ای نروژ کوچولو!


فقط همین چند روز پیش، اوضاع نروژ کاملا با امروز فرق می کرد. چند روز پیش نروژ یکی از امن ترین و بهترین کشورهای جهان بشمار می رفت. توریست ها از اقصا نقاط جهان مشغول گردش و عکس برداری در خیابانهای اسلو بوده و شما بندرت «پلیس گشت» را به چشم می دیدید؛ بندرت می دید که محدوده ای را بسته باشند و به شما اجازه ی تردد ندهند. همه چیز بطور عادی جریان داشت. مسئولین مملکتی و حتی نخست وزیرش هم مثل بسیاری آدمهای معمولی با دوچرخه به محل کار خود تردد می کردند و همه چیز انگار خوب پیش می رفت. حتی تهدید سال گذشته ی یکی از امام های جمعه اطراف شهر اسلو که گفته بود 11 سپتامبر دیگری را در خاک نروژ بوجود می آوریم، نتوانسته بود جو آرامش در این کشور را بهم بزند...

فقط چند روز پیش اگر شما خبر حمله ای تروریستی در این کشور را می شنیدید، شوکه می شدید. و بی اختیار انگشت اتهامتان را به سوی بنیادگراهای اسلامی می گرفتید، و از اینکه از لحاظ «کله سیاهی» با آنها وجوه مشترک دارید احساس خجالت و شرم می کردید.... ولی حادثه ی وحشتناک روز جمعه همه ی ادعاهای بالا را با مشکل مواجه کرد.

شوک اول...

شوک اول به خاطر ابعاد فاجعه بود. انفجار بمب در اسلو... با نقشه ای حساب شده. اما این فقط برای این بود که پلیس سرگرم حادثه شود، تا «تروریست جوان» بتواند نقشه ی اصلی خود که قتل عام «جوانان حزب کارگر» که در جزیره ی اوتؤیا در یک اردوگاه تابستانی گرد هم آمده بودند را اجرا کند. جوانانی که قرار بود سیاستمداران فردای این کشور باشند.

تا این لحظه به فکر هیچکس خطور نمی کرد که «تروریست» کسی یا کسانی غیر از اسلام گراهای افراطی باشند. یکی از اعضای حزب رفاه نروژ ـ حزب دست راستی ضد خارجی ـ همان زمان در حالیکه در جمع مردم وحشت زده ی اسلو جلوی دوربین تلویزیون قرار گرفته بود، با خشم بی سابقه ای اعلام کرد که کار، کار القاعده یا گروههای افراطی اسلامی است. باراک اوباما و بسیاری از سیاستمداران بزرگ جهانی نیز با پیام های شتابزده شان و نام بردن از «تروریسم جهانی» در واقع همین پیام را القا کردند... عصر همان روز حس ناسیونالیستی خیلی ها ازجمله خود ما هم گُر گرفت. تمام عکس های پروفایل فیس بوک با پرچم نروژ تزئین شد. این برای این بود که اعلام شود «ما همه باهم متحدیم و اجازه نمی دهیم تا صدمه ای به نروژ کوچک که سمبل دمکراسی ست برسد... »

اما شوک دوم....

خبرهای پراکنده در باره ی کشته شدگان جزیره، همه را بهت زده کرد. با اعلام غیر رسمی این آمار وحشت به جان همه افتاد. همه با نگرانی اخبار را دنبال می کردیم. اینکه چه کسی مسئولیت این ترور خونبار را به عهده گرفته است. نیمه های شب جمعه اعلام شد تروریست دستگیر شده است. و اندکی بعد تلویزیون خبری را بطور شتابزده راجع به قیافه ی ظاهری این فرد دستگیر شده اعلام کرد. باور کنید در آن اوضاع آشفته هیچ خبری به اندازه ی این خبر که «متهم چهره ای اروپایی داشته و هیچ شباهتی به خارجی ها ندارد...» نمی توانست بار سنگین بدبینی را از ما دور کند. در یک لحظه نفس آرامی کشیدیم: «... پس تروریست از جنس ما نیست!» بعد از اندکی عکسی از جوان موبور 32 ساله ای به نام «آندرس برینگ برایویک Anders Behring Breivik» منتشر شد که معلوم شد اصلیتا نروژی ست... »

اما چرا نروژ؟ همان کشوری که به آرامش و باثباتی زبانزد است. کشوری که سمبل صلح بوده و سالیانه «جایزه صلح نوبل» را به جهانیان تقدیم می کند! همان کشوری که قانون اساسی اش تبدیل به سنگر و سمبل دمکراسی برای مهاجرینی مثل ماشده تا یاد بگیریم می توان دیالوگ داشت بدون آنکه یکدیگر را حذف کرد. چطور چنین چیزی ممکن است؟ بی شک چنین فاجعه ای از بعد از جنگ جهانی دوم در این کشور بی سابقه بوده است. و این جنایت مردم را به همان روزهای جنگ جهانی دوم می برد.

امروز نام «آندرس برینگ برایویک» جوان 32 ساله ی نروژی که به اتهام قتل 76 نفر در دادگاه حاضر شده را جهان ثبت خواهد کرد. مردی که سالها نفرت از انسانهای «غیرخودی» را تمرین کرده و طی 9 سال تدوین ایدئولوژی نژاد پرستانه و نفرت از مهاجرین مسلمان، و ارائه مانیفست 1500 صفحه ای در این باب، خود را آماده ساحت تا رسالت خود را بر «نجات اروپا» از دست خارجی ها و مسلمان ها قرار دهد. اما نجات او چیزی جز نابودی و مرگ نبود.

با خود فکر می کنم مردی که با دو سلاح و چندین گلوله چنین جنایات هولناکی را مرتکب شده، مسلما اگر تانک و ارتشی داشت، جهان را به نام «نجات» به کام جنایت می کشید. همان کاری که هیتلر کرد، همان کاری که بسیاری از تروریست های بنیادگرا به نام اسلام کردندتا جهان را از شر «کافران» نجات دهند، همان کاری که بسیاری زیر لوای «ایدئولوژی» انجام می دهند... و این «انسان» که باید همیشه قربانی ایدئولوژی های رنگ با رنگ باشد...


آی نروژ کوچولو!

این روزها تمام نروژ غمگین است. این خسارت جبران ناپذیری ست که دامن این کشور صلح دوست را گرفته است. دارد فکر می کند که چطور می توان این خسارت را جبران کرد؟ چطور می شود به جای نفرت، عشق و دوستی را جایگزین کرد. ... مسلما این کار هم احتیاج به تمرین و ممارست دارد. ولی کاری است ممکن، شدنی... به خاطر همین تمام نروژ به پا خواسته است تا با گل جواب نفرت را دهد. با چند شاخه گل...

نظرات

  1. عصر همان روز حس ناسیونالیستی خیلی ها ازجمله خود ما هم گُر گرفت

    واقعا؟!!!!
    یعنی شما خودتو نروژی می دونی؟!!

    چرا بعضی از ایرانی ها اینطوریند؟!

    پاسخحذف
  2. ناشناس عزیز
    در جواب بهت می گم:
    SIA MENTE EBETO
    یعنی .... خودت برو تو این آدرس بخون جواب می گیری:
    http://mokhtarbarazesh.blogspot.com/2011/01/siamente-ebeto.html

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!