار مثبتی به موفقیت نائل نیامده باشند، از عهده ی یک کار بخوبی بر آمده اند و آن هم سرکوب دگر اندیشان و روشنفکران بوده است.
این تجربه را ازآن رویاد آور می شوم که نکند فکر کنیم مثلا با پاره شدن عکس آقای خمینی بهانه به دست حکومتیان افتاده است. و یا اینکه هر کدام از ما با فاصله گرفتن از این «اقدام ضد انقلابی» ـ اصطلاحی که آقای موسوی بکار برد ـ و یا محکوم کردن آن، از تیررس انتقام این قوم بی رحم بدور خواهیم بود. مواظب باشیم که با وقت و انرژی مان را با شعارها و تاکتیک های انحرافی نگیریم.
بعد جار و جنجال های پیرامون پاره کردن عکس آقای خمینی، امید حکومت به اینکه چهار نفر آدم درست و حسابی را دور هم جمع کند تا به رخ رسانه های خارجی بکشد بر باد رفت. نگاه کنید چطور تاریخ تکرار می شود. سی سال پیش زمان اوج انقلاب همین ها به کسانی که به طرفداری از رژیم پهلوی و حمایت از آن راهپیمایی می کردند «عده ای چماقدار و ساواکی» می گفتند. حالا شما هم به عکس های راهپیمایان ـ در سایت اخبار روز ـ نگاه کنید. این عکس ها خود گویای همه چیز است!
http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=25706

آدم چقدر باید از مرحله پرت باشد که بخواهد در این شرایط ادای دوران انقلاب را در آورد. بنظر من روحانیون در طی عمر چندین صد ساله ی خود اکنون ازکمترین اعتبار و وزنه برخوردارشده اند. بنابر این ساده لوحانه است که فکر کنیم رژیم در صدد است تا مردم خشمگین از خودرا به خاطر اعتراض به پاره کردن عکس بنیانگذاراین میراث شوم به خیابان بکشاند.
اما سوال این است موقعی که چماقداران بسیجی اعتراضات آرام شهروندان ما را به خاک و خون می کشیدند و به جان این و آن افتاده بودند این آقایان کجا بودند؟ کجا بودند موقعی که در زندانها به جوانهای ما تجاوز می شد؟ خجالت آور نیست که این همه واقعیات تلخ جامعه ی ما به کک این آقایان نمی گزد، اما پاره کردن یک عکس چنین پر آشفته شان می کند؟! عجیب است! این خود نشان از این دارد که چطور انسانها برای این آقایان درجه بندی شده اند.
اما چرا چنین سناریویی طرح شده است؟ چرا حکومت فیلش یاد هندوستان کرده و خواسته از «خمینی» خرج کند؟ این در حالی است که حسن خمینی نوه ی آقا در این مورد سکوت کرده و بار سفر خارج را بسته است. چرا چنین فیلمی در یوتوب یافت نمی شود و فقط سر از صدا و سیما در آورده است؟ چرا تلویزیون ایران طی این مدت که ده ها فیلم پاره کردن و آتش زدن عکس خامنه ای یا زیر پا انداختن و لگد کردن آن توسط جوانان خشمگین در یوتوب موج می زند را هرگز نمایش نداده است! یعنی خود رژیم پی برده که مردم خونشان را به خاطر «خامنه ای» به جوش نخواهند آورد!
من با نظر آقای موسوی که معتقد است «جناح تندروی حکومت» تدارک عملیات سرسختانه تری را علیه مخالفین می بینمد مردد هستم. مگر بالاتر از سیاهی هم رنگی داریم؟ من نظرم این است که «کمیته ی ی حل بحران» از این خودزنی چند هدف را دنبال می کند.
مهمترین آن کاشتن تخم تفرق در صفوف «جنبش سبز» است. این کمیته بخوبی آگاه است که جوانان خشمگین براستی دنباله رو راه خمینی نیستند. همه می دانیم که رنگ خمینی سبز نبود. کارنامه آقای خمینی سیاه تر از آن است که ما آن را سبز بنامیم. خمینی خامنه ای زمانه ی ما بود. هم او بود که نهیب «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر» را بر سر بازرگان نخست وزیر وقت که گفته بود«جمهوری دمکراتیک اسلامی» بر آورد. بنابر این تعارف نداریم. جنبش سبز حقوق بشررا دنبال می کند. و تنها موازین دمکراتیک است که می تواند متضمن چنین حقوقی باشد نه ایدآلهای آقای خمینی! اما امروز بحث ما خمینی نیست. امروز مسئله ما میراثی است که به هر حال از خمینی به جا مانده است. امروز خواستهای دمکراتیک ما مهم است. و باید که استراتژی مبارزه بر اساس خواسته های ما شکل بگیرد نه عکس این و آن.
آقایانی که خود را در رهبری جنبش سبز می بینند نباید تسلیم جوسازی های رسانه ای حکومت شوند. «میزان مردم هستند نه اسطوره های تاریخ مصرف گذشته!» بنابر این اصرار بر شعارهای ایدئولوژیک جنبش را پراکنده می کند.
از این رو کمیته ی بحران برنامه ای را در حال تدارک است تا صفوف خود را زیر پرچم خمینی نظام دهد. در صدد است بفهمد آیا اقایان مدعی جنبش سبز هنوز خودشان را به نظام سنجاق زده اند یا نه؟ از این رو پراکنده سازی در صفوف مقابل می تواند بنیه ی آنها را قوی تر سازد.

۱۳۸۸/۹/۱۹

قوی ترین مرد جهان در اسلو

بالاخره قوی ترین مرد جهان برای گرفتن جایزه نوبل وارد اسلو شد.
میلیون ها کرون خرج شده بود تا امنیت رئیس جمهور امریکا برقرار شود. حتی آخرین مضنونی که سال گذشته به سفارت اسرائیل در اسلو حمله کرده و بی هدف دیوارهای سفارت را هدف گلوله قرار داده بود به بهانه ی اینکه مشکوک به خرید اسلحه گرم می باشد دستگیر شد. جمعیت در اسلو موج می زد. حدود 15هزار نفر می شدند که البته همه برای هورا کشیدن این مرد سیاه پوست که حدود یکسال پیش با نشستن بر کرسی ریاست جمهوری یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان تعجب و حیرت همگان را بر انگیخت، نیامده بودند. سه هزار کودک و بزرگ با انجام مراسم مشعل عصر را در خیابان های جلو «گراند هتل» به انتظار لحظه ای نشستند تا در قاب پنجره ی حفاظ دار هتل «باراک اوباما» که برایشان دست تکان می دهد را مشاهده کنند. اما گروههای کثیر دیگری نیز آمده بودند تا نوعی توجه دیگران را جلب کنند. و یا هم که اعتراض هایی داشتند که خدمت رئیس جمهور امریکا عرض کنند. عده ای از ایرانیان معترض جز این دسته بودند. آنها خواهان توجه اوباما به مسئله حقوق بشر در ایران بودند.
اما خیابان های اسلو پر بود از شخصیت هایی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که با لباس های شیک و مهمانی خود در باران سرد اسلو مسیر تا گراند هتل را پیاده می پیمودند. چرا که همه ی خیابان ها را برای امنیت اوباما بسته بودند. اینها مهمانهایی بودند که قرار بود شام را در کنار یکی از قوی ترین مردان جهان صرف کنند.
بسیاری معتقدند که اعطای این جایزه به اوباما زود بود. این گروه با انتقاد از کمیته جایزه نوبل معتقدند رئیس جمهور کشوری که هنوز تعداد قابل ملاحظه ای سرباز جنگی در دو کشور عراق و افغانستان دارد، و قرار است هم سی هزار سرباز دیگر روانه ی این کشورها سازد مستحق این جایزه نیست.
باراک اوباما در سخنرانی جایزه ی صلح « جنگ را ضرورتی برای ایجاد صلح خواند.» او طی همین سخنرانی 24 بار کلمه ی جنگ را بکار برد در حالیکه دو بار کلمه ی صلح را.
لطفا به فیلمی در این باره توجه کنید. در ویدئوی اوباما پرچم ایرانیان را می بینید که در اهتزاز است.
ـــــــــــــــــ
Bilde Aftenposten. no

۱۳۸۸/۹/۱۳

چون پیر شدی هاشم(!) از میکده بیرون آی!

هفته ی جاری رفسنجانی و احمدی نژاد در مراسم شکرانه مجلس حاضر نشدند. تا اینجای کار ایرادی ندارد. بعد از یکی دو روز رفسنجانی حرف هایی زد که قابل تعمل است. او گفت: «امروز جای مخفی کردن نيست؛ مشکل اختلاف واقعا جدی است.»
اکبر رفسنجانی با اشاره به اجماع قدرت های جهانی بر سر برنامه هسته ای ايران، چنين تحولالی را خطرناک ارزيابی کرده و گفت: «در اين شرايط ما در داخل کشور مهم‌ترين نياز را وحدت و اتحاد می‌دانيم اگر آنها احساس کنند کشور ما از نظر وحدت صدمه ديده است وسوسه می‌شوند که شرارت‌های خود را زياد کنند.» (نقل از رادیو فردا)
تا اینجای کار که ایشان حرف تازه ای نزده است. هیچ خبری هم از مردم و اعتراض و این حرفها نیست. تنها چیزی که این روحانی با سابقه جرئت کرده بگوید و این یکی انگار تازه است مخفی نکردن اختلافات مقامات است که به گمانم تنها خواجه حافظ شیرازی است که از این موضوع بی خبر است.
اما این قسمت سخنان رفسنجانی قابل تعمق تر است:
این آقا با اشاره به اين که «بايد با اتحاد و همدلی وضعيت کنونی را سامان داد»، گفته است: «بنده فکر می‌کنم غير از رهبری انقلاب ديگران نمی‌توانند وحدت را ايجاد کنند و همه بايد به رهبری کمک کنيم تا فضای همدلی به وجود بيايد تا رضايت مردم فراهم شود.» (نقل از رادیو فردا)
واقعا عجیب است. من واقعا دلم برای خودمان می سوزد. اصلا بیشتر. آدم عصبی می شود. این که یک همچی شخصی که سی سال است سکان این جمهوری ظلم و جور را در دست دارد، هنوز خواب تشریف دارد. این آقا طی عمر شریفشان هنرش در این بوده است که حرفهای دو پهلو بزند. کاری که امروز در سیاست علمی دنیا جایی ندارد. اصلا در کشوری مثل نروژ مطبوعات برای آدمی که دو پهلو حرف می زند تره هم خرد نمی کند. رفسنجانی فکر می کند که همه ی مخاطبان او ابراهیم نبوی هستند که چنین سخنانی را ردیف می کند.
آخر چرا باید قوای سه گانه با هم متحد باشد. مگر تره بار فروشی است. مگر تعزیه خوانی است. اصلا فلسفه جدایی سه قوا به خاطر این است که اینها با هم متحد نباشند. هر کس کار خود را بکند. و همه مراقب باشند که کارهای قوا در جای خود انجام می شود. مطبوعات آزاد هم با مچ گیری به این پروسه اطلاع رسانی کمک می کند.
البته من از آخوندی که تحصیلات حوضه ای کرده انتظار ندارم سیاست را به صورت علمی بفهمد، ولی آخر این آقا سی سال است که دارد در این آب شنا می کند. عجیب است که هنوز نمی فهمد که آب در صفر درجه یخ می زند و در 100 درجه می جوشد.
بنظر سی سال پیش موقعی که شاه اعتراف کرد صدای انقلاب مردم را شنیده است، بسیار بسیار بیشتر از این آقایان صادق بود و می فهمید. چطور آقای رفسنجانی نفهمیده است که اتفاقا منشا بدبختی و اختلافات ما از همین «رهبری» است. چطور نمی فهمد یا می داند و نمی خواهد بفهمد که اصلا کانون بحران و سرکوب همین «رهبری» یا واضح تر بگوییم «ولایت فقیه» است که خود آقای رفسنجانی آنرا موقعی که برو و بیایی داشتند به مردم قالب کرده است.
آخر چطور می شود از رهبری که از یک کاندیدا پشتیبانی کرده، دست به تقلب در انتخابات زده، مخالفان را تهدید به کشتن کرده، آنها را زندانی ساخته و یک مشت مزدور بسیجی را به جان مردم انداخته است، انتظار داشت که بیاید و «فضای همدلی» ایجاد کند. بالام لای لای!
رفسنجانی واقعا نشان داده است که دیگر پیر شده است. و احتیاج دارد که در ویلایش در ترکیه به استراحت بپردازد. (البته اگرپلیس بین الملل کاری با ایشان نداشته باشد) تنها نصیحت من به ایشان این است که هنگام استراحت در ویلا یک خدمتی برای مردم ایران انجام دهد. و آن اینکه بنیشیند و خاطرات این سالها را بنویسد. این خاطرات می تواند برای مردم ما مهم باشد که در عصر مدرنیته برای چند باره ـ هزار باره ـ در دایره تکرار دیکتاتوری گرفتار نشوند. و اگر هم پیری مانع است و ایشان از عهده ی این کار بر نمی آید، پیشنهاد من این است که دو تا میل کانوا بافی خریده و مشغول کار شود. به هر حال استفاده این کار بیشتر از سخنانی است که بر زبان می راند.

۱۳۸۸/۹/۱۲

کلوخ انداز را پاداش سنگ است

بالاخره جمهوری اسلامی با این گندی که به سیاست داخلی و خارجی خود میزند باید دوزاریش افتاده باشد که مردم خارج هم بیکار نمی شنینند. هفته ی پیش مردم نروژاز اقدام اخیر دولت ایران در رابطه با ضبط مدال نوبل شیرین عبادی شوکه شدند. این یکی از اقدامات بیسابقه در جهان بود. مطبوعات نروژ نوشتند که تاکنون دیکتاتورترین رژیم های دنیا از جمله رژیم برمه نیز دست به چنین اقدام وقاحت باری نزده است.
نروژی ها بسیار به «جایزه نوبل» افتخار می کنند. در واقع این جایزه نشانه ی هویت ملی نروژی هاست. نمی شود که به سادگی با آن شوخی کرد. ضبط آن نشانه به حرمتی به نورم های یک ملت است.
از اینرو تعجب آور نیست که بدانید امروز پنچ شنبه مجلس قانونگذاری نروژ میزبان مریم رجوی بود. خانم رجوی از طرف نمایندگان مجلس از احزاب مختلف مورد استقبال گرمی قرار گرفت. Morten Høglund نماینده حزب دست راستی رفاه در پرسشی در رابطه اینکه مجاهدین در لیست گروههای تروریست امریکا قرار دارد گفت: ما بارها با امریکایی ها در این مورد گفتگو کرده ایم. و به آنها گفته ایم که آنها اشتباه می کنند. اروپا موضع اش را در رابطه با مجاهدین اصلاح کرده است. » او همچنین گفت که «مجاهدین در کنار جنبش دمکراتیک مردم ایران قرار دارند.»
خانم رجوی هم بعد از گفتگو در مورد شرایط سیاسی ایران و انرژی هسته ای ایران، درخواست کمک مادی برای بازماندگان و پناهندگان پایگاه اشرف نمود.
به هر حال اینم جواب گستاخی ایران! از قدیم گویند که کلوخ انداز را پاداش سنگ است.
به ویدئوی دیدار رجوی از پارلمان نروژ توجه کنید:
خبری هم از روزنامه پر تیراژ نروژی که به این موضوع پرداخته است>

معرفی فیلم: رؤیاهای پروانه

«رؤیاهای پروانه» یکی از فیلم هایی است که پیشنهاد می کنم ببینید. با تصاویری زیبا و شاعرانه ... یک فیلم درام و رمانتیک که زندگی دو  این د...