«زنان بدون مردان» یا بدون همه چیز!

دیشب فیلم «زنان بدون مردان» «شیرین نشاط» اجازه نداد بدون چشمان تر از سالن سینما بیرون بیایم. بسیار تکان دهنده بود. از اون فیلم هایی که باید دیدش. چندی پیش خود شیرین نشاط برای نمایش فیلمش به اسلو آمده بود. من نرسیدم که ایشان را زیارت کنم. ولی دیشب فرصتی شد تا اثر او را ببینم. و مهمان اندکی تامل شوم. چقدر زیبا بود.

گر چه داستان فیلم که از رمان «شهرنوش پارسی پور» گرفته شده، قرار است که یک برهه از تاریخ ایران ـ و حوادث حول و حوش واقعه ی کودتای 28 مرداد ـ را ورق بزند، ولی مثل یک شعر شروع می شود. و مثل تابلو ی نقاشی پیش می رود. صحنه های زیبای فیلم، رنگ ها، دکور و صدا نشان از یک فیلم هنری داشته و بیان کننده ی احساسات ظریف کارگردان است. دیکلمه ی زیبای مونس ـ یکی از چهار شخصیت زن فیلم ـ در پس زمینه فیلم ارتباط خود را از همان اول با بیننده برقرار می کند. و این کلمات در حالیکه او خود را از ساختمان بلندی به پایین پرت می کند، در قلب و روح آدم می نشیند. ولی ما در ادامه فقط چادر دخترک را می بینیم که از ساختمان پرت می شود. مونس خود سقوط نمی کند. او پرواز می کند. و از همین جا پیام فیلم معلوم است. زن ایرانی برای اینکه به هویت و آزادی اش دست یابد باید با «چادر» تصفیه حساب کند. چیزی که همه چیز زنان ایرانی را از آنها گرفته است.

در ادامه فیلم ما بیشتر با شخصیت «مونس» و «فائزه » آشنا می شویم. همان هایی که «چادر سنتی» زمین گیرشان کرده است. مونس تشنه فعالیت های سیاسی است. ولی «امیر خان» برادر مذهبی او به فکر آخر و عاقبت اوست. از این جهت او را زندانی می کند.

آن دو شخصیت دیگر داستان که کم کم وارد داستان می شوند یکی ش زرین زنی «تن فروش» و آن دیگری «فرخ لقا» زنی آریستوکرات و روشنفکر است. از عشق حرف می زند، موسیقی می داند و می خواهد خودش باشد. همه ی این شخصیت ها بطور پارالل و بدون ارتباط با یکدیگر وارد مونیتور سینما می شوند. ولی سرنوشتشان در آخر در باغی به هم گره می خورد. فیلم به توضیح ریزه کاری ها نمی پردازد. ببننده باید خود را به آن صحنه ها برساند و آنها را کنار هم بچیند. آن باغبان هنگامی که به نوازش «زرین» زن تن فروش می پردازد و اینکه تبدیل به یک صورتک بی دهن و چشم می شود.

چیزی که برایم جالب بود اینکه ما در سال 1953 جامعه ی بسی مدرن تر از امروز 2010 داشتیم. زنان در جامعه روشنفکری ایران آنروز وزن بالاتری داشتند. از ملاها و روحانیون خبری نیست. زنان بی حجاب بوده و با مردان نشست و برخاست دارند. موسیقی گوش می کنند، روابط عاشقانه دارند. و خلاصه محافلی وجود دارد که آنها می توانند بیشتر خود باشند.

به هر حال این فیلم روزگار امروز زنان ایران هم هست. «مرد سالاری»! وصیه می کنم که حتما فیلم را ببینید.

http://www.youtube.com/watch?v=0CGxQlcrlYw


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

«لوکه زاهیر» فروزان کردستان!

سبز باشید!

از ترجمه ی «جیگرت را بخورم» تا مارال!