این روزها با روزهایم مهربان ترم. آنها را بیشتر دوست دارم.
هر صبح به استقبالشان می روم و قبل از طلوع کامل آفتاب نوازش شان می کنم. و گاهی
باهاشان حرف می زنم یا برایشان شعر می خوانم. حالا دیگر آنها چون برگی از شاخه ی
عمرم نیستند که با هر نسیم نامهربانی تلو تلو کنان به پایین بیافتند. من دیگر
تقویم را غم انگیز ورق نمی زنم. برای دیروز ها مهر باطلی درست نکرده ام. چشمانم را
نمی بندم و امروز و فردا فرق خود را به بی تفاوتی نباخته اند. گرچه غم ها بخشی از
منند، ولی نگاهم به آنها مانند نگاهم به شادی هاست. باید باشند. مثل همه ی دوستان
دور و برم، مثل زندگی، مرگ ... که در کنار هم هستند.
اشتراک در:
پستها (Atom)
معرفی فیلم: رؤیاهای پروانه
«رؤیاهای پروانه» یکی از فیلم هایی است که پیشنهاد می کنم ببینید. با تصاویری زیبا و شاعرانه ... یک فیلم درام و رمانتیک که زندگی دو این د...
-
سالها پیش، قبل از انقلاب، زن زیبارویی به نام «فروزان» با رقص های لوَند و کاباره ای اش، چنان زبانزد خاص و عام شد که توانست گیشه های سی...
-
«سبز باشید» اصطلاحی بود که آنرا از لابلای یک شعر که برایم در اوان جوانی سروده شده بود، گرفته بودم. شاعر آن شعر نامعلوم بود و این اصطلاح در ...
-
(این مطلب با موزیک متن وبلاگ همخوانی ندارد. لطفا از همین بغل سمت چپ آنرا خاموش کنید!) شما فکر می کنید جنبش های مهم و بزرگ جهانی از کجا شروع ...