ساعت هفت صبح رسیدیم
برگنBergen . از همان ایستگاه قطار، محل هتل رو پرسیدیم. و فهمیدیم که ده ـ
پانزده دقیقه ای تا هتل پیاده راه داریم. اومدیم. بارون می بارید. بعد تگرک شد. به قول خلیل دوست
افغان ما «ژاله».
تو این سه ماه
این چهارمین کنفرانس منه. سه تا از این ها در رابطه با «مبحث زبان مادری» و Tema
morsmål بود. و این بار در برگن. ترجیح دادم قطار شب رو بگیرم. وقتی رسیدم خسته بودم. هتل شیک و مناسب بود. یه دو ساعتی تا شروع کنفرانس
داشتیم. گفتم دوشی بگیرم. بعد وان رو دیدم. و وسوسه شدم که خودم رو رها کنم.
برگن... Bergen، یکی از
بزرگترین و زیباترین شهرهای نروژه. اینجا یکی از قدیمی ترین بنادر تجاری نروژ
محسوب می شه. عمده ی تجارت این شهر با آلمانها بوده، از این رو لهجه ی Bergen کمی فرق می کنه. و گویند
که بیماری مسری و مرگ آور طاعون توسط یک کشتی تجاری انگلیسی برای اولین بار در سال 1349 به این شهر
وارد شد و بعد از اون باعث شد تا حدود نیمی از جمعیت نروژ آنروز در اثر ابتلا به
این بیماری تلف شن.
و این سومین باره کهبرگن رو می بینم واون دو بار
... انگار خاطراتم فلاش بک می خورد... . ده سال
پیش ما توی کمپ پناهندگی بودیم که با اتوبوس کمپ برای گردش آوردندمون اینجا. و ما
برای اولین بار به یه مسافرت برنامه ریزی شده پا گذاشتیم. آن موقع وضع روحی ی خوبی
نداشتم. نگرانی تمام وجودم را فرا گرفته بود... و حالا بعد از ده سال... قرار است
که یکی از سخنرانان کنفرانس فردا من باشم. البته برای فارسی زبانها. و قراره که در
رابطه با لزوم وجود «زبان مادری» و پلان های ما برای این سایت حرف بزنم.
جالبه ... خیلی چیزها برای گفتن دارم. و کارهای نیمه تموم که امیدوارم بتونم با
کمک کانالهایی اونا رو عملی کنم...
از خواب بیدار می شم... توی وان دراز کشیدم. باید ده دقیقه ی دیگه پایین تو سالن
باشم....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر