۱۳۹۷/۴/۲۴

توت فرنگی های وحشی


شاید لازم باشد قبل از اینکه چراغ عمرهر انسانی به خاموشی گراید 100 تا از فیلم های مطرح سینمای جهان را دیده باشد. و این تعطیلات فرصتی شد که بتوانم به این مهم برسم. «توت فرنگی های وحشی» یکی از این فیلم هاست. روز گذشته من و دوست شاعرم مظفر آنرا تماشا کردیم. و لذت بخش تر از خود فیلم موقعی بود که ما در باره ی دیالوگ های فیلم بحث و گفتگو می کردیم. تا واقعا بفهمیم که کارگردان چه چیز را قرار است به ما بگوید. این فیلم ساخته ی «اینگمار برگمن» کارگردان سوئدی است. باید بگویم این فیلم واقعا ارزش دیدن را دارد. و با و جودیکه محصول سال 1957 ـ یعنی زمانی که من هنوز بدنیا نیامده بودم ـ می باشد ولی با ایجاد فضایی کاملا آشنا راحت با تماشاگری مثل من ارتباط برقرار می کند. یا اصلا باید بگویم آدمی مثل من براحتی می تواند خود را توی سکانس های مختلف فیلم، یا توی بعضی از دیالوگ های آن که کاملا حساب شده است پیدا کند.
فیلم با صدای یک ناقوس شروع می شود ... و در صحنه آغازین مرد سالخورده ای پشت میز تحریرش خم شده و در حالیکه سگ او هم کنارش نشسته است، مشغول نوشتن می باشد. در همین آن صدای او را می شنویم که به عنوان راوی فیلم زندگی و نگاه خود را نقل کرده و می گوید که تقریبا از تمام معاشرت های اجتماعی کناره گیری کرده است. و همین باعث شده تا در این سن و سال تنها باشد. این «پروفسور بورگ» است.

در ادامه فیلم در می یابیم که پروفسور خود را آماده می کند تا برای گرفتن دکترای افتخاری (پنجاهمین سالگرد فارغ التحصیلی اش از دانشگاه) عازم «لوند» گردد. همان شب او خوابی عجیب می بیند . در این خواب او در خیابانی که هر روز از آن می گذشته گم می شود و ساعت ها هیچکدام عقربه ندارد. بعد از بیداری از خواب بورگ تصمیم خود را در باره این سفر که قرار بوده با هواپیما انجام گیرد، تغییر می دهد. و طی سفر با اتومبیل عروس او ماریانه که در زندگی زناشویی با همسرش ـ یعنی پسر پروفسور ـ مشکل دارد و به خاطر این مشکل در منزل پروفسور بسر می می برد با او همراه می شود و تماشاگر را با خود به این سفر می برد
پروفسور هنوز از خوابی که دیده وحشت زده است. با وجودیکه انسانی محبوب و معروف است، ولی هراس از مرگ باعث می شود تا خود را با گذشته ی خود رودررو کند. او طی بحثی با عروس خود در اتومبیل متوجه می شود که پسر پروفسور از خود او متنفر است. بورگ در بین راه کنار خانه ای که در زمان کودکی در آن می زیسته توقف می کند تا نشان عروس ش دهد. اینجا همان جایی است که او خاطرات زیادی از توت فرنگی های وحشی دارد. و به این ترتیب فیلم در قالب سیال ذهنی در حالیکه او حضور دارد در خاطرات و خیال او جان می گیرد و پیش می رود
طی راه با آدمهای دیگری نیز آشنا می شویم. جایی توقف کرده بنزین می زند و به دلیل که مردم آن محل او را دوست دارند حتی از او پول بنزین نمی گیرند. این در حالیکه ست که برگمان هیچ دوست و رفیقی ندارد.
به این ترتیب کارگردان 40 ساله با تصویر زندگی یک مرد 86 ساله براحتی تنهایی انسان مدرن را در زندگی مدرن به نمایش می گذارد. و به قول یک منتقد «تنهایی مردی که به نزدیکی مرگ رسیده و این تنهایی در سینمای برگمن چنان تنهایی ست که مرگ را از یک مرز مشخص به محدوده ای پیوسته با زندگی تبدیل می کند. تا جایی که در زنده یا مرده بودن عمو ایزاک در فیلم توت فرنگی های وحشی باید شک کرد
گر چه این فیلم نمی توانددر سلیقه ی هر کسی باشد با همه دیدن آن را به شما توصیه می کنم. (با دوبله ی فارسی و بخشی به زبان سوئدی)

 فیلم را اینجا ببینید 



۱۳۹۷/۲/۷

رضا شاه بخشی از تاریخ ما


آیت الله خلخالی را می بینید که گویا قرار بود رضا شاه را نبش قبر کرده و جسد مومیایی شده ی او را بسوزاند، که موفق نشد 
من خشم روحانیون و نوچه های آنها از رضاه شاه را می توانم درک کنم. لازم نیست که آدم سواد تاریخی داشته باشد، یا اندکی در باره ی ایران خوانده باشد، یا دیده باشد تا بفهمد چرا دشمنی دیرینه بین «رضا خان پهلوی» و «روحانیون سنتی» تبدیل به چنان دره ای گشت که پرکردن آن،  جز از طریق سرنگون کردن رژیم پهلوی، دل داغ زده ی روحانیون را آرام نبخشید.
بنابر این دشوار نیست که بفهمیم چرا شخصی مثل «آیت الله خلخالی» درست فردای روز انقلاب، دستور مستقیم از خمینی گرفت تا مقبره ی رضا شاه را خراب کند و به هر قیمتی شده، جنازه ی او را پیدا کرده و به آتش بکشد.
یادتان باشد این همان روحانی ای است که 50 سال حکومت پهلوی، آنها را از مسند قضا بر انداخته بود، و دست آنها را از بسیاری امور اجتماعی کوتاه کرده بود. شاید اگر جمهوری اسلامی ظهور نمی کرد، تا کنون هم این اقدام به حق رضا شاه را باید «قلدری» محسوب می کردیم ولی خوشبختانه یا بدبختانه این جماعت بر مسند قدرت نشستند و نشان دادند که «بی وطنی» یعنی چه ….
هفته ی گذشته بعد از آنکه مومیایی رضا شاه در یکی از قبرستان ها کشف شد، بعضی ها فرصتی پیدا کردند تا همراه با روحانیون سنتی و نوچه های آنها همان اراجیفی را که به خورد ما دهند که سالهاست از زبان روحانیون و حکومت جمهوری اسلامی می شنویم. من هنوز هم این روشنفکران را دست و پای روحانیون می دانم. هنوز بعضی ها به جای صحبت کردن از «نقش حکومت رضا خان» در آن برهه ی تاریخی و اصلاحات ایران، از «رفتار حکومت رضا خان» نسبت به مثلا پدیده ی دمکراسی را اصل قضاوت خود بر یک دوره ی مهم که ایران را در مسیری دیگری قرار داد، قرار می دهند.
با همه ی اینها چه بخواهیم و چه نخواهیم رضا شاه بخشی از تاریخ کشور ماست. بخشی بسیار مهم، با اصلاحاتی که بدون آن امکان ورود به دنیای مدرن وجود نداشت. بی احترامی کردن با مرده ی این مرد هم به هیچوجه شایسته نیست.

بله لازم نیست که محقق باشی تا بفهمی اصلاحات رضا شاه برای این مملکت چکار کرده است، همان دو سیکل سواد هم کافی ست که بفهمی اگر 90 سال پیش رضا شاه «کشف حجاب» نمی کرد، همین الان هم باید زنان ما همچون زنان افغان یا پاکستان خود را در بورقعه ها می پیچیدند، تا حافظ آبرو و شرف مردان شان باشند. نگاه کنید به زنان انقلاب! هنوز که هنوز است بعد از 90 سال از آن روز، مردانی هستند که در خیابان ها وقتی که دختری روسری اش را برای اعتراض بیرق می کند، جز تماشاگر بودن هیچ نقش دیگری ندارند. نگویید که اگر رضا شاه نبود، ما بخواهی نخواهی این مسیر را طی می کردیم! همین الانش هم مردان ما از اینکه به زنان اجازه ورود به ورزشگاهها نمی دهند کک شان هم نمی گزد.
برای من به عنوان یک ایرانی امروز، همین که یکی ازروحانیون بلند پایه در باره ی رضا شاه چنین می گوید که : «مقابله با روحانیت و محدود کردن حوزه عمل و نظر آنان و در نهایت، مذهب زدایی از حوزه های سیاست و حکومت و مبارزه با مظاهر و مجامع مذهبی در عرصه اجتماع، یکی از اهداف دائمی  دوره ی پهلوی اول و دوم بود.» کافی است تا بفهمم رضا چه خدمتی به ایران و ایرانی کرد. علاوه بر این تصویب قانون نظام وظیفه در ماه مه سال 1925/1304 که به دولت اجازه می داد از طلاب علوم دینی برای معاف کردن آن ها از خدمت نظام امتحان به عمل آورد. …
برکارنامه ی رضا شاه، می توان  تاسیس دانشگاه، جمع کردن ملاخانه ها و ایجاد مدارس و دانشکده ها و در کل مدرنیته کردن ایران را اضافه کرد تا خشم  روحانیون و نوچه های آنها را از رضا شاه درک کنیم. ولی من خشم روشنفکران را بعد از این همه سال از او، آنهم بعد از تجربه ی  40 سال از حکومت انقلابیونی که به حکومت روحانیون ختم شد نمی فهمم!
هفته ی گذشته بعد از آنکه مومیایی رضا شاه در یکی از قبرستان ها کشف شد، بعضی ها فرصتی پیدا کردند تا همراه با روحانیون سنتی و نوچه های آنها همان اراجیفی را که به خورد ما دهند که سالهاست از زبان روحانیون و حکومت جمهوری اسلامی می شنویم. من هنوز هم این روشنفکران را دست و پای روحانیون می دانم. هنوز بعضی ها به جای صحبت کردن از «نقش حکومت رضا خان» در آن برهه ی تاریخی و اصلاحات ایران، از «رفتار حکومت رضا خان» نسبت به مثلا پدیده ی دمکراسی را اصل قضاوت خود بر یک دوره ی مهم که ایران را در مسیری دیگری قرار داد، قرار می دهند.
با همه ی اینها چه بخواهیم و چه نخواهیم رضا شاه بخشی از تاریخ کشور ماست. بخشی بسیار مهم، با اصلاحاتی که بدون آن امکان ورود به دنیای مدرن وجود نداشت. بی احترامی کردن با مرده ی این مرد هم به هیچوجه شایسته نیست.


معرفی فیلم: رؤیاهای پروانه

«رؤیاهای پروانه» یکی از فیلم هایی است که پیشنهاد می کنم ببینید. با تصاویری زیبا و شاعرانه ... یک فیلم درام و رمانتیک که زندگی دو  این د...