پریشب بعد از مدتها طی مکالمه ای تلفنی با یک دوست خیلی با ارزش و نازنین، سخنانی از زبانم جاری شد که او را رنجاند... خیلی متاسف شدم. تمام دیروز و امروز ذهنم مشغول بود. تمام این مدت با خودم کلنجار رفتم که چرا چنین شد. در حالیکه شاید می توانستم با فن بیانی ظریف تر باعث این رنجش نشوم. بسیار فکر کردم. آیا ایرادم از «فن بیان ضعیف» بود؟ یا مضمون صحبت ها آزار دهنده بود؟ اصلا چرا یک نفر از حرفی می رنجد؟ چرا باید دیگران را با حرف مان برنجانیم؟ چه عاید ما می شود؟
نروژی ها اصطلاحی دارند که می گوید: Språk er makt. یعنی «زبان،قدرت می آورد.» ولی اگر خودمانی این جمله را ترجمه کنیم یعنی اینکه زبان، اعتبار آدمی ست. به عبارتی کسانی که خوب از «زبان» استفاده می کنند، قدرت و اعتبار دارند. بر عکس این موضوع هم صدق می کند. یعنی کسی که از زبان به درستی بهره مند نمی شود، اعتبار خود را از دست می دهد.
اما آیا منظور از این زبان، زبان گرامری ست؟ گمان نکنم. به عنوان مثال زبان آقای خمینی رهبر انقلاب 57، تقریبا از هر گونه قواعد دستوری عاری بود. با این حال ایشان با همین زبان به بزرگترین قدرت جامعه دست یافت. پس منظور از «زبان» تاثیری است که زبان یا سخنان شما می تواند بر دیگران بگذارد. این تاثیر می تواند منفی هم باشد.
اما چرا این موضوع را پیش کشیدم؟ پریشب بعد از مدتها طی مکالمه ای تلفنی با یک دوست خیلی با ارزش و نازنین، سخنانی از زبانم جاری شد که او را رنجاند... خیلی متاسف شدم. تمام دیروز و امروز ذهنم مشغول بود. تمام این مدت با خودم کلنجار رفتم که چرا چنین شد. در حالیکه شاید می توانستم با فن بیانی ظریف تر باعث این رنجش نشوم. بسیار فکر کردم. آیا ایرادم از «فن بیان ضعیف» بود؟ یا مضمون صحبت ها آزار دهنده بود؟ اصلا چرا یک نفر از حرفی می رنجد؟ چرا باید دیگران را با حرف مان برنجانیم؟ چه عاید ما می شود؟ و الی آخر.
بعد از یک بازگفتگو متوجه شدم، که ایندوست گرام از «شیوه ی گفتار» من آزرده خاطر شده است. در محافل رسمی به آن «ادبیات گفتگو» می گوییم. فکر می کنم اشکال کار بعضی از ما در ادبیات سخنوری است. ما در سخن گفتن ادبیات خاصی را بکار می بریم که مخاطب را می آزارد. البته در حیطه ی تخصص من نیست که راجع به این موضوع قلم فرسایی کنم، ولی اشاره به دو مورد آن را لازم می بینم:
امری حرف زدن: زبان ما به گونه ای است که اکثر جملات مکالمه ای ما به صورت امری ادا می شود. اکثر ما به صورت «دستوری» حرف می زنیم. «بیا، نکن، برو، ببین!» این شیوه ی امری برای ما موقعی قابل تشخیص است که به فراگیری زبان جدیدی مشغولیم. مثلا موقعی که در کلاس نروژی مشغول یادگیری زبان بودم، متوجه شدم که ما در ادای جملاتمان به نروژی از «باید» یا ـ به نروژی ـ må زیاد استفاده می کنیم. «تو باید این کار را بکنی»، «باید بروی» و از این قبیل. این شیوه ی حرف زدن حتی معلم های ما را نیز می رنجاند. در حالیکه ما منظوری نداشتیم. در زبان نروژی به جای «باید»، «می توانی» استعمال دارد: «می توانی بروی؟» «می توانی ... ؟» که این شیوه نه تنها امری نیست، بلکه آنرا مودبانه تر می سازد.
پیشداوری ها: بعضا هنگام بحث یا گفتگو، شاید ما بدون آنکه متوجه باشیم، جملات را به گونه ای ادا می کنیم که نوعی «قضاوت» یا «پیشداوری» را در آن نمایش می دهیم. مخصوصا در جمله های سوالی ما اینگونه «پیشداوری ها» موج می زند. مثلا به جای اینکه سوال کنیم کجا بودی؟ میگوییم فلان جا بودی؟ این قضاوت مخاطب را نیش می زند. و این نیش گاهی تا مدتها بر جای می ماند. اصطلاحا به آن «زخم زبان» می گویند که گویا بدتر از زخم شمشیر است.
با خود فکر کردم که عمر ما آنقدر دراز نیست که دوستان خود را به خاطر این «ادبیات» به خاطر این «زبان» بیازاریم. به قول شاعر: «تا توانی دلی بدست آور ـ دل شکستن هنر نمی باشد.» بنابراین با درس گرفتن از این خطای بزرگ خود، سعی می کنم هنر و زبان خود را برای این مهم بکار ببرم: «دل بدست آوردن!»
Amene
پاسخحذفBe ghole yeki az doostan: " Donya nayarzad be aan keh parishan koni deli, Ey koofteh ghel gheli " Ha ha ..
Hamid
پاسخحذفhame ma in moshkelo darim Mokhtar jan,hatta khode on kasiam ke eddeaye adabiatesh mishe,be nazare man khode shenavandeh bayad ke Aghel bashe.
Shahram
پاسخحذفمختار جان،همینکه انسان در خلوت خودش قبل از اینکه سرشو رو بالش بگذاره و قبل از رفتن به خواب بتونه یه جمع بندی و نامه اعمال خودش اینچنین،با ظرافت و منصفانه عنوان و اقرار کنه،خودش به تنهایی یک جایزه و حسن بشمار میاد،چه بسا هستند کسانی که هرگز به فکرشون هم خطور نمیکنه که به چنین جایگاهی برسن که بتونن صادقانه اقرار به اشتباه هشون بکنن...نمونه اینگونه افراد بسیار هست...!ای کاش هممون اینقدر شهامت را داشتیم:)
شهرام جان
پاسخحذفمثل همیشه نسبت به نوشته هایم لطف داری ... ممنون
Shahram
پاسخحذفمختار جان،به عقیده من کار و نوع نگارشی که برگزیدی هم ساده و روان هست و هم در نوع خودش سنّت شکنی هست به این معنی که فکر و اندیشه با جرات و بدون اینی که چگونه قضاوت بشی را،را با صدای بلند با ما تقسیم میکنی،در حقیقت یه جورایی اتاق گریم را بهش پشت کردی و از خود سانسوری فاصله گرفتی و این بسیار ارزشمند هست واسه من یکی،،،،،:)سپاس.
.......
Khosrow
پاسخحذفبا پیامت موافقم، نقد خود جرات می خواد، به علاوه فراموش نکن که در گفتگو همیشه دو نفر هستند و دومی هم در این جا نقش دارد، از مثال خودت بگم، ممکن بود مدل سخنان خمینی در نروژ همون اثر رو نداشتند که در ایران. خلاصه، اگر کسی می رنجد ممکن است همه این نقش مال تو نباشد. باز هم بستگی به زمینه و خواسته ها داره، بعضی وقت ها نرنجاندن اولین و تنها هدف نیست.