جای «ایرانیان اینور آب» در «جای خالی ما» خالی!




وقتی نگاهی به وبلاگ های «خارجی ها» ـ به قول ما ایرانی ها ـ می اندازم، می بینم که نویسنده های بسیاری از آنها، از وبلاگها به عنوان یک آلبوم خانوادگی یا چیزی شبیه به آن استفاده می کنند. جایی که روز تولد خود و خانواده و عکس های مربوطه را در آن ثبت می کنند؛ در آن راجع به خاطرات روز اول مدرسه فرزند شان صحبت می کنند؛ در مورد پلان های شخصی شان حرف می زنند و یا حتی مشکلات خانوادگی شان را به بحث می گذارند. بعضی ها راجع به مسائل خصوصی تر راجع به بیماری شان و یا از زیبایی همسر و یا فرزندان خود نوشته و در معرض دید همگان می گذارند. برای اینها چنین چیزی تابو نیست. اما این فرهنگ هنوز در بین ما ایرانی ها جا نیافتاده است.
از این رو من نیز با خود اندیشیدم که شاید بتوانم در «جای خالی ما» علاوه بر مسائل سیاسی و ادبی (رسمی) از امکانات اینچنینی هم بهره مند شوم تا «خانه ام» رنگ و بوی متنوع تری به خود گیرد. اندیشیدم که وارد مسائل غیر رسمی ایرانیان شوم. چیزی که شاید ما آنها را می بینیم ولی به زبان نمی آوریم. بدین طریق می اندیشم که با نقش دادن به «ایرانیان اینور آب» در «جای خالی ما»، جای خالی آنها را تا اندازه ای پر کنم!
علاوه بر این بسیاری از «ایرانیان آنور آب» که کنجکاوند تا بیشتر راجع به «ایرانیان اینور آب» بدانند، می توانند به منابع موثق تری دسترسی داشته باشند. به قولی «از تولید به مصرف!» چرا که متاسفانه داخل نشین ها دسترسی به اطلاعات دقیق و مستندی از «خارج» و زندگی «خارج نشین ها» ندارند. منبع خبری آنان یا خبرگزاری های رسمی است که پروپاگاندای خبری را تشکیل می دهد و از صبح تا شب مغز مردم را می خورد که گویا در اینجا «کانون خانوادگی» از هم پاشیده است، و همه ی آنانی که در خارج زندگی می کنند «فاسد»، «فاحشه» یا «خراب» هستند. و ... از این قبیل هچل هفت ها!
منبع دیگر خبری هم مسافرانی هستند که هراز گاهی برای دیدار فامیل خود عازم می شوند. اما اکثر این مسافران گویا کوررنگی دارند و نمی شود که به نگاهشان از پشت «عینکی» که به چشم دارند اعتبار کرد. برای اکثر این مسافران تعیین کننده چیزهای دهن پر کنی است که باید تحویل دهند و نه وضعیت واقعی خویشان و آشناهایشان.
مثلا از «آنطرف آب»ی ها:
«ـ فلانی پسرش دکترایش را گرفته است.خارجی را عین بلبل حرف می زند!»
«ـ ضعیفه، همونی که از شوهرش طلاق گرفت و این در و اون در می زد تا یه شوهری گیرش بیاد، می گن که نرسه و در یکی از بیمارستان های بزرگ کار می کنه...»
« ـ ... آره بابا، وضعش توپه، طرف مهندسه، می گن دو تا ماشین همیشه دم در خونه ش پارکه ... اگه اینجا مونده بود مثل بقیه ی همسن و سالاش الان یه عملی تمام عیار بود!»
از «اینطرف آب»ی ها:
ـ « برو ببین چه خبر شده!»
ـ «اصلا اگه الان بری باور کن نمی تونی ایران رو بشناسی، اون ایرانه سابق نیست،...»
ـ «تو خیابون دخترا با مانتوهای کوتاه می رن و می یان و یکی نیست بگه بالای چشمتون ابروست! تو خونه هرکی می ری بزن و بکوبه ...»
ـ «باور کن اگه ما هم اونجا می موندیم الان بارو بندیلمون رو بسته بودیم و ... »
و از این حرفها ...

اما موضوعی که اکثر ایرانی ها را در آنطرف آب قلقلک می دهد این که «بالاخره ما راضی هستیم یا نه؟» آیا این سوال به این خاطر است که ما ایرانی ها به عمر مفید اهمیت فراوانی قائلیم؟ و مایلیم بفهمیم که بالاخره عمرمان در هر کدام از طرف ها که هستیم به هدر رفته یا نه!
جالب اینکه این موضوع فقط مشغولیات آنطرف آبی ها نیست. همین طرفی ها هم به محث اینکه به یکدیگر می رسند بعد از جلو دادن تعارفات می روند سراصل مطلب که «راضی هستین؟» چنین بنظر می رسد که آنها نه به رضایت طرف بلکه به این می اندیشند که با جواب «نه» آهی بکشند و خود احساس رضایت کنند. بنابر این باید با احتیاط به این قبیل اشخاص پاسخ گفت.
بله موضوعات اینچنینی باعث می شود که بخشی از «جای خالی ما» را به این بحث ها اختصاص دهم. از خوانندگان هم خواهشمندم که با من باشند. و در تکمیل یادداشت های «پاورقی های اینور آب» یاری ام دهند. امید است تا به این طریق تجربیات خود را با «ایرانیان آنور آب» تقسیم کنیم.
----------------------------------------------------------------------------
کسانی که مایل هستند بعنوان ناشناس نظرشان منعکس شود می توانند نظراتشان را به آدرس ایمیل من بفرستند

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!